در بهمن ماه 1399 و در روزهای کرونایی، سیونهمین جشنواره فیلم فجر در حالی به کار خود پایان داد که سیمرغ بهترین فیلم به «یدو» به کارگردانی «مهدی جعفری» و تهیهکنندگی «محمدرضا مصباح» رسید. سیمرغ زرین بهترین فیلم از نگاه ملی هم به «تک تیرانداز» به کارگردانی «علی غفاری» و تهیهکنندگی «ابراهیم اصغری» اهدا شد. اما بیشتر از دو ماه از روزهای جشنواره فجر نگذشت که در اقدامی بیسابقه این دو فیلم که هنوز وارد چرخه اکران در سینماها نشده بودند، نامشان در کنداکتور نوروزی سیما قرار گرفت. در واقع، مدیران صداوسیما تصمیم گرفتند تا این بار، برای عید نوروز که شاید شرایط، مانند ایام عادی برای حضور در سینماها مهیا نیست، سینما و پرده نقرهای آن را مهمان تلویزیونهای کوچک مخاطبان خود کنند. این اقدام هر چند مخالفان و موافقان زیادی داشته است، اما میتواند در کم کردنِ بارِ ترافیکی فیلمهایی که در نوبت اکران قرار دارند، نقش مهمی ایفا کند. البته قطعاً بدون پرداخت هزینه این اتفاق رخ نمیداد، کما اینکه تهیهکننده «یدو» از پرداخت حداقل دو میلیارد تومان برای دو نوبت پخش این فیلم در تلویزیون خبر داد. در هر حال، این اقدام بیسابقه سبب شد تا مخاطبان زیادی که امسال شرایط حضور در سینماها را نداشتند یا کمتر میتوانستند به دلیل وضعیت کرونایی در سالنهای سینما حاضر شوند، بدون هزینه به تماشای دو فیلم ارزشی بنشینند که یکی از آنها، بهترین فیلم از نگاه ملی نیز شده بود.
روایتی جدید از یک «تک تیرانداز»
«تکتیرانداز» به دلیل اینکه رشادتهای سردار شهیدی را روایت میکرد که نه یک قهرمان خیالی، بلکه یک اسطوره واقعی بوده است، بسیار مورد استقبال مخاطبان قرار گرفت. سوژه «تک تیرانداز» که راوی شجاعت و مهارت بینظیر شهید «عبدالرسول زرین» است، بسیار بکر و ستودنی بوده است. «کامبیز دیرباز» هم برای نقش شهید زرین به خوبی انتخاب شده است. فیلم با جذابیتی بهجا و مناسب که برای شروع هر داستانی مورد نیاز است، آغاز میشود و رفته رفته هرچه به پایان فیلم نزدیکتر میشویم، این هیجان بیشتر میشود و این را میتوان نقطه قوت فیلمنامه دانست. شاید نتوان گفت نقطه ضعف، اما یکی از مواردی که در سالهای اخیر در بسیاری از فیلمهای دفاع مقدسی دیده میشود، این است که برای دوری از شعارزدگی فضای جبههها و رزمندگان اسلام را کمی با فاصله از واقعیتهای آن دوران نشان میدهند، زیرا یکی از وجهههای شاخص شهیدان و در کل، فضای جبهههای جنگ، معنویت و شور ایمان بوده است که در لحظه لحظه دفاع مقدس به چشم میخورد. در گذشته این بعد از فیلمهای دفاع مقدسی آنچنان برجسته بود که گاهی غلو به نظر میرسید؛ ولی امروز برعکس، آنچنان سازندگان برای کلیشهای نشدن از این بُعد فاصله میگیرند که گاهی تفاوت بین فیلمهای هالیوودی و دفاع مقدسی اندک و کم میشود! تکتیرانداز هم تا حدی دچار این اشکال شده است؛ قهرمانسازی و روایتی واقعی از یک الگوی ملی قابل تحسین است، اما میتوان به ابعاد دیگر شخصیتی این شهید نیز بیش از آنچه در فیلم نمایش داده شد، پرداخته شود.
«یدو» و ماجرای آبادان 59
فیلمی که از همان ابتدا میشد فهمید، چیزی در چنته دارد، اما رفته رفته در برخی بخشها کمی کسلکننده و حوصلهبر میشود. ابتدا و میانه آن آنطور که باید و شاید مخاطب را همراه نمیکند، برخی قسمتها تا حد زیادی برای مخاطب بیجواب میماند؛ مانند اصرار مادر یدو برای ماندن در زیر بمباران آبادان! در حالی که مخاطب هر لحظه شاهد در خطر بودن فرزندان این مادر است، اما مادر همچنان به ماندن اصرار دارد. اما در پایان مهدی جعفری خیلی خوب توانسته است ضربه نهایی را بزند و یک شوک به مخاطب وارد کند. البته چینش رسیدن به این ضربه، خیلی قوی و محکم نیست؛ مانند نگاه آخر یدو که گویای تعلق خاطر او به دوستش بوده که به تازگی شهید شده است، اما در نوع ارتباط این دو دوست، این دلبستگی چندان نمایان و مقابل چشم مخاطب نیست. با این حال «یدو» در توصیف لحظات سخت جنگ برای مردم شهرهای جنگزده، بسیار موفق است. کارگردان جنگ را از نگاهی نو دیده است؛ از نگاه خانوادههایی که مجبور بودهاند با تلخی و سختی، خانه و شهر خود را رها کنند و در این میان، باید از تمام دلبستگیهای مادی و معنوی خود میگذشتند و این ابتدای راهی بوده که ادامه آن، گذشتن از فرزند را به آنها آموخته است. جعفری یک بار در «23 نفر» و حالا در «یدو» ثابت کرد روزهای جنگ و دفاع مقدس را به خوبی میشناسد و با کمی تأمل بیشتر در فیلمنامه، میتواند آثاری بسیار ماندگار در این حوزه خلق کند.