آیتالله خامنهای در سخنرانیِ اخیرِ خویش گفت تمدّنِ غرب، «ذاتِ ظلمانی و وحشی» دارد و «جاهلیّتِ مدرن» است، هرچند علم و فنّاوری را به آن میپوشانند و با تعبیراتِ آدموار و چهرۀ بهظاهر انسانوار، آنرا پنهان میکنند. این تمدّن، حتّی ملّتهای درونِ خودش را نیز بیچاره کرده است؛ چنانکه اکنون بعد از چند قرن که از رنسانس میگذرد، «نابرابری» و «فقر» و «بیعدالتی» و «افسارگسیختگیِ خجلتآورِ اخلاقی» در کشورهای اروپایی و در آمریکا، مشاهده میشود. «طبیعتِ» این تمدّن، همین است(آیتالله خامنهای، در سخنرانی بهمناسبتِ سالروزِ ولادتِ پیامبرِ اعظم و امام صادق، 13 آبان 1399).
[1]. «ظلمت» چیست؟ آیا در اینجا، به زبانِ مجاز سخن گفته شده است یا حقیقتی در میان است؟! تعابیرِ «ظلمت» و «نور»، در قرآنِ کریم نیز بهکار رفته و این کاربردها، در معنای مجازی نبودهاند. بهاینترتیب، غیرِ مؤمن در میانِ «ظلمتِ افکار»ى که از سوى «هواهاى نفسانى»، «خیالهاى باطل» و «احساساتِ شوم» بر او هجوم مىآورند، قرار دارد(تفسیرِ المیزان، ج2، ص439). بهبیاندیگر، باید گفت «طینتِ سعادت»، نور و «طینتِ شقاوت»، ظلمت است. قرآنِ کریم هم اغلب، «علم» و «هدایت» را نور مىنامد، همچنانکه «ایمان» را زندگى مىخواند. ازآنجمله مىفرماید(همان، ج8، ص130):
اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ (بقره: 257)
خداوند، سرورِ كسانى است كه ايمان آوردهاند، آنان را از تاريكيها بهسوى روشنايى بهدر مىبرد؛ و[لى] كسانىكه كفر ورزيدهاند، سرورانشان [همان عصيانگران=] طاغوتند كه آنان را از روشنايى، بهسوى تاريكيها بهدر مىبرند.
[2]. تمدّنها، ظاهری دارند و باطنی. آنچه که در نظرِ نخست، نمایان است، «ظواهر» و «نمودها» و «تجلّیّات» هستند، درحالیکه این لایه، فرعِ بر «باطن» و «ذات» و «سرشت» است. باید از ظاهر عبور کرد و به باطن دست یافت. حکمِ حقیقی دربارۀ واقعیّتها، حکمی است که به باطن و ذاتِ آنها تعلّق میگیرند، وگرنه چهبسا احکامِ ظاهری، غلطانداز باشند.
[3]. حکمای اسلامیِ متقدّم نیز معتقد بودند که واقعیّتها، «طبع» دارند و بر حسبِ «طبعِ» خویش عمل میکنند. برایناساس، فهمِ حقیقیِ واقعیّتها نیز عبارت بود از فهمِ «طبعِ» آنها. تمدّنها نیز که شخصیّت دارند، از «طبع» برخوردارند و مطابقِ اقتضای طبعِ خویش عمل میکنند. نمودهای عینیِ تمدّنِ غرب که اکنون به آشکارترین صورت، محسوس شدهاند، از خصایص و اوصافِ طبعیِ تمدّنِ غرب حکایت میکنند.
[4]. پس تمدّنی که حاصلِ اعراض از ذکّرِ خدایمتعال است و به ارزشهای الهی، پشت کرده است، حقیقت و باطنِ ظلمانی دارد، نه نورانی. اگر پردۀ ظواهر را کنار زنیم و همهچیز را در «نسبتِ با خدایمتعال» مشاهده کنیم، به احکامی دست خواهیم یافت که لایههای ظاهری عبور کرده و بر «ذات» و «طینتِ» اشیاء و پدیدهها جاری میشوند. «نور» و «ظلمت»، اوصافِ «باطنِ» اشیاء است، نه «ظاهر»شان، و کسانیکه این مفاهیم و معارف را درک نمیکنند، انکارشان ریشه در حملِ این مقولات بر ظواهرِ اشیاء دارد.
[5]. تمدّن ِغرب، چیزی جز همین «ساختارهای اجتماعی» که در درونِ آن حاکم هستند، نیست. تمدّنِ غرب، یک تاریخِ چندصدساله است که اکنون بهصورتِ همین ساختارهای برساخته درآمده است و این ساختارها، «برآیند» و «نتیجۀ» عینیِ آن تحوّلات و تطوّرات هستند. این ساختارها، «مبادی» و «روحِ» واحد دارند و تکّههای به یکدیگر سنجاقشده نیستند. بهعبارتدیگر، در طولِ تاریخِ شکلگیریِ عالَمِ تجدُّد، اجزاء و عناصرِ مختلف، بهتدریج در کنارِ یکدیگر نشسته و واقعیّتهای ساختاریِ کنونی را بهوجود آوردهاند و این واقعیّتها نیز چون «آبشخور» و «خاستگاهِ» واحد داشتهاند، «کلّیّتِ واحد»ی را شکل دادهاند که امروز، «تمدّنِ غرب» خوانده میشود.
[6]. اینکه گفته شود تمدّنِ غرب، «ذاتِ ظلمانی» دارد، بدینمعنی خواهد بود که موضعِ ما در برابرِ آن، «نفی» و «انکار» است؛ چراکه ذاتِ واقعیّت از خودِ آن، «جداشدنی» نیست، بلکه چیزی جز آن نیست، و اگر دربارۀ تمدّنِ غرب، چنین حکمی داریم، بهناچار، نمیتوانیم با آن بر سرِ مهر باشیم و آن را از خویش بدانیم. آری، راه بر «گرفتن» و «اخذ» و «گزینش»، بسته نیست، امّا همۀ اینها، تنها معطوف به «عَرَضیّاتِ» این تمدّن هستند و نه «ذاتیّاتِ» آن.
[7]. امّا چگونه ممکن است بر «ذاتِ ظلمانی»، «عَرَضیّاتِ غیرظلمانی» مترتّب شوند؟! مگر ذات، هر عَرَضی را برمیتابد؟! و مگر نباید میانِ ذاتِ و عَرَض، تناسب و تقارنی برقرار باشد؟! هر چیز در هر خاکی نمیروید و هر درختی، هر میوهای نمیدهد، بلکه میانِ واقعیّتها، قاعدۀ سنخیّت جاریست. اساس، همین است که گفته شد، امّا نه با چنین اطلاق و عمومیّتی. ازاینرو، همواره چنین نیست که میانِ «اصلها» و «فرعها» یا «مبادی» و «نتایج»، رابطۀ هویّتیِ قهری برقرار باشد.