روزنامه کیهان **
احساس مسئولیت یا سودای مدیریت؟/ عباس شمسعلی
آن روز صبح وقتی تاکسی به مقصد رسید و من و سایر مسافران در حال پیاده شدن بودیم، خانم جوانی که ظاهراً کارمند بود متوجه شد کیف پول خود را به همراه نیاورده است، وقتی این موضوع را به راننده گفت صحنه جالبی رقم خورد؛ شاید توقع این بود که این راننده
یا بر دریافت کرایه اصرار کند یا بزرگوارانه از گرفتن آن صرف نظر، اما بدون درنگ و بلافاصله از دخل خود چند برابر آن کرایه را به خانم مسافر داد و گفت این پول همراهت باشد تا برای مسیرهای بعدی و بازگشت به خانه مشکلی نداشته باشی.
درباره علت این رفتار درسآموز که با گذشت چند سال همچنان در ذهن من ثبت شده است، نباید در کنار انگیزههای ارزشمندی همچون ایثار یا ثواب و... از عاملی به نام احساس مسئولیت و اعتقاد به مسئول بودن در قبال دیگران به راحتی گذشت.
در جامعه ارزش محور ما خوشبختانه نمونههای این چنینی از احساس مسئولیت و عبور نکردن بیتفاوت از کنار نیاز یا مشکل دیگران و ابتکار به خرج دادن برای خدمت به همنوع در بین اقشار مختلف مردم به وفور دیده میشود.
مأمور پلیسی که کاور خود را در هوای بارانی با کودک کار بهاشتراک میگذارد، میوه فروشی که بالای بساط خود نوشته «میوه به نیازمندان رایگان داده میشود»، قصابی که در وانفسای گرانی، بدون اینکه بیان کند بیش از پول اندک مشتری تهی دست خود گوشت به او میدهد، پزشکی که از بیماران نیازمند حق ویزیت نمیگیرد و حتی پرداخت پول داروی آنها را نیز متقبل میشود، معلم فداکاری که برای شاگرد خود که در روزهای کرونایی برای استفاده از آموزش مجازی گوشی و تبلت ندارد بر روی نیمکت پارک کلاس درس برگزار میکند، معلمی که یک کلیه خود را به شاگرد بیمارش اهدا میکند، رانندهای که روی شیشه تاکسی خود نوشته «از سربازان کرایه گرفته نمیشود» تا به اندازه یک کرایه تاکسی در حمایت مالی از یک جوان سرباز سهیم باشد، روحانی و جوانانی که از وقت خود برای تدریس رایگان و رفعاشکال درسی دانشآموزان در مسجد محل استفاده میکنند، دانشجو و بسیجی جهادگری که گاهی هزار کیلومتر را طی میکند تا در اردوی جهادی باری از مشکلات مردم در مناطق محروم را کم کند، کارمندی که حتی خارج از وقت اداری کار مراجعه کنندگان را راه میاندازد، صاحبخانه منصفی که رعایت حال مستاجر کم توان خود را میکند و انبوهی از نمونههای مختلف دیگر را میتوان به عنوان مصادیقی از احساس مسئولیت اجتماعی در بین مردم ما برشمرد.
این افراد شاید به ظاهر وظیفه یا مسئولیت ابلاغ شدهای برای انجام این کارهای ارزشمند نداشته باشند و به عبارتی اگر این کارها را انجام نمیدادند کسی آنها را بازخواست نمیکرد، اما باز هم احساس مسئولیت در قبال دیگران که یک توصیه دینی و الهی است باعث شده تا چنین رفتارهای تحسین برانگیزی از خود بروز دهند.
اما سؤال این است که در جامعهای که مردم عادی هم برای کمک و رفع مشکل دیگران تا این حد پای کار هستند، چرا برخی مشکلات مزمن در حوزههای مختلف از جمله اقتصاد، فرهنگ، آموزش و... همچنان پابرجاست؟ شاید بتوان علت را در این دانست که بخشی از متولیان امر بیش از آنکه مسئول باشند؛ مدیرند یا به عبارتی بیش از آنکه در فکر انجام درست مسئولیت باشند درگیر حواشی مدیریت هستند.
وقتی یک مدیر پس از سالها مدیریت در یک حوزه، فهرست بلند بالایی از کارهای بر زمین مانده یا ناقص را از خود به یادگار میگذارد در کنار سایر عوامل موثر، میتوان سهم نحوه انجام غیرمسئولانه وظایف از سوی وی را در این نتیجه نامطلوب مورد توجه قرار داد.
بارها پیش آمده که در کشور ما برخی مشکلات که ظاهراً کلافی سردرگم داشته و رفع آنها سخت یا غیرممکن به نظر میرسیده است، با یک اراده یا عزم جزم یا ورود جوانان خلاق مرتفع شده است تا متوجه شویم این مشکل پیش از این هم قابل رفع بوده اگر آن مدیر یا مدیران همچون او مسئولانهتر رفتار میکردند. به عنوان مثال سالها اهالی یک منطقه از کمبود آب رنج میبرند اما اتفاق ویژهای از سوی مدیران مربوطه رخ نمیدهد اما به یکباره با ورود همراه با اراده و احساس مسئولیت جوانان جهادی یا سایر مسئولان دلسوز در یک مدت زمان کوتاه کیلومترها لولهکشی انجام و مشکل رفع میشود.
سالها وابستگی کشور به واردات در فلان حوزه باعث گرانی یا کمبود یک کالا در کشور میباشد و مسئولان مختلف میآیند و میروند اما فشار این وابستگی و خروج هنگفت ارز هر روز سختتر میشود تا اینکه عدهای جوان تحصیلکرده با سرمایهای اندک اما ارادهای بزرگ در یک شرکت دانشبنیان با احساس مسئولیت در قبال جامعه به موضوع ورود کرده و پس از مدتی کشور را تبدیل به سازنده و حتی صادرکننده آن کالا میکنند. نمونههای فراوانی از این دست میتوان ذکر کرد از تجهیزات پزشکی و دارو تا بنزین و...
مشکل اینجاست؛ برخی از مدیران در سطوح مختلف بیش از آنکه تن به زحمت و تلاش انجام مسئولانه وظایف محوله بدهند، علاقهمند به مدیریت و شاید در مواقعی بهرهمندی از مواهب و مزایای پُستها و ارتباطات ناشی از آن هستند، چه انتظاری است از اینگونه مدیرانی که برای رسیدن به آن پست و مقام مدتها زحمت! کشیده تا حال وقت ارزشمند دوره مدیریت را صرف کارهای سادهای همچون رفع مشکل مردم کند؟! او آمده است تا خستگی راه رسیدن به این پست را در این دوره از تن به در کند!
در کنار این نمونهها خوشبختانه در عرصههای مختلف شاهد کارنامه درخشان مدیرانی هستیم که مسئولانه پا در میدان انجام وظایف گذاشتهاند و نتایج زحمات آنها در عرصههای مختلف عیان است.
آیا نمونههایی بالاتر از انجام وظیفه مسئولانه مدیرانی همچون
سردار شهید سلیمانی یا شهید طهرانی مقدم و امثال آنها سراغ دارید که پیش از آنکه خود را مدیر بدانند خادم ملت و سرباز وطن میدانستند؟ آنها که با تمام وجود و توان مأموریت خود را انجام دادند و در عرصه دفاع از وطن و ناکامی دشمن و یا پیشرفت صنایع موشکی حماسه آفریدند. آیا این شهدای عزیز نمیتوانستند به جای حضور در بطن ماموریتها به دادن دستور و امر و نهی نیروها از راه دور اکتفا کنند؟ آیا در آن صورت نتیجه کار آنها این همه پربرکت و ماندگار میشد؟
نمونههای فراوان دیگری میتوان برای انجام مسئولانه وظایف برشمرد؛ از مدیر بیمارستانی که در کنار نیروهای خود در خط مقدم مبارزه با کرونا میایستد و حتی جان خود را فدا میکند یا مرحوم کاظمی آشتیانی مسئول فقید موسسه رویان که تا آخر عمر عاشقانه و برای پیشرفت کشور لحظهای کمکاری نکرد یا شهید باکری که به عنوان شهردار ارومیه خاضعانه به نظافت جوی آب میپرداخت و...
یا در سوی دیگر چه عاملی جز احساس مسئولیت باعث میشود که یک سرمایهگذار و تولیدکننده متعهد به جای بردن سرمایه خود به سمت دلالی یا واردات، به فکر اشتغال و نان سفره کارگران خود باشد؟
این رفتار مسئولانه را باید جزئی از فرهنگ جامعه ما دانست که سرچشمه در ارزشهای دینی دارد؛ فرهنگی که باعث میشود
یک شهید مدافع حرم داوطلبانه و بدون اجبار برای دفاع پیشدستانه از مردم خود در برابر دشمنان تکفیری چند هزار کیلومتر دورتر از مرزهای کشور حاضر شود، یا شهید امر به معروف به جای بیتفاوتی در برابر جولان اراذل و اوباش در دفاع از ناموس مردم جان خود را فدا کند.
مشکل این روزهای کشور در بخشهایی که کارها سخت و دشوار به نظر میآید از گرانی و تورم تا جولان دلالان و فرصتطلبان عرصههای مختلف یا رشد قاچاق کالا و نابودی تولیدکنندگان، فشار اقتصادی بر مردم، رهاشدگی فضای مجازی ناامن و... این است که مدیران این بخشها بیش از آنکه مسئول باشند و مسئولیتپذیر، مدیر هستند. حال آنکه یک مدیر در تراز جمهوری اسلامی باید خود را وقف انجام وظیفه و چارهجویی و تلاش برای حل مشکلات کند.
فراموش نکنیم؛ خسارت مدیرانی که با کمکاری یا فرار از انجام وظایف و در نتیجه، عملکرد ضعیف خود باعث بدبینی مردم و آسیب به سرمایه اجتماعی نظام میشوند به مراتب بیشتر است از تحریم و دشمنی دشمنان.
راه عبور کشور ما از تنگناها و مشکلات موجود با وجود ثروت و ظرفیتهای فراوان و متنوع و انبوه نیروی متخصص و تحصیلکرده جوان، خلاق و توانمند، سپردن امور به مدیران کارآمد، متعهد و مسئولیتپذیر و ترویج این مسئولیتپذیری به عنوان یک ارزش است.
***************************************
روزنامه وطن امروز**
دهه شصتیها کهنسالی دشواری خواهند داشت/امیرحسین بانکیپور*
«طرح جوانی جمعیت و حمایت از خانواده» در واقع طرحی است که ۲ دوره در مجلس مطرح شد اما متاسفانه تا به امروز مصوب نشده است و در دوره یازدهم مجلس با بازنگری اساسی با کمک کمیسیونهای فرهنگی، اجتماعی، بهداشت و درمان و برنامه و بودجه آماده شده است تا انشاءالله در صحن علنی مطرح و به رای نمایندگان گذاشته شود.
هدف این طرح حمایت از خانوادهها در زمینههای مختلف است. حمایت از زنان نابارور و تامین هزینه درمان، حمایت از هزینههای زایمان زنان باردار و در نظر گرفتن امکان زایمان طبیعی به طور رایگان، حمایت از خانوادههایی که صاحب فرزند میشوند به صورت پرداخت تسهیلات قرضالحسنه و نیز حمایت از زنان شاغل در قالب مرخصیهای دوران زایمان و امکان دورکاری یا اشتغال نیمهوقت از جمله این تسهیلات است. در مقوله سقط جنین که متاسفانه آمارها نشاندهنده رشد این پدیده در کشور است، تدابیر و تمهیداتی برای مقابله و توقف سقط جنین در نظر گرفته شده است. در حوزه فرهنگسازی در عرصههای مختلف تدابیری در طرح جوانی جمعیت و حمایت از خانواده اندیشیده شده است، بدین ترتیب که از گروههای مردمی که در عرصه خانواده فعالیت میکنند، حمایت صورت خواهد گرفت، ضمن اینکه برای رسانه ملی و شهرداریها به منظور توسعه دفاتر همسریابی و نیز سازمان تبلیغات، تکالیفی مشخص شده است.
در حوزه اشتغال و استخدام، بیمه، رشد حقوق و مزایا نیز حمایتهایی در نظر گرفته شده است.
همچنین ضمانتهای اجراییای در این طرح دیده شده است که مانع فرار کارفرمایان از اجرای قانون خواهد شد؛ به عبارت دقیقتر، هیچ مدیر یا فردی نمیتواند از اجرای این قانون سر باز زند.
برای تامین بار مالی طرح نیز پیشبینیهایی صورت گرفته است تا مشکلات مالی مانع ایجاد خلل در اجرای طرح نشود.
بحمدالله معاون پارلمانی رئیسجمهور در نامهای که خطاب به آقای جهانگیری، معاون اول رئیسجمهور نوشت به 7 دلیل از طرح دفاع کرده و از دولت خواسته منابع مالی طرح حتما تامین شود. رئیسجمهور هم در بودجه 1400 پیشبینی کرد که سیاستهای جمعیتی و حمایت از خانواده لحاظ شود. در واقع یک طرح محدود 7 ساله طراحی شده است که انشاءالله ۲ سال آن در برنامه ششم توسعه و 5 سال آن در برنامه هفتم توسعه محقق خواهد شد.
این طرح از طرحهای خوب برای حمایت از خانواده و جمعیت است و به نظر میرسد بهترین یادگار مجلس یازدهم برای مردم خواهد بود.
متاسفانه طبق برآوردهای بینالمللی، ایران تا 30 سال دیگر پیرترین کشور دنیا خواهد شد. مساله پیری جمعیت خسارتهای فراوانی را به کشور خواهد زد به طوری که امروز پیشلرزههای آن را در صندوقهای بازنشستگی کشور و حقوق بازنشستگان شاهد هستیم و این مشکل روزبهروز در حال افزایش است.
پیری جمعیت مساله خطرناکی است که کشور را تهدید میکند. دلخوشی متخصصان جمعیت این بود که دوران باروری متولدان دهه 60 میتواند رشد جمعیت را جبران کند، زیرا متولدان دهه 60 فراوانی زیادی را در کشور شامل میشوند اما متاسفانه در طول 7 سال گذشته شاهد بودیم هر سال تعداد موالید در کشور کاهش یافته است؛ سال 98 نسبت به سال قبل از آن، 150 هزار تولد کمتر داشتیم و هر چقدر جلوتر میرویم این رشد جمعیت کمتر میشود، در حالی که دوران باروری متولدان دهه 60 را سپری میکنیم و دوره بعد که شامل متولدان دهه 70 خواهد بود به مراتب آمار کاهش خواهد یافت.
تنها 5 سال فرصت داریم تا تاخیر جمعیتی را جبران کنیم در غیر این صورت در آینده مشکلات شدیدی در کشور به خاطر کمبود نیروی جوان خواهیم داشت.
مانند ترسالی و خشکسالی؛ زمانی که در خشکسالی هستیم متوجه ترسالی نخواهیم بود، مثلا در کنار رودخانهها خانهسازی میکنیم غافل از اینکه ممکن است در دوران ترسالی این خانهها گرفتار سیل شود.
در حال حاضر جوانان کشور ما زیاد هستند و بخشی هم بیکارند اما در چند سال آینده به یکباره مساله برعکس خواهد شد و بشدت با کاهش نیروی جوان که پیشرفت علمی و خلاقیت کشور برعهده آنهاست رو به رو خواهیم شد و از سوی دیگر کهنسالان کشور افزایش خواهند یافت که در این صورت هم حمایت مالی و هم نگهداری آنها با مشکلات فراوانی روبهرو خواهد شد.
نسل جوان امروز در سالهای آینده وارد دوره کهنسالی خواهد شد و این کهنسالی بسیار دشوار است چون جوانانی نداریم که بتوانند ضمن پشتیبانی و حمایت عاطفی از آنها با فعالیتهای اقتصادی هزینه دوران کهنسالی این جمعیت بالا را تامین کنند.
* نماینده اصفهان در مجلس
***************************************
روزنامه خراسان**
چرا استیضاح روحانی غلط است؟/دکترحامدرحیم پور
حرف استیضاح روحانی ماههاست که سر زبان ها افتاده است. این گمانه از همان ابتدای کار مجلس یازدهم تقویت شد اما مخالفت بخشی از نمایندگان و هیئت رئیسه، این بحث را تاکنون بی سرانجام گذاشته است هرچند گزارش ها و شنیده ها از پیگیری جدی این موضوع از سوی برخی حامیان این استیضاح حکایت می کند.همین ابتدا باید تصریح کرد که دولت نه تنها عملکرد قابل دفاعی ندارد بلکه بسیاری از صاحب نظران عمده مشکلات موجود را نتیجه بی عملی و بی تدبیری دولت می دانند اما آیا استیضاح و برکناری رئیس جمهور این مشکلات را یک شبه حل خواهد کرد؟ یا اساسا برای استیضاح کنندگان فقط برکناری مهم است و به وقایع بعد از آن کاری ندارند؟ دو روز قبل عضو هیئت رئیسه مجلس به تفصیل دلیل مخالفت با این درخواست را اعلام کرد. دلایلی که به نظر از بی فایده بودن انجام استیضاح حکایت می کند. به گفته امیر آبادی « اگر الان استیضاح رئیس جمهور را شروع کنیم، روند آن حدود دو ماه طول میکشد و به ماه دهم سال میرسیم، بعد از آن نیز معاون اول رئیس جمهور به مدت سه ماه رئیس دولت میشود و بعد ازآن هم به تعطیلات عید میرسیم و اندکی بعد نیز مهلت کارِ دولت تمام میشود؛ بنابراین ما در مجلس به این نتیجه رسیدهایم که استیضاح انجام نشود.» به عبارتی آن چه از انجام این استیضاح در صورت رای آوردن و برکناری رئیس جمهور حاصل می شود، عملا بلاتکلیفی امور کشور و از دست رفتن زمان خواهد بود اما شنیده ها و خبر ها حاکی از این است که موضوع استیضاح رئیس جمهور منتفی نشده و همچنان از سوی عده ای در بیرون و داخل مجلس پیگیری می شود. این در حالی است که مشی رهبرحکیم انقلاب درباره دولت ها این بوده که فعالیت دولت تا روز آخر ادامه یابد. جالب آن که این نهی مربوط به این دولت نیست و ایشان درتاریخ 5 بهمن 83 در نامه ای خطاب به رئیس وقت مجلس حتی درباره استیضاح یکی از وزیران با اشاره به بی فایده بودن این کار و تاکید بر استفاده مجلس ازهمه ابزار های نظارتی خود تصریح کرده بودند: «در شرایط کنونی که ماه های آخر ماموریت خطیر دولت در حال سپری شدن است، استیضاح وزیران هیچ سودی برای کشور و دستگاه های مسئول ندارد و متقابلا زیان های محتمل آن بسیار و خطرات آن هشدار دهنده است. البته مجلس موظف است که از همه ابزارهای نظارتی خود استفاده کند.»
حالا باید از این طیف از مخالفان روحانی و حامیان استیضاح پرسید مگرسیره نظام در باره سال آخر دولت ها را نمی دانند؟ کنار رفتن روحانی به معنای کنار رفتن دولت روحانی نیست بلکه دولت او با حضور معاون اول تا انتخابات بعد پابرجا میماند. آیا با این کار همین نظم نیمبند هم از بین نخواهد رفت؟آیا بر فرض مثال حامیان استیضاح حاضرند با معاون اول روحانی یعنی اسحاق جهانگیری تا روز انتخابات کار کنند؟ برکناری روحانی چگونه و براساس چه مکانیسمی به کم شدن التهابات فعلی خصوصا گرانی ها و تورم کمک می کند؟ فردای استیضاح چه می شود و چه مسئله ای از کشور حل می شود؟ آیا دشمن خارجی و ضدانقلاب داخلی و خارجی در التهابات پدید آمده ساکت خواهند بود؟اصلا تمام این سوالات به کنار؛ آن هایی که خواستار استیضاح و طبعا برکناری رئیس جمهور هستند چه تضمینی می دهند که بعد از کنار گذاشتن او اوضاع بدتر از این نشود ؟ اساسا چه طرح و برنامه ای برای آن زمان دارند ؟ اگر دارند بهتر نیست این طرح یا برنامه که قرار است دولتی را که رئیس خود را از دست داده چابک تر کند اعلام کنند ؟آیا در کشوری که تحریمهای جنایتکارانه خارجی، مشکلات معیشت داخلی و تهدیدهای پیرامونی رو به تزاید است، استیضاح موجب تقویت تحریمها، افزایش دشواریهای معیشتی و ظهور تهدیدهای امنیتی نمیشود؟ همین روزهای بحثوجدل استیضاح را ببینیم؛ این انرژی صرف شده، چه سودی برای ملت داشت؟و ده ها سوال دیگر.علاوهبر آن کناررفتن رئیس جمهور میتواند تبعات خطرناکی نیز برای کشور داشته باشد. برای مثال لبنان را بنگرید. لبنان از 17 اکتبر سال 2019 شاهد تظاهرات مردمی بود که به استعفای «سعد الحریری» از نخست وزیری انجامید اما با گذشت یک سال، این کشور هنوز درگیر معرفی نخست وزیر جدیدی است که چهارمین نخست وزیر در یک سال اخیر خواهد بود.همین بی ثباتی سیاسی سبب بحران های متعدد داخلی وخارجی برای این کشور شده است. افزون بر این در کشور ما تا انتخابات ریاستجمهوری آینده تنها حدود هشت ماه باقی مانده و اساسا سود یک تغییر تنها چند ماه قبل از موعد اصلی نمیتواند قابلتوجه باشد، تازه اگر فردی پیدا شود که بتواند کار را به دست بگیرد.به هر حال وقتی مواجهه سخت با دولت یا اساسا هر فرد دیگری، قابل پذیرش است که منطق آن مواجهه قابلقبول باشد، ازاینرو میتوان گفت که یک سوال عمومی از حامیان استیضاح وجود دارد وآن این که مثلا حامیان استیضاح چند بار وزیر اقتصادی، رئیسکل بانک مرکزی و دیگران را بهخاطر این وضعیت وخیم معیشتی بازخواست کردهاند؟ یا این که کدام طرح اقتصادی مشخص را بهعنوان ریل جدید و اصلاح فرایند قبلی به دولت پیشنهاد کردهاند؟همینجاست که باید گفت همان حامیان استیضاح در مجلس باید بیشتر از آن که درگیر چنین حاشیههایی شوند، بهدنبال یافتن راهی علمی و منطقی برای تغییر دادن مسیر دولت باشند نه این که در یک چالش سیاسی و حاشیهای بیفتند. ازاینرو مشخص است که هرگونه اظهارنظریا عملی که به دولت کمک کند از زیربار مسئولیت کارنامه ضعیف خود فرار کند، یک اشتباه بزرگ است و درمقابل بهجای رفتارهای تند و رادیکال، همزمان با تلاش برای پاسخ گو کردن دولت باید کاری کرد تا مردم امیدوار به تغییر و اصلاح ریل اداره کشور شوند.
***************************************
روزنامه ایران**
سفر وتبعات خسارتبار کرونا/سعید معدنی
جامعه شناس
با آغاز تعطیلات، نکتهای که مردم فراموش میکنند این است که با مسافرت رفتن، نظم زندگی آنها به هم میخورد. معمولاً هر کسی در شهر محل زندگی خود، نظم خاصی دارد، میداند، کجا باید ماسک بزند، چطور باید سوار آسانسور شود، از مغازهها چطور خرید کند و مسائل دیگر، ولی هنگام مسافرت رفتن برخی که خودشان مثلاً در شمال ویلا دارند، تصور میکنند که از خانه خود به محل دیگری سفر کرده و با این قضیه هیچ مشکلی در خصوص تشدید بیماری ایجاد نخواهد شد.
این دسته از افراد نمیدانند که با مسافرت رفتن نظم زندگی آنها به طور جدی به هم میخورد و از ریتم روزانه خود خارج میشود. در اصل با مسافرت رفتن و جابهجایی و به هم خوردن نظم زندگی افراد، اوضاع در خصوص کرونا وخیمتر میشود. معمولاً در جایی که ثابت زندگی میکنیم رفت و آمدهای اطرافیان را میدانیم و توجه بیشتری هم به مسائل روزانه در محیط زندگی خود داریم، اما در مسافرت و رفتن به شهرهای دیگر ناخودآگاه توجه ما در خصوص رعایت بهداشت هم کاهش پیدا میکند یا ممکن است به افراد جدیدی که با آنها برخورد داریم بهدلیل حفظ حرمت نتوانیم تذکرات لازم بهداشتی را بدهیم و همین حفظ حرمتها میتواند براحتی از یک ناقل، بیماری را به ما انتقال دهد. آنچه در تعطیلات قبلی مورد بیتوجهی قرار گرفت، اعلام دیرهنگام محدودیتهای سفر بود، در تعطیلات قبلی بسیاری از افراد در جادهها بودند و بعد از آن اعلام شد که محدودیتهای سفر اعمال شده است و همین دیر اعلام کردنها سبب افزایش مسافرتها و افزایش تعداد مبتلایان شد.
برخی از افراد ممکن است وقت پزشک داشته باشند یا برای برگزاری مراسم یا حتی ملاقات بیماری برنامهریزی کرده باشند، همه برای تفریح به مسافرت نمیروند، خیلیها ممکن است دلیل و کار مهمی داشته باشند، با اعلام ۲۴ ساعت زودتر در خصوص اعمال محدودیتهای سفر نمیتوان افراد را از مسافرت رفتن بازداشت، بلکه باید زودتر اعلام کرد تا مردم بتوانند برنامهریزیهای خود را تغییر داده و آن را لغو کنند.
مسأله دیگری که در این حوزه باید مورد توجه داشته باشیم، این است که وقتی دولت منع سفر اعلام میکند، مردم بهانه کافی برای نرفتن به مسافرت دارند، بهعنوان مثال فردی که موظف است به پدر و مادر سالمند خود در شهر دیگری رسیدگی کند یا مجبور است به مسافرت برود که در مراسم ختم فامیل شرکت کند و بهدلیل حرمت نگه داشتن مجبور به مسافرت رفتن است و دلایلی از این دست با ممنوعیتی که دولت میگذارد، میتواند عذر و بهانه منطقی و کافی برای مسافرت نرفتن داشته باشد. پس در خصوص مسافرتها و افزایش تعداد مبتلایان و مرگ و میر ناشی از کرونا سه منظر باید مورد توجه قرار بگیرد، ابتدا برهم خوردن نظم زندگی افراد، دیگری اعلام زودهنگام توسط دولت و سوم به دست آمدن عذری مثبت به جهت ممنوعیت سفر توسط اعلام دولت، چنانچه در تعطیلات پیش رو این سه مورد لحاظ شود، قطعاً شاهد کاهش مبتلایان و آمار مرگ و میر ناشی از کرونا خواهیم بود.
***************************************
روزنامه شرق **
سیاوش و سودابه/مهدى افشار . پژوهشگر
در دو یادداشت قبلی درباره سیاوش از سری یادداشتهای شخصیتهای شاهنامه، از شیفتگى سودابه به سیاوش سخن گفته شد و به آرزویى پرداخته شد كه در دل سودابه مانند نهالى پرطراوت ریشه دواند؛ اما سیاوش با همه نوجوانى بنا بر سرشت پاك خویش مىدانست این نهال كه سودابه آن را دارای سرشتی بهاری مىداند، میوه تلخى دارد، به تلخناكى کَبَست و اینك ثمر آن درخت: شباهنگام چون كاووس به مشكوى خویش بازگشت، سودابه شادمانه به نزد شوی خویش رفت و مژده داد كه سیاوش بیامد و همه سیاهچشمان را بدید و از میان آنها، تنها دختر او را برگزید و پسندش آمد. كاووس آنچنان شاد شد كه گویى ماه از شانهاش طلوع كرده است و فرمان داد تا درِ گنجخانه را بگشایند و به سودابه هدایاى بسیار از دستبند و تاج و انگشترى و پارچههاى حریر داد و در همان حال سودابه در این اندیشه بود كه اگر به وصال سیاوش دست نیابد، سزاوار است كه جان از تنش بگسلد و باید به هر افسونى او را به دست آورد و اگر از آرزوى او سر بتابد، آنچنان شیونى كند تا از بىمهرى خویش پشیمان شود.
نگه كرد سودابه خیره بماند/ به اندیشه افسون فراوان بخواند/ كه گر او نیاید به فرمان من/ روا دارم ار بگسلد جان من/ بسازم گر او سر بپیچد ز من/ كنم زو فغان بر سر انجمن.
روز دیگر سودابه بر تخت زرین بنشست، خویشتن را بیاراست با گوشوارههاى زیبا و تاجى بر سر كه زیبایى او را دوچندان مىگرداند و سیاوش را به نزد خود فراخواند و گفت كاووس گنجى گرانبها براى تو در نظر گرفته كه چون دختر من را به همسرى برگزینى، همه آن هدایا كه دویست پیل توان كشیدن آنها را ندارد، به تو تقدیم مىشود. اكنون در برابر این مهر و دلبستگى كه من به تو دارم، چه بهانهاى دارى كه روى مىگردانى؟ از لحظهاى كه تو را دیدهام، در درونم آتشى برپا شده است كه من را میسوزاند و روشناى روز در نگاهم شب تیره است. اگر به خواهش من پاسخ گویى، بیش از آنچه شاه تو را هدیه كرده است، تو را هدیه كنم؛ اما اگر از این آرزو كه در دل من ریشه دوانیده، سر بپیچى و دلت با من پیوند نگیرد، پادشاهى را بر تو تباه و چهره تو را نزد شاه سیاه خواهم گرداند.
یكى شاد كن در نهانى مرا/ ببخشاى روز جوانى مرا
فزون زان كه دادت جهاندار شاه/ بیارایمت یاره و تاج و گاه
وگر سر بپیچى ز فرمان من/ نیاید دلت سوى پیمان من
كنم بر تو بر پادشاهى تباه/ شود تیره بر روى تو چشم شاه.
سیاوش در پاسخ خواهشگرى سودابه گفت هرگز آن روز نیاید كه برای آرزوى دل، سر را به باد دهد، چگونه ممكن است اینگونه با پدر خویش بىوفایى كند.
دور از دانش و مردانگى است كه او بانوى شاه است و شایسته نیست مرتكب چنین گناهى شود. سودابه چون این سخن بشنید، بنا بر طبع زودمهر و زودقهر و زودخشم خویش، فریاد برآورده، به سیاوش آویخت و گفت: «من راز دل پیش تو بگشودم و آنچه در نهان داشتم، آشكار كردم و تو مىخواهى من را رسوا كنى و نزد آگاهان سبكسر و شوریدهحال نشان دهى». و چنگ بر پیراهن خویش زده، جامه بدرید و چهره بخراشید و از شبستان فغان برخاست و طنین آن در كوى و برزن پپیچید.
چون سودابه هیابانك سر داد، از باغ و ایوان غلغلى برخاست كه گویى رستخیزى زودهنگام فرا رسیده است. آن شیونها و فریادها به گوش كاووس رسید، شتابان از اورنگ شهریارى خویش فرود آمده، به سوى شبستان رفت و سودابه را خراشیدهروى و پریشانموى بدید و كاخ را پر از گفتوگو. از هركس پرسشى كرد، پاسخى نشنید و سودابه چون شوى خویش بدید، اشك خونین از دیده فرو ریخت و موى بكند و به شیون گفت: «آن جوان نیكىناشناس به نزد من آمد و خواست بر من آویزد كه جز تو كسى را نخواهم كه تمام جان و دلم تمناى تو را دارد، چرا از من مىگریزى و در پرهیزی و چون او را بازداشتم، تاج از سرم بیفكند و پیراهنم را چاك داد».
كاووس در اندیشه فرو رفت و زیر و بالاى سخن سودابه را بكاوید و به خود گفت اگر سودابه راست گوید، سزاوار است كه سیاوش بریدهسر شود كه یك چنین بىوفایى را چنین سزایى است. آنگاه همه كسانى را كه در شبستان بودند، روانه كرد و سیاوش و سودابه را در خلوت به نزد خود فراخواند. با آرامش و بىخشم به سیاوش گفت كه این راز را نباید از او پنهان داشت و افزود این اشتباه تنها از سیاوش نبوده كه او خود نیز در این خطا سهیم است كه او را به شبستان خوانده و آرزو کرده سیاوش از خویشان خود دیدار كند و با آنان درآمیزد؛ اكنون نمىخواهد جز سخن راست بشنود.سیاوش همه آنچه واقع شده بود، بازگفت و به شیفتگى و آشفتهحالى سودابه اشاره كرد.
کاووس با خود گفت كه سخن هیچیك را نباید پذیرفت و این امر مهمى است كه در آن شتاب جایز نیست. از سودابه بوى مشك و گلاب به مشام مىرسید و كاووس دست و بازوى سیاوش را ببویید و هیچ بویى از سودابه به مشامش نرسید. به ناخنهاى سیاوش نگریست، نشانى از خراشه پوست سودابه در آنها نبود.
غمى بر دلش بنشست و سودابه را با نگاه خشم و نفرت، خوار گرداند و در دل گفت او را با شمشیر تیز باید ریزریز كرد؛ ولى مىدانست چون سودابه را بكشد، از هاماوران بر او خواهند تاخت كه كشتن سودابه آسان نبود و نیز به یاد آورد آنگاه كه در بند پدرش بود، چگونه سودابه از پدر برید و به او پیوست و شب و روز او را پرستارى كرد و چون این اندیشهها از سر گذراند، در خود بپیچید و لب از لب نگشود و فراتر از همه، سودابه را دوست مىداشت و مهر او در ژرفاى دلش جاى گرفته بود و دیگر اینكه فرزندى در بطن خویش مىپرورد كه مرگ آن كودك بىگناه را نمىتوانست ناچیز بداند. كاووس در همان لحظه مىدانست كه سیاوش بىگناه است، بر وفادارى او آگاه شد.سودابه دانست كاووس در او به خوارى مىنگرد و دل شهریار نسبت به وى سرد شده است، براى نجات خویش در اندیشه چارهاى بود و این بار به جاى درخت مهرى كه پیشازاین در دل كاشته بود، درخت كین بكاشت. سودابه زنى را مىشناخت كه همه راز درون خویش را با او در میان مىگذاشت، زنى چارهساز پر از جادویى و آن زن اكنون باردار بود و بارى كه در بطن داشت، سنگین گشته بود. گفت كه با جادویى، جنین خواهد افكند و او به كاووس خواهد گفت از خشونت سیاوش، كودكى كه در بطن خویش مىداشته، افكنده شده و آنگاه كاووس كینه سیاوش را به دل خواهد گرفت. سودابه زن را به نهانگاهى فرستاد و خود نالان و گریان و دردمند در بستر بخفت و در مشكوى همه پرستاران پیرامون سودابه را گرفتند و دو كودك افكنده را سراپا در خون در تشت زرینى نهادند.از فغانى كه برخاست، كاووس به شبستان آمد و دو كودك مرده را در تشت زرین بدید، لرزشى بر اندامش افتاد. آن شب كاووس هیچ نگفت و به سرایى رفت كه از سودابه دور بماند و روز دیگر به مشكوى بازگشت و همچنان سودابه را گریان در بستر دید. سودابه در برابر كاووس از دو دیده باران بارید و گفت: «اكنون به مشاهده ببین آن پسر چگونه مرا با مرگ آشنا گردانیده و موجب شده این دو کودک مرده به دنیا آیند».كاووس گرچه از سیاوش به خشم آمد؛ اما در ژرفاى دل او را بىگناه مىدانست به همین روى اخترگو و ستارهشناسى را فرا خواند و با او درباره سودابه و همه آنچه در هاماوران رخ داده بود، سخن گفت با این اندیشه كه او، سودابه را بهتر بشناسد و سپس از آن دو افكنده گفت و از او خواست بررسى كند آیا آن دو به سودابه تعلق دارند.ستارهشمر، رمل و اسطرلاب برگرفت و پس از ساعتى بازگشت و به كاووس گفت كه این دو افكنده از پشت كس دیگرى است، نه از پشت شاه و از این مادر نیز نیستند، اگر برخوردار از گوهر شهریارى بودند، بازیافتن ستاره آنان در گیتى آسان مىبود كه این دو افكنده هیچ ستارهاى در آسمان كیانى ندارند. كاووس آنچه را كه ستارهشمر بیان داشته بود، پنهان داشت. سودابه را به آرامش فراخواند و از دیگر سوى به كارآگاهان و روزبانان درگاه خویش فرمان داد تا جستوجو كنند و آن زنِ جادویى را بیابند. او را نزد شهریار بردند. كاووس به او نوید داد كه اگر راست بگوید، هدایایى گرانبها دریافت خواهد کرد و چون سخنى نگفت، او را بیازرد؛ ولى پاسخى دریافت نكرد. ستارهشمر را فراخواند و او را در حضور سودابهی در بستر مانده خطاب قرار داد و گفت كه آن دو كودك از او نیست؛ بلكه دو موجود پلید و اهریمنى هستند و سودابه در پاسخ گفت كه ستارهشمر از بیم سیاوش سخن به راستى نمىگوید.
به سودابه فرمود تا رفت پیش/ ستارهشمر گفت گفتار خویش/ كه این هر دو كودك ز جادو زنند/ پلیدند كز پشت اهریمنند/چنین پاسخ آورد سودابه باز/ كه نزدیك ایشان جز این است راز/فزونستشان زین سخن در نهفت/ ز بهر سیاوش نیارند گفت.
این داستان ادامه دارد... .
***************************************