اصلاحطلبان ایدئولوژی مشترکی ندارند
- اصلاحطلبان یک طیف بسیار متنوع هستند و هرکدام اصلاحات را به یک شکل تعریف میکنند و هرکدام به دنبال ایدئولوژی خاص خودشان هستند؛ بنابراین نمیتوان ایدئولوژی مشترکی بین آنها پیدا کرد، به جز اینکه همه حرفشان این است که ما میخواهیم در یک روند تدریجی سیستم سیاسی را با دموکراسی آشتی دهیم، حالا اینکه دموکراسی در نظر هرکدامشان چیست، محل بحث است و روش آشتیدادنشان با دموکراسی نیز محل بحث است؛ بنابراین فعلا جز همین یک جمله چیز دیگری دراینباره نمیتوان گفت که رشته تسبیح اصلاحطلبی را به هم وصل کند.
منظور اصلاحطلبان از عدالت روشن نیست
ظاهرا اصلاحطلبان به این فکر افتادهاند که بحث عدالت را در گفتمان خود غلیظ کنند و منظورشان از عدالت نیز دقیقا روشن نیست؛ یعنی دخالت گستردهتر دولت در اقتصاد؟ این مسئله که همیشه وجود داشته و مسبب ایجاد عدالت اقتصادی نشده یا اینکه مثلا آموزش و بهداشت را دولتی کنند که هرکدام در این زمینه حرفی زدهاند؛ بنابراین هنوز هم یک برنامه اقتصادی انسجامیافته را نمیتوان به اصلاحطلبان نسبت داد و هرکدام از گروههای اصلاحطلب از یک هدف حمایت میکنند.
هاشمی برای حذف چپها با جناح راست ائتلاف کرد
آقای هاشمی که سر کار آمد، بنای تشنجزدایی با آمریکا و ایجاد تغییرات ساختاری در اقتصاد و تبدیل آن به اقتصاد آزاد را داشت. این زمانی بود که هنوز جناح چپ به اقتصاد دولتی و مقابله با آمریکا اعتقاد داشت؛ بنابراین نوعی تضاد ایدئولوژیک بینشان پیش آمد. هاشمی چون با افکار اینها همراهی نداشت و درعینحال چپها را مخل برنامههایش میدانست، برای حذف چپها با جناح راست ائتلاف کرد و موفق هم شد؛ بنابراین در ابتدا این داستان به یک نوع تعارض ایدئولوژیک برمیگشت.
اما به مرور زمان هم هاشمی با جناح راست مشکل شدید پیدا کرد و آنها که داشتند ایدئولوژی چپهای دهه ۶۰ را در خودشان بازتولید میکردند، هاشمی را متهم به عادیسازی روابط با غرب و خروج از ارزشهای انقلاب کردند؛ بنابراین هاشمی در دورهای بین این دو جناح قرار گرفت و کمکم گرایشی به جناح چپ پیدا کرد و زمانی که دولت اصلاحطلب شد، از شعارهای قبلی دور شدند و به دیدگاههای هاشمی در اقتصاد و سیاست خارجی نزدیک شدند؛ اما در حوزه دموکراسی با هاشمی مشکلاتی داشتند که در روند تحول اوضاع روال فرازونشیبداری بینشان پیش آمد؛ اما نهایتا اصلاحطلبان و هاشمی بعد از رویکارآمدن احمدینژاد به هم رسیدند و در یک جناح قرار گرفتند.
شعار حمایت از پابرهنگان خوب نبود/ اعتبار اصلاحطلبان از بین رفته است
شعار حمایت از پابرهنگان چون به یک نوع تعارض طبقاتی در ایران دامن میزد، شعار خوبی نبود. شعار باید رفاه و رونق برای همه مردم و رفع محرومیتها و ایجاد یک نظام تأمین اجتماعی مقبول برای اقشار پایین جامعه باشد.
اصلاحطلبان به دلیل حمایت از آقای روحانی و نداشتن چشماندازی درباره مشکلاتی که دولت دوم او با آن روبهرو شد، فعلا توان تأثیرگذاری عمده را از دست دادهاند و اعتبارشان در بین طبقات مختلف از بین رفته است و در شرایط حاضر کار خاصی نمیتوانند بکنند و به نظر من باید مقداری از قدرت سیاسی کناره بگیرند و موقعیت خودشان را در متن اجتماع تقویت و خودشان را بهروز کنند.
حضور در انتخابات و دادن شعارهای رادیکال کمک خاصی به آنها نمیکند. اصلاحطلبان تصمیمات غلطی و زمان را از دست دادهاند و برای رسیدن به یک موقعیت جدید نیاز به زمان طولانی است.
این فقط اصلاحطلبان نبودند که به سمت ناطق رفتند. ناطق هم به اندازهای به این سمت آمده و از آن گرایشهای قدیم خودش فاصله گرفته که این یک امر دوجانبه و بر اثر تغییرات در دو سو و شکستها و پیشرفتنکردن اجتماعی و نوعی عقبگرد به قبل نیز محسوب میشود.