این حضور آگاهانه در عرصه قدرت و سیاست، با تمام ملاحظاتی که به لحاظ شرائط موجود در عصر عباسیان وجود داشته، مهر تأئیدی بر گزاره حکمرانی بر مبنای دین و معارف دینی است. شاید هرگونه اخلال و سنگ اندازی در مسیر حکومت دینی و نمونه سازی های بدلی که از قدرت و نفوذ دین و حاکمان دینی به نفع سکولاریسم و تمدن غرب می کاهد، افتادن در دامی باشد که دنیای زر و زور و تزویر برای ما تعبیه نموده است
بسم الله الرحمن الرحیم
ماه صفر با شهادت شخصیتی به پایان می رسد که پیچیدگی های حیات سیاسی و علمی او و دریای عمیق داده های معرفتی اش سرمایه بی پایان برای صاحبان اندیشه و خرد قلمداد می گردد. گرچه اهل بیت عصمت و طهارت (ع) نور واحدند و فضل و دانش لدنی آنها برابر است، لیکن برخی از این بزرگواران بواسطه شرائط اجتماعی و سیاسی عصر خود توانسته اند داشته های معرفتی و ایمانی خود را بروز داده و به هدایت دلدادگان خود اقدام نمایند. از جمله امامان معصوم که توانست از فرصت پیش آمده، نهایت استفاده را برده و جان های تشنه از حقایق الهی را سیراب نماید، حضرت رضا (ع) است. اینک و در فرصت پیش آمده در این مجال قصد دارم به اثرگذاری امام هشتم (ع) در دو حوزه مهم اشاره کنم که شاید پاسخی به پرسش های موجود در برخی محافل علمی و رسانه ای باشد.
حوزه نخست، حوزه علوم انسانی اسلامی است. تمدن غرب، سعادت انسان را در تدوین دانش های بشری و بدون پشتوانه وحی و کتب الهی تعریف کرده است و با جابجایی خداوند و انسان، انسان محوری را مبنای تمدن خود ساخته و بر همین محاسبه، علوم انسانی را پایه گذاری نموده است. تقابل با نظام علمی انسان محور تمدن غرب به این است که علوم انسانی مبتنی بر اندیشه های بلند دینی و اسلامی احیا گردد. برخی چنین تصور می کنند که راه تقابل، نفی اصل علوم انسانی و دوری از سازوکارهای عقلانی بشری است! چنین رویکردی با نگاه اهل بیت (ع) به موضوع عقل و علوم مبتنی بر آن سازگار نیست و مخالف نگاه آنهاست. وقتی ابن سکیت از امام رضا (ع) درباره حجت می پرسد، امام در پاسخ، عقل را حجت معرفی می کند. راهکار عقل به عنوان حجت برای بشر از این جهت است که یک نیروی فوق العاده ای است که در درون بشر تعبیه شده است و اگر در کنار آیات و روایات قرار گیرد، تأمین کننده سعادت انسان خواهد بود، بنابراین علوم انسانی اسلامی دارای دو ضلع وحی و داده های بشری است.
اساساً آن چیزی که به داده های بشری جهت داده و آبرو می دهد، هم نشینی و هم آوایی با وحی الهی و مبانی دینی است. علوم انسانی نظیر فلسفه این توانایی را دارند که کلمات امامان معصوم را در خودشان راه دهند و از این طریق ارج و قرب پیدا کنند. علوم بشری که فاقد معارف وحیانی باشد، پشیزی ارزش ندارد و هیچ انسان خداباوری بدان اعتنا نمی کند، چون ماحصل عقل بدون ایمان به حق، فلسفه های الحادی و بافته های ذهن هایی است که امروزه بخشی از محافل غربگرا و دین گریز در کشور را مشغول و مفتون خود ساخته است که در جای خود باید به مضرات و خطرات آن پرداخت. بنابراین زینت علوم بشری، تزریق نگاه عرشی اهل بیت (ع) به آن است، شرافت علوم در همراهی با معصومین نظیر شرافت خلافت است که بزرگی گفت خلافت به علی (ع) آبرو نداد، بلکه این علی (ع) است که به خلافت آبرو داده است. ما باید تابع اهل بیت (ع) باشیم، و باید دید آنها چه می گویند. وقتی کلمات ایشان را در مسائل شرعی تجمیع می کنیم، از دل این کلمات، ضابطه درمی آوریم و علم فقه و علم اصول و علوم دیگر شرعی درمی آید. در مورد فلسفه که مسأله راحت تر و قابل هضم تر است. امام صادق (ع) می فرماید: لیس بین النفی و الاثبات منزله؛ این بیان همان اصل عدم تناقض است که پایه دانایی بشمار آمده و در فلسفه و منطق کاربرد دارد. در عیون اخبارالرضا به کرّات می بینیم که گویا بلاتشبیه امام رضا (ع) دارد به زبان فلسفه سخن می گوید و این نشان می دهد که فلسفه این توانایی را دارد که کلمات ائمه (ع) را در خودش راه بدهد، مثلاً وقتی از امام می پرسند که خدا کجاست؟ حضرت فرمودند: خداوند مکان را خودش آفریده است. همه این نمونه ها نشان می دهد که اگر کلمات امامان معصوم (ع) در مورد احکام و نظائر آن می تواند در قالب تدوین علوم متعدد درآید، در حوزه اثبات خدا و اسماء و صفات او و نگرش به جهان هستی و آفرینش و خلقت آسمان و زمین نیز می شود مبتنی بر بیانات اهل بیت (ع) به شکل گیری علوم مرتبط اقدام نمود و خود اهل بیت (ع) در تحقق آن پیش قدم بودند. حتی اگر کسی فلسفه را نپذیرد و بخواهد دانش دیگری را برای بازنگری دوباره کلمات اهل بیت (ع) تعریف نماید، ناگزیر باید علم جدید در افق فلسفه باشد، زیرا فلسفه، ضابطه مند کردن کلمات عقلی و مابعدالطبیعی ائمه (ع) است و ما در درستی فلسفه اسلامی می بینیم که فلسفه قدرت آن را دارد که کلمات بزرگان معصوم ما را معنا کند. نمونه دیگر بحثی در فلسفه به نام عینیّت ذات با صفات مطرح است؛ همین حقیقت را در بیان امام (ع) نیز مشاهده می کنیم، آنجا که بین معتزله و اشاعره در موضوع صفات خداوند اختلاف افتاد.
معتزله صفات خدا را نفی کردند و گفتند خداوند علاوه بر ذات، دارای صفاتی مثل علم و اراده و قدرت نیست، بلکه همان ذات کافی است که بگوئیم خدا علم و اراده و قدرت دارد، در مقابل اشاعره قرار گرفتند که باورشان در مورد صفات این بود که علاوه بر ذات، صفات هفت گانه وجود دارند و در مجموع به قدماء هشت گانه قائل شدند. ائمه (ع) در مقابل این انحراف ایستاده و فرمودند: یسمع بما یبصر و یبصر بما یسمع، یعنی با همان ذاتی که می شنود، می بیند و با همان ذاتی که می بیند می شنود. اینکه قرآن شریف می فرماید: سمیع بصیر و نگفت سمیع و بصیر، واو را نیاورد، نشان از این است که سمع و بصر غیر از ذات الهی نیستند. پس فلسفه ابزار فهم حقایق دینی است و این تصور واهی است که بگویند بدون ایجاد دستگاههای قوی علمی و دانشی، فهم معارف بلند و عرشی معصومین امکان پذیر است. اینان برای جبران نقص خویش از وارثان علم الهی مایه گذاشته و حضرات معصومین را پائین می آورند.
بخش دوم به حیات سیاسی و سیاست ورزی امام رضا (ع) اشاره می کنم. این که امام رضا (ع) در حساس ترین مرحله زمانی و در مواجهه با یکی از زیرک ترین خلفاء عباسی پا به عرصه سیاسی گذاشت و با پذیرش ولایتعهدی، پرونده جدیدی از حضور در عرصه سیاست و تعریف نو از سیاست ورزی ارائه داد، نشاگر عمق نگاه مکتب اهل بیت (ع) به امر زعامت و حاکمیت سیاسی است. فرصتی که حضور کوتاه مدت حضرت در حاکمیت در اختیار ایشان قرار داد، فرصتی طلایی بود و باید پذیرفت که ژرفای نگاه اسلام ناب به امر جامعه اسلامی، نگاه امامت و امت است و این نگاه فاخر را می توان در بیان و رفتار سیاسی اهل بیت (ع) به ویژه امام هشتم (ع) مشاهده نمود. آیا غیر از این است که حضرت در جایگاه یک مقام عالیرتبه سیاسی، توانست بستری برای رشد جریان های شیعی فراهم سازد و با شرکت در مناظرات علمی، پایه های معرفتی جریانات سیاسی شیعی را تقویت نموده و زمینه را برای تشکیل حکومت های شیعی فراهم سازد؟ این حضور آگاهانه در عرصه قدرت و سیاست، با تمام ملاحظاتی که به لحاظ شرائط موجود در عصر عباسیان وجود داشته، مهر تأئیدی بر گزاره حکمرانی بر مبنای دین و معارف دینی است. شاید هرگونه اخلال و سنگ اندازی در مسیر حکومت دینی و نمونه سازی های بدلی که از قدرت و نفوذ دین و حاکمان دینی به نفع سکولاریسم و تمدن غرب می کاهد، افتادن در دامی باشد که دنیای زر و زور و تزویر برای ما تعبیه نموده است. انقلاب اسلامی و حکومت برخواسته از معارف اصیل دینی که در قالب ولایت فقیه به عرصه حکمرانی پا نهاده است، محصول بیش از هزار سال تلاش و کوشش عالمان راستین و خون شهیدان در راه حق و حقیقت است. امید که حافظان شایسته ای برای این امر باشیم.
✍ اسداله شکریان، استاد سطح عالی حوزه