اشاره
یار دیرین امام و رهبری و از مبارزین برجسته قبل از انقلاب، حضرت آیتالله محمّد یزدی، رئیس جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و عضو مجلس خبرگان رهبری، که مدتی به دلیل کهولت سن و بیماری در بستر بیماری بود، در ۸۹ سالگی به دیدار حق شتافت.
آن عزیز سفر کرده در طول دوران انقلاب اسلامی خدمات ارزنده ای را به کشور ارائه کرد: ریاست دادگاه انقلاب اسلامى قم، ریاست دفتر امام) در قم، نمایندگى مجلس خبرگان قانون اساسى، عضویت در شوراى بازنگرى قانونى اساسى، ریاست قوه قضائیه با حکم مقام معظم رهبرى در دو دوره پنج ساله، نمایندگى رؤساى سه قوه در هیأت سه نفره حل اختلاف بین مرحوم رجایى و بنى صدر، نمایندگى مجلس خبرگان رهبرى، نائب رئیس و قائم مقام اجرائى جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، عضویت در دوره چهارم و پنجم شورای عالی حوزههای علمیه و رئیس دوره پنجم آن شورا و... از جمله مسوولیتهای ایشان بود.
آشنایی عمیق و طولانی مدت مدیر مسئول ماهنامه مبلّغان حضرت حجت الاسلام والمسلمین نبوی، ما را برآن داشت تا گفتگویی در قالب مصاحبه در مورد، حضرت آیت الله یزدی با ایشان داشته باشیم.
آنچه در ذیل میآید بخشهایی از آن مصاحبه است:
اولاً از خداوند متعال مدد میگیریم و آرزو داریم این جلسه تحت توجهات حضرت بقیة الله الاعظم امام زمان% باشد.
ثانیاً مصیبت سنگین فقدان یکی از بهترینهای روزگار، را به محضر شریفتان تسلیت عرض میکنم. «وَ اِنَّ خَیرَ الخَیرِ خیارُ العُلَماءِ[1]؛ و بهترین خوبان علمای خوبند».
ثالثاً صحبت از شخصیت بزرگی است، شخصیتی که دارای ابعاد زیادی بودند که قطعا صحبت از تمام آن ابعاد زمان زیادی میطلبد. در این فرصت کوتاه با طرح چند سؤال خدمتتان خواهیم بود.
به عنوان اولین سؤال از محضر حضرتعالی آشنایی شما با حضرت آیت الله یزدی) به چه زمانی برمیگردد؟
بسم الله الرحمن الرحیم با تشکر از شما که فرصت این گفتگو را فراهم ساختید. آشنایی بنده با آن مرحوم به قبل از انقلاب بر میگردد. ایشان از اساتیدی بودند که در ارتباط با انقلاب و امام) و دفاع از ایشان، همراه با عدهای دیگر از علماء مانند آیت الله مشکینی، آیت الله خزعلی از قم به نقاط مختلف کشور تبعید شدند. آن زمان بنده در اصفهان بودم. بعد که به قم آمدم، مدت تبعید این علمای بزرگوار تمام شده بود و برگشته بودند.
منزل آیتالله یزدی) نزدیک منزل علامه طباطبایی) بود. بنده وقتی ایشان از تبعید برگشتند، برای دیدار به منزل ایشان رفتم. ساواک حساس بود که چه کسانی به دیدن ایشان میروند و اطلاعات جمع میکرد. دیدار طلاب جوان مانند اینجانب تا حدودی خوفانگیز بود.
در قضایای انقلاب پختگی نداشتیم؛ اما بالاخره به زیارت ایشان رفتیم. آنجا با آن همه حساسیتهایی که وجود داشت، مجلسی برگزار شده و عدهای برای دیدار ایشان آمده بودند هنگام ورود صدای با صلابت ایشان به گوش میرسید شب بود. به آرامی وارد شده و در گوشهای نشستیم.
در همان جلسه اول حس کردیم انگار نه انگار که ایشان تبعید بودند؛ چنان با قوت حرفهای انقلابی میزدند و تُن صدای غرّاء و جدی داشتند که برای ما خیلی درسآموز بود و در جوانی که تازه وارد این عرصهها شده بود پیام شجاعت و ایستادگی داشت بخوبی یاد دارم که هنگام ورود ما ایشان می فرمودند اگر امام موسی ابن جعفر فقط عبادت می کرد و اهل مبارزه با حکومت های جور نبود چرا تا این حد ایشان را در زندانهای متعدد حبس کردند .
آن زمان فکر میکردیم که چه کار مهمی انجام دادهایم؛ اما دیدیم خود ایشان که کانون قضیه بودند، هیچ خوفی ندارند و با شجاعت و قوت سخنرانی میکنند. تبعید را گذرانده بودند و هیچ چیزی ایشان را خائف نکرده بود. تبعید نه تنها روحیة ایشان را تضعیف نکرده بلکه خیلی محکم و باصلابتتر از قبل سخنرانی میکردند.
بار دیگر که به دیدن ایشان رفتیم، علامه طباطبایی) نیز آمده بودند. چند نفر از علمای دیگر نیز بودند و اتفاقا بحثهای علمی پیش آمد و یکی از مراجع فعلی از ایشان سؤالاتی کردند و بحثهای خوبی شد. ارتباطات علما آن زمان خیلی صمیمی و محسوس بود و علّامه طباطبایی) به ایشان عنایت خاصی داشتند.
معمولاً انقلابیون، اخلاقی تلقی نمیشوند گرچه بسیاری خیلی هم انقلابیاند و بیشتر عصبی و تند تلقی میشوند، بهویژه قبل از انقلاب، آدم مهذّب به کسی میگفتند که فقط ذکر میگوید و سرگرم نماز و سجاده است و با کسی حرف نمیزند، نه اینکه هم آدم اخلاقی باشد و هم جنگی و انقلابی. علاوه بر این، بد نیست متذکر شوم که همین امروز هم ما گاهی اخلاق را طوری تعریف میکنیم که – العیاذ بالله - امیرالمؤمنین% هم در دایرة آن تعریف نمیگنجد. حال آنکه اگر ما تبلور انسان مهذب و متخلق به اخلاق الهی را بخواهیم مثال بزنیم، رسول الله- و امیرالمؤمنین% در اوج هستند. آنها خیلی بیش از دیگران اهل ذکر و عبادت بودند؛ ولی اهل جنگ، و لشکرکشی هم بودند.
آیت الله یزدی با اینکه انقلابی بودند؛ اما صبغة اخلاقی داشتند. برخی تُن صدای ایشان را از دور که میشنیدند، به گمان میرسید که آدم تندی هستند؛ اما وقتی که از نزدیک با ایشان صحبت میکردند، میدیدند بسیار اخلاقی و مهذّب هستند. واقعاً از جهات مختلف با سعةصدر و بسیار با روحیه بودند. ما در مقام شاگرد خدمت ایشان میرفتیم؛ ولی اغلب با ما مشورت میکردند. گاهی ما کم مشورت میکنیم و کمتر از کوچکترها نظر میخواهیم، ولی ایشان با آن سوابق علمی و انقلابی مقید به این نکته بودند و مثل یک هممباحثهای با ما حرف میزدند و این درس مهمی بود.
ایشان قبل از انقلاب در مسجد سلماسی درس اخلاق میگفتند و ما گاهی به درس ایشان میرفتیم. در درس اخلاق نیز تُن صدای خیلی جدی ؛ اما کلامشان مؤثر بود؛ چون خودشان اهل عمل بودند و از همین جهت واقعاً برای ما خیلی جاذبه داشت. مثل درس اخلاق آیت الله مشکینی). این بزرگواران تعریف از متخلّق بودن را تغییر دادند. آیت الله مشکینی سرآمد اساتید اخلاق قم بودند. یادم هست یک زمانی که ایشان درس اخلاق میگفت، طلبههای زیادی اشک میریختند. اینقدر مؤثر و نافذ بود. اینکه عرض کردم باید بازتعریفی از بحث طلبة مهذب و روحانی اخلاقی بشود، الگویش باید چنین علمایی باشند.
بعد از انقلاب که ایشان مسئولیتهای زیادی پیدا کردند، ما فرصت نکردیم خدمت ایشان برویم؛ ولی هنوز ارتباطاتی داشتیم و در جلسات ایشان شرکت میکردیم. اخلاقیاتی که بیان میکردند واقعاً در عمل ایشان دیده میشد و این به نظر من ویژگی مهمی است که وقتی فرد در کوران اشتغالات سنگین و حوادث انقلاب قرار می گیرد همچنان بر مبانی اخلاقی و انقلابی استوار بماند.
یکی از ویژگیهای ایشان این است که در دفاع از امام)، انقلاب و مقام معظم رهبری> تا آخرین لحظه چیزی کم نگذاشت. هر جا حس میکردند باید وارد میدان شود و احساس تکلیف میکردند، تکنفره به میدان میآمدند، ولو هیچ کسی کمکشان نمیکرد. اوایل رهبری امام خامنهای> خدمت بعضی از علما، از جمله آیت الله مشکینی) رفتم و به ایشان عرض کردم: بالاخره الان پرچم بر دوش آیتالله خامنهای> است و ایشان به میدان آمدهاند -حالا با آن انتخاب سرسختی که مجلس خبرگان کردند و خدا را شکر با جدیّت زیر بار شورای رهبری هم نرفتند، و الا مصیبت بزرگی میشد و به جدّ ایستادند که امام خامنهای> رهبر باشند و در آن مجلس هر دوی این بزرگواران بودند (هم آیتالله یزدی و هم آیتالله مشکینی*) بعد از انتخاب ایشان بعضی بیمهری میکردند و آنطور که بایست، تقویت نمیکردند. میدانید که بعد از امام) دو نفر برای رهبری مطرح بودند؛ یکی آقای منتظری بود و دومی آیت الله مشکینی. آقای منتظری که با آن وضعیت و مسائل بیت و اطرافیان و عدم توانمندی ایشان، کنار رفتند. پس ذهنها به سمت آقای مشکینی رفت و ایشان نهتنها ذرهای راجع به این قضیه از خودش واکنش نشان نداد؛ بلکه همیشه در مقام تقویت مقام معظم رهبری بود- آیتالله مشکینی حرفی زدند که خیلی درسآموز بود. ایشان در جواب ما، این تعبیر را داشتند که: من تقویت رهبری و شخص ایشان را تکلیف میدانم و مصداق انجام این تکلیف هرچه باشد، به من بگویید، من انجام میدهم. بگویید بیانیه بده، میدهم، بگویید نامه بنویس، مینویسم و... چون آن را واجب میدانم. مصداقش را تعیین کنید، انجام میدهم. اوایل رهبری حضرت آقا بود و این رفتار برای ما درس بزرگی، از بزرگواری و بزرگمنشی بود. آیتالله مشکینی) تا آخرین لحظات در مقام تقویت رهبری> بود. در یکی از جلسات آیتالله مشکینی) را دعوت کردند و یکی از بزرگان از ایشان خیلی تعریف کرد، بعد آیت الله مشکینی) گفتند: آنچه که ایشان فرمودند، شکلات است. این شکلاتها را برای بچههایتان ببرید.این برای ما خیلی جالب بود که واقعاً لهو و لعب بودن دنیا را آنها با عمق جان دریافت کرده بودند و آن را بازی میدانست و این تعاریف را شکلات حس میکردند.
آیتالله یزدی) نیز واقعاً همین طور بودند. هر جا که باید رهبری تقویت میشد، به میدان میآمدند من هیچ خاطرهای از ایشان به جز تقویت نظام و رهبری در ذهنم نیست. ملاک ایشان اسلام بود و بر اساس دین و معتقدات کار میکردند. هر جا که بود، در خط مقام معظم رهبری> ثابت و استوار ماندند- بعضیها را در جایی نصب میکنند، به انقلاب و رهبری اعتقاد دارند؛ اما همینکه او را بر میدارند، ضد نظام و رهبری میشوند؛ چون بیشتر ریاست را دوست دارند تا نظام و اسلام را ایشان در هر پست بالا و پایینی که بودند، نسبت به امام و مقام معظم رهبری> حساسیت نشان میدادند.
یکی دیگر از ویژگیهای آیت الله یزدی) مقاومت در برابر انحرافات در طول حوادث انقلاب بود که این مسئله به نظر من واقعاً جهاد اکبر و کار سختی است. مثلاً در فتنة 88 نامهای که کوران حوادث فتنه نوشتند.مصداق این روایت بود که «مِدادُ الْعُلَمآءِ أَفْضَلُ مِنْ دِمآءِ الشُّهَداء». آنجا قلم، و بیانیهای که ایشان داد، اندازة شهادت چندین نفر برای رفع فتنه و عواقب فتنه مؤثر بود. همین که در آن کوران حوادث فتنهگون و آشوبهای ایران و آن دودستگی عجیبی که در کشور بود، این بیانیه در فروکش آتش بسیار موثر بود.
در قضیهای دیگر برخی از اصلاحطلبها میخواستند از بعضی از مراجع سوء استفاده کنند که ایشان خیلی با صلابت ایستاد و برخورد جدی کرد. این کارها در بستر تحقق آن خیلی ارزشمند بود.
پیرامون دیدار مسئول و معاونین مرکز بسیج اساتید و نخبگان حوزه با آیتﷲ یزدی، خیلی سروصدا راه انداختند و موج درست کردند، البته هدف این بود که حقیقت ماجرا گم شود، اصل حرف ایشان روی سه موضوع بود: یکی مرجعیت خود خوانده که واقعاً در گذشته علماء ربانی هرگز به دنبال مرجعیت نمیرفتند و بزرگان حوزه با سختی و اصرار این امر خطیر را بر دوش فردی صالح میگذاشتند. ایشان مقابل این قضیه ایستاد و گفتند که خودم با این قضیه مبارزه میکنم. دوم، اشرافیگری در ساخت مؤسسات حوزوی و مدارس بود که ایشان واقعاً خودش موجی ایجاد کرد. سوم مبارزه علیه تفکرات لیبرالی در دولت و واگرایی بعضی از مجموعههای دولتی بود که ایشان موضع گرفت که خیلی به جا، قوی و جدی بود. در این مسئله نیز ایشان مقابل کجیها با صلابت ایستاد و این خیلی مهم است.
ایشان واقعاً در قید خودش نبود. اگر مطلبی را تکلیف میدانست که باید بگوید، میگفت و هزینهاش را نیز میداد و این از مختصاتی است که در ایشان بود و در زمان ما می تواند این رویه الگوئی بسیار ارزشمند باشد آیت الله یزدی آن چیزی را که مصلحت نظام میدانست، با صراحت میگفت، ولو اینکه به او بد و بیراه بگویند. همانهایی که به او بد میگفتند، ولی بالاخره از مواضع ایشان میترسیدند مثلاً موضوع اشرافیگری که ایشان فرمودند، عدهای حمله کردند؛ ولی در عین حال عده ای از ساخت ساختمانهای اشرافی ترسیدند این مسئله عبور از خود برای خدا، دین و انقلاب، خیلی ارزش دارد.
این اواخر که محضر ایشان میرفتیم، مکرر میگفتند روزهای آخر عمر ماست؛ ولی شما مواظب باشید، ببینید چه میکنید؟ این هم از امتیازات ایشان بود که مکرر یاد مرگ بود؛ اما تا روزهای آخر عمر نیز آماده، قوی و محکم بودند و آنچه که تکلیف بود و تشخیص میداد، خیلی رک و بیپرده بیان می کردند
عدهای از دوستان ایشان گاهی منتقد بودند که چرا اینقدر با صراحت صحبت میکنند؟ در حالی که اگر با صراحت نمیگفتند، جلوی خیلی از مفاسد گرفته نمیشد و هنجارها جای خود را به ناهنجاریها داده، ارزشها به ضدارزشها تبدیل میشدند و بایستی یکی داد میزد: «إِذَا ظَهَرَتِ الْبِدَعُ فى أُمَّتى فَلْيُظْهِرِ الْعالِمُ عِلْمَهُ فَمَنْ لَمْ يَفْعَلْ فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اللّهِ؛ زمانى كه در امّت من بدعت ها آشكار شود، بايد عالم با آشكار كردن علمش جلوى بدعت را بگيرد و اگر اين كار را نكند لعنت خدا بر او باد.»
- در قرآن فراوان آمده است که «إِنَّ الَّذينَ آمَنوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ» و این عبارت کم هم نیست. علتش این است که عمل صالح در صورتی اتفاق میافتد که ایمان نیز باشد. وقتی ایمان قوی بود، عمل صالح برونداد و نتیجة آن است. حال این ایمان هرقدر قویتر باشد، به همان نسبت عمل قویتر خواهد بود. ایمانی که امیرالمؤمنین% دارد، با ایمان شخص دیگر یا ایمان علما و اوصیا، تا میرسد به آدمهای معمولی، متفاوت است.
شهید مطهری) در کتاب «جاذبه و دافعة امیرالمؤمنین%» به این مطلب می پردازند که اگر خواستید شخصیت و ارزش کسی را بسنجید، ببینید میدان جاذبه و دافعهاش چقدر است؟ حال من مطلب آن شهید را به این بیان عرض میکنم که گاهی میدان جاذبه و دافعة فرد در خانه و زندگی شخصی و با زن و بچه است؛ گاه برای مصالح اینها جاذبه و دافعه دارد؛ بعضی دیگر میدان بزرگتری برای جاذبه و دافعه دارند مثلا در یک محله فعال و جاذبه و دافعه دارند. یک وقت کسی مقداری بالاتر میرود و در قوم یا همزبانها جاذبه و دافعه دارد. مثلاً ترک، لر، فارس، بلوچ و... مثلاً اگر به فارسی توهین بکنند، بدش میآید و اگر از فارسی تعریف کنند، خوشش میآید. این میدان جاذبه و دافعهاش در زبان است. یک وقت میدان جاذبه و دافعة کسی استانی میشود. کسی میدان جاذبه و دافعهاش کشور است. اینها ارزشمندند؛ اما یک وقت کسی میدان جاذبه و دافعهاش «دین» است و اصلاً کاری به کشور و حدود و مانند اینها ندارد.
اگر میبینید در سطح جهان کفر، نسبت به کسی حساسیت وجود دارد و از او بدشان میآید، بدانید جایگاه شخصیتی او در حدی است که میدان جاذبه و دافعهاش کل کرة زمین است.
من امام خمینی) و مقام معظم رهبری> را اینگونه میبینم که الان خار چشم کفار و دشمنان هستند. آیات بزرگوار مشکینی، یزدی، جنّتی و مصباح اینچنین هستند. شبیه آنچه در مورد سردار سلیمانی دیدیم. آمریکا و تمام ابرقدرتها با شبکههای گستردة جهانی خود علیه این افراد تبلیغ میکردند؛ چرا؟ برای اینکه عمل صالح دارند. چرا عمل صالح دارند؟ چون ایمان آنان قوی است و هرچه آستانة ایمان قوت بیشتری داشته باشد، بروندادش زیادتر خواهد بود و میدان جاذبه و دافعهاش گستردهتر است. آیت الله یزدی) از این دست افراد بود. از این جهت رسانههای جهان کفر، از ایشان بدشان میآمد.
من احساس کردم بعد از فوت ایشان، بچههای حزباللهی پشتوانه بزرگی را از دست دادند. این برای شخصیتها خیلی مهم است که: «إذا ماتَ العالِمُ ثُلِمَ فِي الإسلامِ ثُلمَةٌ لايَسُدُّها شَيءٌ إلى يَومِ القِيامَةِ؛[2] با مرگ هر عالمی، چنان رخنهاى در اسلام پديد مىآيد كه تا روز قيامت هيچ چيز آن را فرو نمىپوشد» دقیقاً اینگونه است که گاهی عالمی فوت میکند؛ ولی چندین نفر جای او هستند و خللی ایجاد نمیشود؛ اما گاهی با فوت برخی افراد، واقعاً خلأ حس میشود. یکی از مصادیق بارز این حدیث، آیت الله یزدی) بودند.
- نظر بنده در این موضوع آن است که حقیقتاً باید از هر کسی در جایگاه خودش انتظار داشت. اگر این نوع کارها کاستی داشته باشد، از من و امثال من رخ داده است. کسانی مانند آیت الله یزدی) که رئیس جامعة مدرسین یا عضو شورای عالی بودند، باید از امثال من، در جهت حوزة انقلابی حمایت کنند. ایشان مدتی رئیس شورای عالی بودند و واقعاً در این جهات ذرهای کوتاه نیامدند. ایشان نسبت به برخی از جوانترها نیز حرف را بهتر میگرفتند؛ ولی اگر در حوزه آنطور که باید و شاید کارها جلو نرفت ، بخشی تقصیر امثال من ست؛ چون باید برای آیتالله یزدی و آیت الله مؤمن* طرح میبردیم تا ایشان حمایت کنند. این دو بزرگوار به جد از طرحهایی که ما میبردیم، حمایت میکردند. خیلی از کارهایی که در حوزه برای انقلابی ماندن حوزه اتفاق افتاد، اگر پشتیبانی این دو بزرگوار نبود، رخ نمیداد. وقتی میدیدند در جایی ضربهای به انقلاب و نظام میرسد و میشود با فلان طرح از آن جلوگیری کرد، فوراً از طرح حمایت میکردند که آن ضربه اتفاق نیفتد. تا روز آخر در خیلی از جاها که دستشان میرسید، به شدت از کارهایی که در جهت تقویت نظام بود، حمایت میکردند. ما یا سنهای پایینتر از ما، باید به دل حوادث بروند و فرمانده خودش لازم نیست شلیک کند. سربازهای پیاده نظام مثل ماها باید شلیک کنند و آنها باید حمایت کنند و رهنمود بدهند که این طور هم بود و از این کار کوتاهی نمیکردند؛ اما این را شهادت میدهم که آیت الله یزدی) واقعاً روی اینکه حوزه انقلابی بماند، خیلی کار کرد. اینطور نبود که فقط حرص میخورد و میجوشید که حوزه باید انقلابی باشد.
- اولاً باید تعریف کرد که تند یعنی چه؟ یعنی بیش از حد اعتدال به مسئلهای پرداختن، با شتاب بیشتر، عجولانه، بیفکر و... کار کردن؟ اگر یک کسی با فکر، مبنا و دقت، حقی را بگوید، چطور؟ آنهایی که میگویند ایشان تند بوده، خودشان بیتفاوتاند. پیداست که امیرالمؤمنین% در تعریف اینها «افراطی» میشود؛ اما آیا واقعاً – نعوذ بالله- حضرت اینگونه بودند؟ در آن زمان نیز حضرت را افراطی میخواندند. اگر کسی به جدّ از حق دفاع کند، میشود افراطی؟ کسی که به جدّ مقابل انحرافات بایستد، مردانه هم بایستد، افراطی است؟
کسی که مذبذب است گاهی به نعل میزند و گاهی به میخ، او مشکل دارد اگر کسی اینگونه نبود و با صراحت حرفش را بیان کرد و داد زد که این انحراف و خیانت است و باید جلوی آن را بگیرید، باید دستش را بوسید. واقعاً معتقدم به چنین آدمی باید گفت معتدل. آنهایی که تکان نمیخورند و حرف نمیزنند و دنبال خودشان هستند، اینها باید خودشان را اصلاح کنند. ایشان تند نبود و من واقعاً ایشان را تند نمیدانم؛ بلکه به شدت معتقدم جای خالی ایشان حس میشود. ما کسانی را میخواهیم که وقتی دیدند جایی خلافی رخ میدهد و بدعتی در پیش است، نه تنها حرف؛ بلکه داد بزنند، نه اینکه بگویند اگر چیزی بگوییم، ممکن است به ما تهمتی یا حرفی بزنند، و یا برای آنکه نگویند افراطی، سکوت کنند. این کندی و بیتفاوتی ضد ارزش است.
-گاه افرادی که جایگاه علمی ندارند، آیتالله و فقیه و علامه نام میگیرند در حالیکه آیتالله یزدی از قبل انقلاب سطوح عالی حوزه را تدریس میکردند، بعضی از افرادی که امروزه سطوح عالی را تدریس میکنند، آن وقت هنوز به دنیا نیامده بودند، ایشان پس از انقلاب هم دائماً مباحثات علمی داشته از امام) اجازة اجتهاد داشتند، فضل و دانش ایشان برای بسیاری از علماء محرز است اینها جوسازی است که حوزه نباید تحت تأثیر این جوها باشد. ما باید دنبال دیدن حقایق باشیم.
ایشان حتی آن وقتی که در قوة قضاییه بودند، ممارست جدّی فقهی داشتند، آن هم فقه کاربردی، نه فقهی که بعضی از موضوعاتش اصلاً مطرح نیست. آن مدتی که در حوزه بودند نیز دائم تدریس داشتند.
[1]. بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج2، ص: 110
[2]. الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج1، ص: 230