روزنامه کیهان **
لشکر سلیمانی و اسب تروای ساورز/محمد ایمانی
۱- عقل، قوه تشخیص مصالح از مفاسد و خسارات است. شیخ کلینی در کتاب شریف اصول کافی نقل میکند امام صادق علیهالسلام به یکی از یارانش فرمود «عقل و لشکر آن، و جهل و لشکر آن را بشناسید تا راه را پیدا کنید.» امام سپس برای عقل و جهل، 75 لشکر برشمردند؛ از آن جمله: «ایمان و کفر. تصدیق و انکار حق. امید و ناامیدی. توکل یا حرص. فهم یا حماقت. طمأنینه و ثبات قدم یا شتابزدگی و تذبذب. حلم یا سفاهت. صبر و شکیبابی یا جزع و بیتابی. تذکر یا سهو، حفظ یا نسیان. قناعت یا حرص. وفا یا عهدشکنی. صدق یا کذب. حق یا باطل. امانت یا خیانت. اخلاص یا شائبه. شهامت یا کُندی و خرفتی. رازداری یا افشای راز. جهاد یا ترک آن. انصاف یا حمیت و تعصب باطل. حکمت یا هوی. وقار یا خفّت. توبه و بازگشت یا اصرار بر خطا. طلب بخشش یا مغرور و فریفته شدن. محافظت یا سستی و تهاون. نشاط یا بیحوصلگی و کسلی. الفت و وحدت، یا تفرقه و جدایی». نوع موفقیتها یا ناکامیهای ما، به میزان کشش ما به هر یک از این دو جبهه برمیگردد.
۲- عقل، جریان پایدار فهم و شعور است و اگر به هر دلیل دچار اختلال شد، خسارت به بار میآورد. دروغ گفتند، آنها که از عقل دم زدند، اما امید به دشمن را ترویج کردند و برای فراموشی عبرتها کوشیدند. دروغ گفتند آنها که احساس عجز را در پیکره جامعه تزریق کردند، بیتابی و دستپاچگی را جای حلم و ثبات قدم نشاندند، تحریف کردند و سفاهت را دوراندیشی جا زدند، همت و نشاط کار را تعطیل کردند و مردم را به سراب حوالت دادند، جامعه را دو قطبی کردند و پس از همه اینها، وقتی خسارتها آشکار شد، حاضر به پذیرش خطاهای بزرگ خود نشدند. آنها خطرناکتر از هر دشمن بیرونی هستند؛ بلکه آنها حربه کُند دشمن را صیقل میدهند.
۳- مذاکره را به ادامه جنگ در جبهه دیپلماسی معنا کردهاند و اصل آن، صیانت از منافع و مصالح است، نه الزاما معامله. ترجمه مذاکره
به صِرف «معامله»، مغالطه است؛ هر چند که میتواند به معامله درغیر خطوط قرمز منتهی شود. معامله سالم هم، رفتاری طرفینی است و در غیر این صورت، شرخری و کلاهبرداری محسوب میشود. حقوق اساسی یک کشور، قابل چانهزنی و معامله نیست. مثلا واگذاری سرزمین و حاکمیت و امنیت و اقتدار و ظرفیتهای حیاتی پیشرفت یک کشور، در قالب مذاکره و معامله مشروع نمیگنجد. با همه این ملاحظات، حتی اگر مذاکره را با تسامح و تغافل، بده- بستان محض بدانیم، باز هم باید ارزش افزودهای تولید کرده باشید تا بتوانید پای معامله بروید. اگر عرقجبین و کدّ یمین نخبگان توانمند ایرانی نبود -که برخی هم به شهادت رسیدند- آقایان روحانی و ظریف چه چیزی برای فروش نقد در مقابل وعدههای نسیه (چک برگشتی) برجام داشتند؟ آیا دولت در این هفت سال، غیر از واگذاری خسارتبار بخشی از توانمندیهای کشور، چیزی هم خلق کرد و جای آن گذاشت تا چرخ پیشرفت متوقف نشود یا بتواند از موضع دارندگی مذاکره کند؟
۴- اگر پالایشگاه ستاره خلیج فارس ساخته شد و در بنزین به خودکفایی رسیدیم، اگر انواع تسلیحات پیشرفته و بازدارنده را ساختیم و متجاوزان را ادب کردیم، و اگر نفوذ و اقتدار منطقهای پیدا کردیم تا امنیت داشته باشیم، رهاورد غیرت و همت و تدبیر نیروهایی بود که بنا را بر بیاعتمادی به دشمن، و اعتماد به وعدههای هدایت و نصرت الهی گذاشته بودند. برعکس، اگر مدیری نگاه خوشبین به دشمن داشت، اسیر خدعه او شد و کشور را دچار مشکل کرد. این، فرق مکتب سلیمانی با مکتب عاریتی برجام است؛ اسب تروای نفوذی که جان ساورز (رئیس وقت سرویس جاسوسی انگلیس) نتوانست دربارهاش خویشتنداری کند و گفت «توافق هستهای ظرف 15 سال، ایران را به کشوری نُرمال تبدیل خواهد کرد. ما شاهد کشوری هستیم که در مرحله انتقال از مبانی انقلابی به کشوری نُرمالتر قرار دارد. اما در داخل ایران در این مسیر، چالش وجود دارد. ما نیاز داریم صبر استراتژیک داشته باشیم تا به آن فرصت دهیم توسعه یابد.» در مقابل این راهبرد نفوذ بود که
سردار شهید سلیمانی هشدار داد «برای دشمن، برجام، سهضلعی است نه یکضلعی. اوباما فکر میکرد به مرور زمان به دو ضلع دیگر میرسد. اینکه اصرار میکنند بر برجام ۲، برای این است که میخواهند این تحرکی را که از ایران اسلامی به جهان اسلام روح و جان داده، بخشکانند. اگر العیاذ بالله ما رفتیم و در برجام ۲ شرکت کردیم، تمام میشود؟
نه، برجام اصلی در داخل ایران است. آنها برجام ۳ هم خواهند داشت، چون معتقدند چشمه باید در ایران خشکانده شود.»
۵- لازم نیست خود را به زحمت بیندازیم تا ثابت کنیم مدعیان مذاکره و اعتماد دوباره به دشمن، در زمره سفیهانند و باید بستری شوند. به حکم آقای روحانی، هر کس دم از مذاکره دوباره بزند، دیوانه است: «داستان مضحکی اتفاق افتاده؛ (آمریکاییها) میگویند تعهدی که قبلا بستیم، فعلا محکم نباشد، درباره موضوع دیگری حرف بزنیم! آمریکا با زبان و عمل میگوید اهل مذاکره و تعهد نیست، اما به برخی کشورها میگوید بیا با ما مذاکره کن؛ مگر ديوانهاند كه با شما مذاكره كنند؟ شما به مذاكرهاي كه به تاييد سازمان ملل رسيده، پايبند نيستيد.»
۶- عناصر تُهیمغز یا مأمور، کاملا نشان شدهاند: در حالی نسخه مذاکره میپیچند که از دادن کمترین تضمین و تعهد درباره سرانجام کار، طفره میروند و حال آنکه نوبت قبل، وعدههای فریبنده هم میدادند. بنابراین، اصل حرفشان باد هواست. آنها اغلب رویشان نمیشود بگویند این بار چه چیزی را باید واگذار کرد تا همان وعدههای برجامی را دوباره خرید؟ ثانیا با توجه به اینکه طرف مقابل، سابقهدار بوده و کلاهبرداریاش مجددا ثابت شده، چرا باید معامله یکطرفه با او کرد؟ اگر آمریکاییها (دموکراتها و جمهوریخواهان) تاکید کردهاند تا تحریمها کارگر است، از کاربست آن دست نمیکشند و به کمتر از تسلیم ایران راضی نمیشوند، پس هدف این حضرات، چیزی غیر از ضعیفنمایی ایران مقتدر و عصا گذاشتن زیر بغل دشمن سرشکسته است؟
۷- فهرستی طولانی از بیتدبیری و سوءمدیریتها را میتوان شمرد که هیچ ربطی به مذاکره یا عدم مذاکره با آمریکا ندارد و علت اصلی گرفتاریهای اقتصادی است:
- عدم اهتمام به رونق تولید در حوزه پیشرانها (مسکن، شرکتهای دانشبنیان، کشاورزی، خودرو، لوازم خانگی و نظایر آن) که در کوتاهمدت میتواند میلیونها شغل ایجاد کند و رکود تورمی را مهار نماید.
- اصرار بر تحمیل رکود به بخش مسکن به مدت حداقل پنج سال؛ در حالی که اهتمام به این بخش میتوانست ضمن مهار نقدینگی سرگردان، چرخ 250 صنعت را بچرخاند، در تیراژ میلیونی ایجاد اشتغال کند و در کنار تامین نیاز ضروری مردم، ترمز تورم را بکشد.
-کوتاهی در اصلاح نظام بانکی، پولی و مالی تورمساز؛ سوءمدیریت در حوزه نقدینگی و رساندن آن از 430 هزار میلیارد به سه هزار هزار میلیارد (سه تریلیون) تومان.
- واگذاشتن امنیت کسب و کار و تولید، در معرض تاخت و تاز دلالان و واردکنندگان و قاچاقچیان.
- کوتاهی و عدم قاطعیت در مقابل اقتصاد زیرزمینی چند صد هزار میلیاردی و فرار مالیاتی حداقل 30 هزار میلیارد تومانی.
- فرار از شفافیت و حذف سامانههای شفافیتساز مانند «ایرانکد و شبنم» که مسیر قاچاق به داخل و خارج را میبست و میتوانست صدها هزار میلیارد تومان صرفهجویی به ارمغان داشته باشد. بعد از هفت سال سیر غلط، میگویند میخواهند 9/9/99 از سامانه جامع تجارت رونمایی کنند! قاچاق و واردات بیرویه، دهها میلیارد دلار درآمد ارزی را نابود کرد و ضمنا موجب از بین رفتن صدها هزار شغل شد.
- حذف کارت سوخت که موجب قاچاق 144 هزار میلیارد تومانی سوخت در طول چهار سال و سپس تحمیل بحران امنیتی در آبان 98 شد.
- واگذاری برخی مناصب مهم بدون رعایت شایستگی (مثل وزرای نفت، و راه و شهرسازی) و بر مبنای حضور در ستاد انتخاباتی (مثل تعیین وزیر صمت در سالهای 92 و 96 و همچنین صدها انتصاب مهم در معاونتها و شرکتهای زرخیز).
- فساد دها هزار میلیارد تومانی در واگذاری برخی شرکتها و کارخانهها (کشتوصنعت مغان، نیشکر هفتتپه، ماشینسازی تبریز، هپکو اراک، آلومینیوم المهدی، پالایشگاه کرمانشاه و...).
- دهها هزار میلیارد تومان اختلاس یا عدم بازپرداخت بدهیهای کلان در برخی بانکها، صندوق ذخیره فرهنگیان، شرکت سرمایهگذاری پتروشیمی و...).
- بیثباتی مدیریتی مانند پنج ماه بیوزیر گذاشتن وزارت راهبردی صمت، یا بیسفیر گذاشتن سفارت ایران در چین.
- تعطیلی دیپلماسی اقتصادی نسبت به برخی کشورها و مناطق دنیا.
- بیسر و سامانی شرکتهای دولتی که 75 درصد کل بودجه را به خود اختصاص دادهاند اما کمترین بازدهی و بیشترین هدررفت بودجهای را دارند.
- انحراف 68 درصدی از احکام بودجه و اجرا نکردن 18 درصد دیگر. انحراف 74 درصدی از اهداف خصوصیسازی حداقل به میزان ۱۱هزار و ۷۵۰ میلیارد تومان (گزارش تفریغ بودجه دیوان محاسبات).
- حراج 18 میلیارد دلار از ذخایر ارزی در کمتر از دو ماه.
- قبول و اجرای مخفیانه 37 خواسته FATF که به لو رفتن برخی مجاری دور زدن تحریم و انسداد آنها منتهی شد.
- و...
۸- تهدید واقعی، خودتحریمی است نه تحریم. تحریم برای نخبگان مسئولیتشناس ما، فرصت است. دشمن، سوخت ۲۰ درصد رآکتور تهران را تحریم کرد، با همت شهید شهریاری و دوستانش، همان را تولید کردیم. بنزین را تحریم کردند، پالایشگاه ستاره خلیج فارس را به همت قرارگاه خاتمالانبیا(ص) ساختیم و در دوره ارزانی و تحریم نفت، توانستیم بنزین صادر کنیم. دشمن، ما را تحریم تسلیحاتی کرد، مدرنترین تسلیحات جهان را تولید کردیم و صادرکننده شدیم. با وجود این واقعیتهای معجزهآسا، چه کسانی نگذاشتند همین اتفاق مبارک در حوزه تولید خودرو، لوازم خانگی، داروسازی، کشاورزی، برخی حوزههای دانشبنیان، و تبدیل مواد خام به ارزش افزوده با درآمد چند ده برابری اتفاق بیفتد و همچنان معطل فروش بشکهای نفت بمانیم؟ چرا نتوانیم در این حوزهها صادرکننده باشیم؟ چه کسانی ملت ما را محتاج اجنبی میخواهند؟ تحریم، سازنده است؛ آنچه خطرناک است، خودتحریمی و اخلال و اختلال داخلی است. متهمان خودتحریمی، اگر مأمور دشمن نباشند، محروم از عقلند. مردم بعد از تجربهای گرانقیمت، به این عبرت نزدیک میشود که از عاقلنمایان بیکفایت عبور کنند. متقابلا، برخی هیاهوهای سیاسی و رسانهای رادیکال، برای ممانعت از وقوع این اتفاق مبارک است. لشکر عقل، به فضل خداوند و همت مسئولیتشناسان، در حال بسیجی بزرگ است.
***************************************
روزنامه وطن امروز**
برای ایران فرق نمیکند/دکتر سیدمحمد مرندی
حکومت آمریکا ظلم و جنایتهای بسیار زیادی نسبت به ایران انجام داده و ملت ما شاهد دشمنیهای تمام دولتها و رؤسایجمهور این کشور در زمانهای مختلف و به اشکال گوناگون بوده است؛ از دشمنیهای این کشور در بحبوحه انقلاب و زمان جنگ و کمک به صدام و دادن تسلیحات شیمیایی به رژیم بعث عراق تا تحریمهای ایالات متحده علیه ایران و دخالتهایش در منطقه؛ به همین دلیل نوعی نفرت عمومی نسبت به آمریکا در میان مردم ایران وجود دارد. علاوه بر این، نفرت مردم ایران نسبت به «دونالد ترامپ» رئیسجمهور فعلی آمریکا بسیار عمیقتر از رؤسایجمهور پیشین این کشور است و علت آن را باید در اقدامات او جستوجو کرد. ترامپ تحریمهای «باراک اوباما» را به شکل سختگیرانهتری دنبال کرده و ملت ایران را تحت فشارهای بیشتری گذاشته و با ترور و به شهادت رساندن سردار شهید سپهبد حاجقاسم سلیمانی و شهید ابومهدی المهندس، جنایتی عظیم و غیرقابل بخشش را در حق ملت ایران انجام داده است. اگر چه تنفر مردم نسبت به ترامپ قابل درک است، با این حال اینکه چه کسی رئیسجمهور آمریکا میشود نباید برای ما اهمیت زیادی داشته باشد، زیرا سیاستهای ایالات متحده در قبال ایران با عوض شدن رئیسجمهور تغییر زیادی نمیکند و ما باید امور خود را در داخل کشور تنظیم کنیم. با وجود این به نظر میرسد با توجه به بحرانهای داخلی متعدد آمریکا از جمله بحران عظیم اقتصادی پیش روی این کشور و بحرانهای سیاسی- اجتماعی و همچنین انزوای ایالات متحده در نظام بینالملل، هر کسی در این کشور بر سرکار بیاید همچون گذشته قدرت اعمال فشار علیه ملت ایران را نخواهد داشت.
با این حال اگر بخواهیم نتیجه انتخابات آمریکا را بررسی کنیم، بر اساس نظرسنجیها «جو بایدن» نامزد دموکراتها از ترامپ جلوتر بوده و در صورت صحت نظرسنجیها، اگر همین امروز انتخابات انجام شود، بایدن پیروز خواهد شد.
این موضوع دلایل مختلفی دارد. یکی از دلایل عقب افتادن ترامپ از بایدن را میتوان بیاعتنایی او به ویروس کرونا که در نهایت به مبتلا شدن او انجامید، دانست. همچنین آمریکا درگیر یک بحران اقتصادی عظیم است که بسیاری از مردم ایران هنوز متوجه عمق آن نشدهاند. از طرف دیگر فرصتسوزی ترامپ و رفتار کودکانهاش در مناظره نخست، باعث عقب افتادن او از بایدن در نظرسنجیها شد.
با این حال همانطور که 4 سال پیش ترامپ با وجود عقب بودن از هیلاری کلینتون در نظرسنجیها، در نهایت بدون به دست آوردن اکثریت آرا پیروز انتخابات شد، ممکن است این بار نیز چنین اتفاقی رخ دهد زیرا هنوز یک مناظره باقی مانده و از طرف دیگر بایدن نیز همانند ترامپ نماینده قشر سرمایهدار بوده و همین موضوع باعث میشود نیمی از مردم آمریکا اصلا در انتخابات شرکت نکرده و به هیچ یک از آنها رأی ندهند، بنابراین در میان مردم آمریکا رغبت بالایی نسبت به بایدن نیز وجود ندارد و همین موضوع او را در برابر تلاشهای ترامپ در 2 هفته پیش رو آسیبپذیر خواهد کرد. علاوه بر این باید دید دونالد ترامپ چه چیزهایی در آستین دارد و تا پیش از انتخابات چه رفتارهای غیرمنتظرهای از او سر خواهد زد.
در آخر باید گفت آنچه مسلم به نظر میرسد این است که اگر تا پایان روند انتخابات، آرای ۲ طرف نزدیک به یکدیگر باشد احتمال یک درگیری بزرگ بر سر ادعای تقلب و تنشهای سیاسی و حتی فراتر از آن در آمریکا وجود دارد.
***************************************
روزنامه خراسان**
ایران و چند ضلعی صلح درافغانستان/جاوید حسینی
عبدا... عبدا... رئیس شورای عالی مصالحه ملی افغانستان (نهاد تازه تاسیس برآمده از جدال های انتخابات ریاست جمهوری) در رأس هیئتی وارد تهران شده است .سفر عبدا... در امتداد سفرهای وی به اسلام آباد و دهلینو صورت می گیرد و پس از تهران احتمالا به دیگر کشورهای منطقه نیز سفر کند. واقعیت این است که مذاکراتی را که زلمی خلیل زاد نماینده ویژه آمریکا برای مصالحه افغانستان از دو سال پیش آغاز کرد، می توان به چند فاز تقسیم کرد؛ مذاکره با طالبان، مذاکره با دولت، احزاب و شخصیت های با نفوذ افغانستان و مذاکره با کشورهای تاثیرگذار منطقه در پرونده افغانستان. از این بین، وی موفق شد تا مذاکره با طالبان را به فرجام و توافق نامه ای با این گروه در اسفند ماه سال گذشته را به امضا برساند اما مذاکرات با کشورهای منطقه و به ویژه مذاکرات در بُعد درون افغانستانی موفقیت چندانی را به همراه نداشته است. علت عدم موفقیت در این دو مرحله، سیاست یکجانبه گرایی واشنگتن در پرونده مذاکرات صلح افغانستان بوده است.در درون افغانستان، به رغم این که افغان ها تشنه صلح هستند اما روند پیش رو را نگران کننده و حتی بازگشت به عقب می دانند. جامعه سیاسی افغانستان با شدت و درجات مختلف چنین نگاه بدبینانه ای به روند خلیل زاد دارند اما با وجود این یکپارچگی در نظر و عملکرد سیاسیون افغانستان وجود ندارد. می توان گفت دو طیف کلی در درون جامعه سیاسی افغانستان درباره روند صلح شکل گرفته است؛ در حالی که یک طیف معتقد است طالبان باید در درون حکومت فعلی ادغام شود، طیف دیگر نگاه متفاوت تری دارد و آماده مذاکره با طالبان برای برپایی حکومتی جدید است. رهبری طیف نخست را اشرف غنی رئیس جمهوری افغانستان و طیف دوم را عبدا... عبدا... رئیس شورای عالی مصالحه ملی در دست دارند. این نوع اختلاف نظرها و عدم یکپارچگی ممکن است منجر به دست بالای طالبان در مذاکرات شود. هر یک از این دو رهبر سیاسی به رغم روابط ظاهری همکارگونه، برای موفقیت دیدگاه خود مستقلانه در تلاش هستند.
سفر عبدا... به کشورهای منطقه و از جمله جمهوری اسلامی ایران تلاشی است برای همراهسازی کشورهای منطقه با نظریات طیف دسته دوم که معتقدند برای برقراری صلح میتوان قانون اساسی را اصلاح کرد و حتی حکومت موقت تشکیل داد. استقبال بی نظیر اسلام آباد از عبدا... نشان داد که پاکستان حاضر به همراهی با این نوع دیدگاه است اما به نظر می رسد دهلی نو بر اصول خود پایبند است و هنوز حمایت از حکومت افغانستان را در دستور کار دارد. جمهوری اسلامی ایران که حدود 900 کیلومتر مرز مشترک با افغانستان دارد، از تاثیرگذارترین بازیگران در پرونده این کشور است و جناح های مختلف در افغانستان این نکته را درک می کنند که حمایت این بازیگر مهم منطقه ای، به شدت اثرگذار است، به همین دلیل عبدا... پس از اسلام آباد و دهلی نو، تهران را به عنوان مقصد سوم برگزید.این موضوع را که جمهوری اسلامی ایران با دیدگاه عبدا... و حامیان تفکر وی چه رویه ای خواهد داشت شاید بتوان پس از پایان این سفر ارزیابی کرد اما جمهوری اسلامی ایران در طول چهل سال بحران افغانستان همواره یک رویه و اصل ثابت داشته و آن حل بحران با مشارکت تمام جناح ها بوده است. این اصل ثابت در دو سال گذشته به خوبی ملموس تر بوده است. سفرهای متعدد مقامات ایرانی از جمله ابراهیم طاهریان نماینده ویژه وزیر امور خارجه ایران به کابل و دوحه به منظور دیدار با نمایندگان دولت، جناح های مختلف سیاسی و نمایندگان طالبان حکایت از عملکرد بر اساس اصل ثابت جمهوری اسلامی یعنی تلاش برای اجماع سازی دارد. همین منش سبب شده است که تمام بازیگران داخلی افغانستان در ادوار مختلف حتی طالبان، به دیدگاه های تهران اعتماد داشته باشند.در مجموع، روند مذاکرات صلح افغانستان به ویژه در بُعد داخل افغانستانی و منطقه ای نیاز به بازنگری دارد. در بُعد درون افغانستانی نیاز به اجماع بین حکومت و جناح های سیاسی است که در غیر این صورت، شکاف به وجود آمده روزنه ای برای سلطه جناح سوم یعنی طالبان بر افغانستان خواهد شد. در بعد منطقه ای، بالانس به هم خورده بین بازیگران منطقه ای باید اصلاح شود. در غیر این صورت بعید است که روند خلیلزاد بتواند افغانستان را در میان مدت و دراز مدت به ثبات و آرامش برساند.
***************************************
روزنامه ایران**
چرا ایران از صلح در افغانستان دفاع میکند/نوذر شفیعی
تحلیلگر مسائل بینالملل
سفر آقای دکتر عبدالله عبـــــدالله در جایــگاه رئیس شورای صلح افغانستان و عالیترین مقامی که نمایندگی دولت افغانستان را در مذاکرات صلح دارد به ایران بیشک سفری است که فرای طرح موضوعات دوجانبه بر رایزنیهای پیرامون فرآیند صلح از جمله فرصتها و چالشهای پیش روی آن متمرکز است. بحران سیاسی جاری در افغانستان بحرانی است که به نوعی اغلب کشورهای همسایه این کشور را تحت تأثیر قرار داده است. این تأثیرات به تناسب وجود اشتراک فرهنگی میان ایران و افغانستان، مراودات مرزی دو کشور و نیز دیدگاه انتقادی ایران نسبت به حضور نیروهای امریکایی در کشور همسایهاش به نحوی دوچندان است. چنانکه در دهههای گذشته ایران متأثر از مسائل داخلی افغانستان شاهد بازتابهای امنیتی مانند سیل گسترده مهاجران و پناهجویان افغانی، واقعیت چالشبرانگیز قاچاق مواد مخدر، درگیریهای مرزی و بسیاری مسائل از این قبیل بوده است.
از این جهت حساسیت ایران نسبت به مسائل داخلی کشور همسایه شرقیاش و خواست جدی برای برقراری صلح و ثبات در این کشور طبیعیترین رویکردی است که در سیاست خارجی کشورمان نسبت به مسائل افغانستان وجود دارد.
در مقابل، رایزنی و در جریان امر قرار دادن همه کشورهای درگیر و متأثر در مسأله افغانستان از ضروریات پیش روی دیپلماسی این کشور است که رئیس شورای صلح افغانستان در سفرهای دیپلماتیک خود به آن میپردازد.
واقعیت این است که برای هیچ کشوری به اندازه کشورهای همسایه افغانستان ثبات، صلح، امنیت و توسعه افغانستان اهمیت ندارد. چنان افغانستانی یقیناً پیامدهای ناامن کننده کمتری برای کشورهای پیرامونی خود خواهد داشت و بنابراین قاعده کشورهای همسایه از روند صلح در افغانستان استقبال میکنند.
برعکس کشورهایی که دورتر از افغانستان قرار دارند، بویژه زمانی که آن کشورها با همسایگان افغانستان دچار چالش باشند تمایل کمتری به حل اساسی مسأله دارند. وضعیتی که بر رویکرد امریکا در این مورد حاکم است.
امریکا با بخش قابل توجهی از کشورهای همسایه افغانستان چالشهای پیدا و پنهان دارد؛ از ایران و چین تا روسیه و بعضی کشورهای آسیای مرکزی و حتی پاکستان. افغانستان جایی است که امریکا میتواند با ناامن کردن آن مزاحمتهای جدی برای این کشورها بهوجود بیاورد. بنابراین برخلاف ادعاهای جاری امریکاییها به دنبال حل بحران افغانستان نیستند. بلکه تمایل دارند آن را به نحوی مدیریت کنند تا بتوانند مناطق پیرامونیاش را آسیبپذیر کنند.
اینکه امریکا و طالبان به عنوان دو قطب متضاد ایدئولوژیک وارد فاز مذاکره شدند موضوعی است که نمیتوان آن را فارغ از برنامههای امریکا برای ناامن کردن فضای پیرامونی و داخلی رقبایش ارزیابی کرد. چنانکه پیگیری این هدف از جمله از طریق رشد دادن تفکرات رادیکال در درون مرزهای این کشورها مانند رسوخ دادن تفکرات رادیکال طالبانیسم به مناطق مسلماننشین سین کیانگ چین محتمل است. بنابر این تنها این گذشت زمان است که نشان خواهد داد امریکاییها در مذاکرات دوحه چه راهبردی را پیگیری میکنند. اما مشخص است که بر اساس واقعیات سیاسی جاری این ناامنی افغانستان است که برای امریکا منفعت دارد و نه صلح آن. بر خلاف اظهارات زلمای خلیل زاد فرستاده ویژه امریکا برای صلح افغانستان آن طرفی که دارد بحران را نه به قصد حل بلکه به قصد مدیریت پیش میبرد امریکاییها هستند. در مقابل خواسته ایران و سایر کشورهای همسایه استقرار صلح و امنیت در افغانستان آن هم به دست ملت این کشور است. بنابر این اگر این فرآیند صلح به سمتی حرکت کند که نتیجهاش یک ثبات واقعی باشد همه از جمله ایران استقبال میکنند.
در اینجا لازم به تأکید است که از نگاه ایران مسائل داخلی افغانستان موضوع خود این کشور است. اما آنچه به عنوان یک نگاه بیرونی مبنی بر ضرورت محور قرار گرفتن قانون اساسی افغانستان و نقشآفرینی طالبان در ساخت سیاسی در صورت تقید این گروه به قانون اساسی مطرح شده است حایز این نکته است که به باور ایران صلح پایدار در افغانستان بیحضور همه نیروهای فعال در این کشور اعم از نیروهای قومی، مذهبی، سیاسی و مدنی در ساخت قدرت میسر نیست. حضور دیدگاه از طیفهای مختلف از مذهبی رادیکال تا طیفهای رادیکال لیبرال است که میتواند پدیدآورنده ثبات و پایداری در ساخت سیاسی افغانستان باشد.
بنابر این اگر ایران از مذاکره با طالبان دفاع میکند نخست از منظر واقعگرایی سیاسی و دیگر با هدف برطرف کردن نگرانیهای امنیتی است. زیرا اگر توزیع قدرت در افغانستان نتواند رضایت نسبی نیروهای مختلف در افغانستان را فراهم کند، در آن صورت نگرانی برای سرریز شدن اختلافات به داخل ایران جدی است. بروز درگیری در افغانستان و در پی آن آواره شدن مردم این کشور، بروز درگیری در مرزهای ایران، قاچاق مواد مخدر و جرایم سازمان یافته بخش مهمی از این نگرانی است که امید داریم با تحقق صلح پایدار در کشور همسایه و همزبانمان برطرف شود.
***************************************
روزنامه شرق **
سریال شارلی ابدو/مهرنوش جعفری
زمستان سال 1393 پاریس شاهد اتفاق عجیبی بود؛ حمله به دفتر شارلی ابدو و کشتهشدن چند نفر، به تلافی اقدام تحریکآمیز این روزنامه کمتیراژ یعنی انتشار کاریکاتوری از پیامبر گرامی اسلام.اینک پس از شش سال و این بار درست مقارن با رحلت پیامبر(ص)، رخداد مشابهی واقعه شارلی ابدو را در یادها زنده کرد. یک معلم در مدرسهای در حومه پاریس بهزعم خودش برای تمرین آزادی و رواداری در کلاس درس، کاریکاتورهایی از پیامبر اسلام را به شاگردانش نشان میدهد! به فاصله چند روز معلم به دست یک مسلمان روس و با اصلیت چچنی مورد حمله واقع شده و سرش بریده میشود. این اتفاق خونین تیتر اول رسانهها را اشغال کرده و واکنشهای مشابه شش سال قبل را در سطح جهانی زنده کرد.بحث درباره سازگاری آموزههای دینی با شفقت و مدارا و مخالفت آن با خشونت و افراط، اگرچه مهم است، اما عاجلتر از آن در شرایط کنونی ادامه تحلیل واکنشها به این واقعه است تا تصویر روشنی از نسبت جایگاه جهان امروز به وضعیت مطلوب انسانی به دست دهد. آیا واکنشهای گذشته و کنونی به حادثه پاریس میتواند راهگشای جامعه جهانی برای برونرفت از خشونت و رادیکالیسمی باشد که امروز در اقصا نقاط کشورهای جهان رشد کرده و سایه خود را تا قلب اروپا گسترانیده است؟ آیا این واکنشها از جنسی هست که بتواند ما را در عبور از وضعیتی بهشدت آسیبپذیر از خشم و نفرت امروز به سوی جامعهای عاری از خشونت یا دستکم جهانی بهتر از آنچه امروز در آن به سر میبریم، یاری برساند؟ شش سال پیش در واکنش به حادثه پاریس صدای «من شارلی ابدو هستم» در اروپا و بلکه در جهان بلند بود. با توجه به قدرت برتر رسانهای غرب، طبیعی مینمود که اگر گفتمان «من شارلی ابدو هستم» در فضای احساسی پدیدآمده چنان طنینانداز بود که همدلی و همسویی روشنفکران و نخبگان دیگر کشورها را برانگیخت و همگی در اعلام موضع و صدور اطلاعیه در محکومیت آن، از یکدیگر پیشی گرفتند، اما باید پرسید آیا این مواضع و اطلاعیهها همان سروش نجاتبخشی بود که تقویت و گسترش آن، راهنمای ما در گذار به سوی جهانی مطلوب باشد؟
در بررسی پیامدهای شش سال پیش نباید از تلاشهای تهوع آوری نظیر تحرکات فاشیستهای پگیدا و متهمان به جنایت علیه بشریت نظیر نتانیاهو (که با عجله خود را به پاریس رساند تا در رژه بیزاری از حمله مسلحانه به دفتر شارلی ابدو شرکت کند)، بهعنوان بخش دیگری از چهره کریه رادیکالیسم که واقعیت جهان کنونی ما را تشکیل میدهد، غافل شویم؛ تا آنجا که یک کارتونیست فرانسوی، گروه پگیدا و امثال آن را همچون لاشخورهایی تصویر کرد که اطراف دفتر شارلی ابدو پرسه میزدند تا از جنازههای برجایمانده تغذیه کنند. اگر شش سال پیش در برابر این پرسش قرار داشتیم که آیا شعار «من شارلی ابدو هستم» از ظرفیتهای لازم برای تبدیلشدن به گفتمانی جهانی و ایجاد حرکتی مؤثر در دفاع از آزادی بیان در برابر بنیادگرایی خشن و ضدانسانی داعشیسم و طالبانیسم برخوردار است، اینک همین پرسش در پی دو واقعه متناظر یعنی قتل معلم فرانسوی و اهانت به ساحت پیامبر اسلام، جان دوباره یافته است؛ آیا نمایش کاریکاتور پیامبر اسلام در سایر مدارس فرانسه از سوی همکاران معلم مقتول واجد همان کارکردی است تا بهجای تحریک احساسات مسلمانان، آنان را به رواداری و احترام به آزادی بیان وادار کند؟ یا اینکه تأثیر این الگوهای رفتاری ثمری جز دمیدن بر آتش خشم و نفرتپراکنی ندارد؟
دوگانه رادیکال: آشکار است که بررسی راههای گذر از رادیکالیسم خشن و کور، بدون توجه به زمینههای پیدایش آن ممکن نیست. میتوان به صحنههای خشونتباری همچون حادثه شارلی ابدو یا قتل یک معلم رویکردی حقوقی داشت و با اطمینان از منطقیبودن قضاوت خود، گفت اما این رویکرد حقوقی چه گرهی از مشکل واقعیت موجود و تهدید رادیکالیسم خشن میگشاید؟ آیا با چنین منطقی میتوانیم مطمئن باشیم از میان بیش از یک میلیارد و نیم مسلمان که احساس تحقیر و اهانت میکنند، گروهی اندک دست به اقدامات انتقامجویانه نخواهند زد؟ کمااینکه پس از شش سال دیدیم چنین نشد. این همان سخن تأملبرانگیزی نبود که محمد السالم، روزنامهنگار بخش عربی شبکه تلویزیونی قطری، شش سال پیش ضمن محکومکردن جنایت شارلی ابدو، در دفاع از موضوع صلاحالدین خدر، سردبیر وقت این شبکه چنین نوشت: «اگر شما به یک میلیارد و نیم مسلمان توهین میکنید، از اینکه یک یا دو نفر از میان آنها بخواهند شما را بکشند، شگفتزده نشوید». آنچه در شش سال گذشته در پاریس رخ داده است، بههیچوجه تقابل آزادی و ضدآزادی نبوده، بلکه مقابله دو جریان است. اروپاییان میتوانند همچنان بر اندیشه «اروپامحوری» بهعنوان تحفه ایدئولوژیک قرن نوزدهمی خود پای بفشارند و به دلیل اعتقاد به لیبرالیسم، اهانت به مقدسات یک میلیارد و نیم انسان را مصداق آزادی و «حق مسلم» خود بدانند، اما در پشت این «حق مسلم» که تلاش میشود با شعار آزادی آراسته شود، چهره ایدئولوژی تمامیتخواهانه و انحصارطلبانهای پنهان است که فقط «خود» را صاحب «حق مسلم» میداند و هیچ «حق مسلمی» برای «دیگری» قائل نیست. بااینحال این یک سوی ماجراست؛ در سوی دیگر نیز جریانی ایستاده است که مشابه همین نگاه را دارد. او نیز که میوه تلخ درخت تبعیض و بیعدالتی است، توسل به ابزار خشونت را در برابر «دیگری» حق مسلم خود میداند. تقابل این دو رویکرد سیکل معیوبی را شکل میدهد که نتیجه آن اهانت و تحقیر از یک سو و خشونت از سوی دیگر است. از اینرو تحلیل حوادث سریالی شارلی ابدو در چارچوب منطق «دفاع و دشمنی با آزادی» در دستیابی به فهم صحیح از ماهیت حادثه تلخ پاریس بهغایت عقیم و در نیل به راهحلی منطقی و کارآمد برای پایانبخشیدن به خشونتهایی از این دست کاملا ناتوان است. میتوانیم همچنان با نظر شش سال پیش صلاحالدین خدر در این نکته موافق باشیم که میگفت: اگر روش شما در توهین به میلیونها نفر «معتدل و آزادیخواهانه» باشد، تحریک تندروها یک حرکت «شجاعانه» نیست. شاید در این زمینه سخنی رساتر از سخن هوشمندانه اسلاوی ژیژک، فیلسوف معاصر، نیابیم که در پی حادثه شارلی ابدو میگفت: «آنها که نمیتوانند در برابر دموکراسی لیبرال موضعی انتقادی داشته باشند، نمیتوانند بنیادگرایی رادیکال مذهبی را محکوم کنند».
موضع روشنفکری )دینی(: آنچه درباره این تقابل مخرب گفتیم، هیچگاه نمیتواند از مسئولیت روشنفکران (مسلمان) در قبال سریال نامبارک شارلی ابدو بکاهد. بدون شک انتخاب روشنفکری (دینی) در این عرصه نمیتواند انتخابی باشد که بنیادگرایی رادیکال از آن تغذیه میکند. در این زمینه، حقیقتی که ژیژک در سالهای اخیر همواره بر آن تأکید کرده، قابل تأمل است: «هر ظهوری از فاشیسم، نشانهای است بر یک انقلاب شکستخورده»، «اوجگرفتن فاشیسم شکست چپ است، اما در همان حال اثباتی است بر اینکه یک پتانسیل انقلابی و نارضایتی وجود داشته است که چپ قادر به حرکت درآوردن آن نبوده است». این تجربه به ما میگوید گرایشهای پوپولیستی همواره از خلأ ناشی از ناکامی تفکرات روشنفکری دینی بهره بردهاند. هرگاه تفکر اصلاحطلبانه و روشنفکری دینی در استفاده از ظرفیتهای اجتماعی وهدایت تحولات اجتماعی ناکام بماند، گرایشهای افراطی عوامانگیز با سوارشدن بر موج مطالبات اجتماعی، نقشآفرینی میکنند.
اکنون لیبرالیسم سکولار غربی و رادیکالیسم خشونتگرا و افراطی در دو سوی میدانی از کینه و نفرت قرار گرفتهاند. یک طرف تیراژ شارلی ابدو را با کاریکاتورهای موهن و تحریکآمیز به پنج میلیون رساند و با آمادهباش نیروهای پلیس و امنیتیکردن شهرهای اروپا، واکنشهای خشونتآمیز ناشی از این اقدام تحریکآمیز را بیاثر کرد و طرف دیگر تهدید به اقدامات تلافیجویانه بیشتر کرد و دیدیم که قتل معلم فرانسوی حاصل آن در شش سال بعد یعنی اکنون بود.
در این میانه، روشنفکران (مسلمان جهان اسلام) باید با درک صحیح از مسئولیت تاریخی خویش و اتخاذ موضعی مستقل، برای شکستن این سیکل معیوب و مولد نفرت و خشونت بکوشند. ایفای این مسئولیت تاریخی در گرو تحرکی مدنی و مستقل در دو سطح ملی و بینالمللی علیه رادیکالیسم و خشونت از یک سو و تحقیر و نفرتپراکنی از سوی دیگر است.
شعار «من شارلی ابدو هستم» که تلاش شد در واکنش به حادثه پاریس به نماد و شعاری بینالمللی در دفاع از آزادی بیان و محکومیت بنیادگرایی مذهبی تبدیل شود و همه انسانها اعم از اروپایی و غیراروپایی آن را فریاد زدند، به نحو آشکاری از این رویکرد انحصارطلبانه حکایت دارد. متأسفانه این شعار به نحو زیرکانهای شارلی ابدو را بهعنوان سمبل آزادی معرفی کرد و مخاطبان را در برابر یک دوگانه کاذب قرار داد؛ گویی شرط اعتقاد به آزادی بیان، دفاع از شارلی ابدو بوده است و عدم دفاع از شارلی ابدو به معنای حمایت از بنیادگرایی رادیکال و ضد آزادی بیان. مضمون این شعار، تأیید غیرمشروط تعریف دموکراسی لیبرال از آزادی بهعنوان تنها تعریف قابل پذیرش از آزادی بیان است و اینکه همگان باید بپذیرند اهانت به مقدسات پیروان ادیان، چه مسلمان و چه مسیحی، «حق مسلم» شارلیابدوها و مصداق روشن آزادی بیان و معیار رواداری است. اگر هم این آزادی استثنائی داشته باشد، تشخیص آن در صلاحیت طرفداران این تعریف از آزادی است!
آنان حق دارند نفی هولوکاست را مصداق نفرتپراکنی علیه یهود بدانند و هرگونه تردیدافکنی درباره هولوکاست را اکیدا ممنوع کنند، تا آنجا که کسی جرئت نکند نقض آن را مصداق نفی آزادی بیان بداند؛ در همان حال، کاریکاتور پیامبر اسلام را مصداق نفرتپراکنی ندانند. این همان رویکرد انحصارطلبانهای است که روشنفکران (مسلمان) باید در تلاش مسئولانه خود برای محو زمینههای رشد خشونت و رادیکالیسم، در سطح بینالمللی با آن به مخالفت برخیزند. میان شارلی ابدو و بنیادگرای رادیکال و خشونتطلب گزینه سومی نیز وجود دارد؛ میتوان شارلی ابدو یا هوادار حوادث سریالی آن در شش سال اخیر نبود، اما از آزادی بیان دفاع کرد. آری! میتوان معتقد شد که میان آزادی بیان بهعنوان تضمینکننده کرامت انسان با اختناق از یک سو و با اهانت و تحقیر و نفرتپراکنی از سویی دیگر، مرزی آشکار وجود دارد.
***************************************