روزنامه کیهان **
گاو بالدار و ۷ دروغ شاخدار/محمد صرفی
«چشمانداز بدون استراتژی یک توهم است»؛ پس از گذشت ۸ سال دولت همچنان بهدنبال لغو تحریمهاست. چشماندازی که بهدلیل نداشتن استراتژی کارآمد و درست، هیچگاه از توهم فراتر نرفته است. هفته پیش وقتی خبرنگار ما از سخنگوی محترم دولت پرسید برجام چه عبرتی برای دولت داشته است، پاسخ مفصل و عجیب جناب ربیعی به این سؤال ساده، اما اساسی نشان داد، هیچ چیز عوض نشده و در بر همان پاشنه سابق میچرخد.
دولت روحانی در ماههای پایانی عمر خود همچنان مشغول پیگیری و پیشبرد ایده مرکزی لغو تحریمهاست. به قول چرچیل؛ «هر چقدر استراتژی زیبا باشد، باید گهگاه به نتایج نگاه کنید.» دولت چنان غرق چشمانداز رویایی «صبح بدون تحریم» است که نه انگیزهای برای بازنگری در استراتژی خود دارد و نه توجهی به نتایج این استراتژی که «تقریباً هیچ» بوده است. اما در عین حال هرقدر در رسیدن به این چشمانداز ناموفق بوده، باید اعتراف کرد در فرافکنی، تحریف واقعیتها، متهم کردن دیگران و اتخاذ مواضعی که با واقعیت نسبت چندانی ندارد، موفق بوده است. هفت محور اصلی این فرافکنیها از این قرار است؛
۱- «همه مشکلات به خاطر تحریم است»؛ این خلاصه و چکیده نظر دولت درباره مشکلات کشور و مردم است. بگویید گرانی مرغ، میگویند تحریم، گرانی و کمبود مسکن، تحریم، رکود و سختی کسبوکار و تولید، باز هم تحریم و حتی آب خوردن هم مربوط به تحریم است. نکته جالب توجه اینکه هشت سال پیش در همین روزها آقای روحانی در تبلیغات انتخاباتی خود میگفت «نباید ناکارآمدیها را به پای تحریم نوشت»! آنهایی که اهل تولید و تجارت هستند که خوب میدانند و آنهایی هم که نیستند کافی است از یک تولیدکننده بپرسند بهراستی چند درصد موانع و مشکلاتی که پیش روی اوست مربوط به تحریم بوده و چند درصد ناشی از ناکارآمدیها، سنگاندازیها، ناهماهنگیها و شاید مشکلات داخلی است. دولت در این میدان پا را از مشکلات واقعی نیز فراتر نهاده و برای پیشبرد سیاست خود، به فضاسازیهای عجیب و غیرواقع نیز میپردازد. نمونه مشهور آن جمله «خزانه خالی است» در آستانه مذاکرات سال ۹۲ از سوی رئیسجمهور است که اولاً منطبق بر واقعیت نبود و حتی اگر چنین بود کدام سیاستمداری در چنین موقعیتی چنین سخنی میگوید؟!
۲- «تنها راه رفع تحریم مذاکره است»؛ این دومین گزاره خلاف واقعی است که با لطایفالحیل گوناگون در جامعه جا انداختهاند و به خورد همه دادهاند. حال آنکه اگر یک راه باشد که با اطمینان بتوان گفت هرگز به لغو تحریم منتهی نخواهد شد، همین راه مذاکره است. چرا که تحریمکنندگان ایران جز تحریم تقریباً هیچ ابزار دیگری در دست ندارند و سقف زورگویی و زیادهخواهی آنان بسیار فراتر از مسئله هستهای است. کما اینکه این روزها هم به صراحت میگویند ابزار تحریم را برای گرفتن امتیازات موشکی و منطقهای حفظ خواهند کرد. تصور یک گاو بالدار و در حال پرواز، واقعیتر از لغو تحریمها با مذاکره است.
۳- «منتقدان کاسب تحریم هستند، نگاه انتخاباتی دارند»؛ تهمت اول مربوط به مذاکرات منتهی به برجام است. چنان جوّ خیالی و در عین حال رعبانگیزی برای همه ساخته بودند که کمتر کسی مرعوب این صحنهآرایی نمیشد و جرأت میکرد، لب به انتقاد بگشاید. معدود کسانی هم که این فضا را شکسته و لب به انتقاد میگشودند به کاسبی از تحریم متهم میشدند. انتقادهای کارشناسی و اصولی به نحو سخیفی مورد تمسخر و طعنه قرار گرفته و خبری از پاسخگویی در فضایی منطقی و عالمانه نبود. تنها فرق امروز با آن سالها در این است که نوع تهمت عوض شده و هرکس به مذاکرات وین نقدی داشته باشد با برچسب «نگاه انتخاباتی» مواجه میشود. جالب اینجاست که برخی از دولتمردان و طرفهای غربی به صراحت گفتهاند سعی دارند پیش از انتخابات در وین به توافق برسند، اما برچسب «نگاه انتخاباتی» را به دیگران میزنند! بهراستی اگر هدف تامین منافع ملی است، چرا باید به انتخابات بهعنوان یک نقطه زمانی چشم داشته باشند؟!
۴- «مذاکرات با رهبری هماهنگ و در چارچوب خط قرمزهای نظام است»؛ این گزارهای است که پیش از انعقاد برجام و پس از آن بهطور مکرر از سوی دولتمردان و مذاکرهکنندگان شنیده شد. حال آنکه بعدها مشخص شد به هیچ عنوان صحت نداشته و رهبر انقلاب در جزئیات توافق دخالتی نداشتهاند و به شروط مهم و حیاتی ایشان در نامه مهرماه ۱۳۹۴ در تایید مشروط برجام نیز هرگز عمل نشد. امروز نیز مذاکرهکنندگان و دولت و حامیان آنها برای بستن دهان منتقدان و فرار از پاسخگویی، از رهبری خرج کرده و مدعی حرکت در چارچوب خط قرمزهای نظام هستند. حال آنکه خود بهتر از هرکسی میدانند چنین نیست و پیشنهادها و طرحهای آنان با سیاست قطعی نظام، مغایرت آشکار دارد. پس چرا به ادامه این راه و تکرار این ادعای غلط اصرار دارند؟ سؤالی مهم که پاسخ به آن فرصتی مجزا و مبسوط میطلبد.
۵- «اسرائیل مخالف توافق است و منتقدان با آن همصدا هستند»؛ این یکی دیگر از برچسبهایی است که به منتقدان زده میشود تا جامعه اساساًً رغبتی برای شنیدن منطق و استدلال آنها نداشته باشد. رژیم صهیونیستی در یک بازی سیاسی خود را مخالف توافق با ایران جا میزند، حال آنکه مواضع آشکار این رژیم چیزی جز تکمیلکننده پازل آمریکا نیست. آمریکاییها بارها و به صراحت اعلام کردهاند که یکی از اهداف اصلی آنها از مذاکره و توافق با ایران، تامین امنیت رژیم صهیونیستی است و همیشه پیش و پس از مذاکره در ژنو، لوزان، وین و... با اسرائیلیها هماهنگ بودهاند.
۶- «مذاکرات مثبت است و به خوبی پیش میرود»؛ اگر مواضع برخی از دولتمردان را بشنوید چنان سرشار از امید و دلگرمی است که گمان میکنید ماهی مذاکرات به دمش رسیده و امروز و فرداست که تحریمها لغو شوند. (البته اگر کاسبان تحریم و همنوایان با اسرائیل بگذارند!) نمونه اخیر آن موضع آقای روحانی که گفته است ۷۰-۶۰ درصد کار در وین پیش رفته است. اما آیا بهراستی چنین است؟ کافی است سخنان مقام ارشد وزارت خارجه آمریکا را که اخیراً درباره وضعیت مذاکرات بیان شده، بخوانید. میگوید راه درازی در پیش است، راستیآزمایی را نمیپذیرند، همه تحریمها رفع نمیشوند، راستیآزمایی را قبول ندارند، تحریمها یک باره رفع نشده و روندی گامبهگام در پیش است. مجموعه این اظهارات نشان میدهد، روند مذاکرات وین با سیاست قطعی ایران کاملاًً متناقض بوده و فاصلهای بسیار زیاد دارد. اما چرا دولتمردان اصرار دارند وانمود کنند روند مثبت و امیدوارکننده است؟ برای عبور از خطوط قرمز باید فشار ایجاد کرد و ایجاد فشار نیز نیازمند فضاسازی کاذب است.
۷- «اخبار منابع داخلی درست نیست»؛ تیم مذاکرهکننده به سیاق مذاکرات منتهی به برجام از ارائه هرگونه جزئیات مذاکرات خودداری میکند. علاوه بر این اقدام غیرقابل قبول و روند غلط، در برابر خبررسانی دیگران نیز موضعگیری کرده و اصرار دارد افکار عمومی و کارشناسان از جزئیات روند مذاکرات بیاطلاع باشند. چند روز پیش بود که یک منبع داخلی برخی از جزئیات مذاکرات وین و طرح آمریکاییها را فاش کرد. مقامات وزارت امور خارجه بشدت این اخبار را تکذیب کردند، اما آنچه دو روز پیش از سوی وزارت خارجه آمریکا منتشر شد نشان میدهد اتفاقاً آن اخبار صحت داشته است! پیشبرد مذاکره در تاریکی و عدم اطلاعرسانی به افکار عمومی، تاکتیک مورد اتفاق دولت است. چرا؟ چون اگر جزئیات فاش شود، روشن میشود از خطوط قرمز عدول شده، خبری از رفع همه تحریمها و آن هم یکباره نیست، راستیآزمایی واقعی انجام نمیشود و در یک کلام گاو بالدار، توهمی بیش نیست.
***************
روزنامه وطن امروز **
پس از پریدن جام از دست پرسپولیس مقابل کاشیما، مطلبی نوشتم که بعضی به ناحق آن را توجیه دانستند./مهدی طاهرخانی
همه داستان این است؛ نقش تک ستارههای چند میلیون یورویی رقبای آسیایی ما در بزنگاههای بزرگ نمایان میشود. چهارشنبه شب مایکل اولونگا یک تنه همه داشتههای استقلال را بر باد داد، آیا واقعا نتیجه عادلانه بود؟ شاگردان مجیدی در نیمه دوم به واسطه عملکرد بسیار بد زوج علی کریمی و کریم بوضیاف در میانه میدان، چنان بر میدان مسلط شدند که گویی حریف یک تیم متوسط است. به زحمت کار را به تساوی کشاندند، اما همانی که نباید، رخ داد. هواداران آبی نشئه دبل دریبل دیدنی مهدی قائدی روی بازیکن شماره ۷ الدحیل بودند که ناگهان همان بازیکن تحقیر شده، پاس گل چهارم را داد و تمام.
اولونگای کنیایی فرق بزرگ استقلال و الدحیل بود. بیهیچ توجیه و بهانهجویی این واقعیت فوتبال ما است؛ حتی اگر تیمهای ما بر حریفان خود مسلط شوند، حتی اگر مالک توپ و میدان شوند، حتی اگر کار را به تساوی بکشانند، باز یک تکستاره خارجی میآید و همه چیز را به نفع آنها به هم میزند. پرسپولیس چرا ۲ فینال لیگ قهرمانان آسیا را واگذار کرد؟ حقیقتا روی کاغذ و روی زمین آیا آن کاشیما از السد در همان سال قویتر بود؟ آیا اولسان در حد و اندازههای النصر سعودی بود؟ پرسپولیس همه غولها را پشت سر گذاشت، اما همیشه در مرحله آخر یک خارجی گرانقیمت میآید و همه چیز را خراب میکند. در روزی که علی علیپور از فاصله ۳ متری نتوانست دروازه کاشیما را باز کند، ۲ بازیکن برزیلی تیم ژاپنی آمدند و فرق را نمایان ساختند؛ لئو سیلوا و سرجینیو که رقم قراردادشان روی هم رفته از همه بازیکنان پرسپولیس بیشتر بود تفاوت را رقم زدند، آن روز آن جام پرید، چون تفاوت را همین جزئیات رقم میزند. در فینال دوم باز هم یک برزیلی گرانقیمت دیگر کار هموطنانش را این بار در لباس اولسان تکرار کرد. احمد نور و شیری هدیه را فرستادند و نگرائو باز نکرده قبول کرد و حسرت را به دل میلیونها پرسپولیسی گذاشت.
آن شب نوشتم مادامی که رقبای ما چنین بازیکنان خوب و باکیفیتی داشته باشند با وجود برتری و مالکیت توپ بهتر و بیشتر باز هم قربانی میشویم، نه اینکه لزوما این قانون ابدی و همیشگی باشد، اما دستکم تا امروز بیکم و کاست اجرا شده و ما ضرر دیده این موضوع هستیم. حالا بازگردیم به استقلال، آیا آنها مستحق دریافت ۴ گل بودند؟
جوابش هر چه باشد مهم نیست، چون یک خارجی گرانقیمت به نام مایکل اولونگا در زمین بود که از ۳ موقعیت به دست آمده براحتی ۳ گل زد، بدون دور ریز و خرابکاری.
تصور کنید این مهاجم کنیایی بازیکن استقلال بود یا اصلا درون زمین نبود.
بله! با کار تیمی، بازی هماهنگ و تیم بودن به معنای واقعی کلمه، میشود از هر حریفی گذشت، ولی باید پذیرفت رقبای ما متاسفانه به تکتیراندازهایی مجهزند که این اسنایپرها در بزنگاههای بزرگ کار را تمام میکنند.
این واقعیت است. باید پذیرفت که فوتبال ما در رده باشگاهی در این چند ساله شدیدا از این قاتلها متضرر شده است؛ یک شب عمر خریبین و یک روز دیگر هموطنش سوما. بغداد بونجاح و حالا اولونگا. اهل تبعیض نیستند؛ استقلال و پرسپولیس هم ندارد، حتی تیم ملی. عبدالرزاق حمدالله مراکشی را هم از قلم نیندازید اگر چه تک گلش فصل قبل در دوحه برابر پرسپولیس منجر به شکست و حذف نشد.
هواداران سرخابی برای مزاح نام این قاتلان بالفطره را برای هم بازگو میکنند و یادآوری میکنند قصه تحقیر را.
به قول گزارشگر شاعر مسلکمان (پیمان یوسفی)، این قصه سر دراز دارد! آن هم چه...
*********************
روزنامه خراسان**
منطقه در فاز تفاهم؟ /دکترسیدعلی علوی
اخبار خروج نیروهای آمریکا از افغانستان، کاهش حضور درعراق و جنگ اقتصادی آمریکا با چین که به نظر میرسد از رویکردهای مشترک دموکراتها و جمهوری خواهان است، این روزها تا حدی بخشهایی از دورنمای سیاست خارجی آمریکا را آشکار میکند.
در واقع هزینههای چند صد هزار میلیاردی آمریکا برای حضور مستقیم در منطقه، مخالفتهای مردمی، مبارزه جریان مقاومت در منطقه و توسعه سریع قدرتهای شرقی همچون چین و هند، شرایط را برای ایالات متحده به گونهای شکل داده که مرکز توجهش را از آسیای جنوب غربی به شرق آسیا معطوف کند، موضوعی که در اسناد راهبرد دفاع ملی آمریکا نیز به آن تصریح شده است؛ رویکردی که البته دفعی و سریع نخواهد بود.
به نظر میرسد پس از تلاش آمریکا طی دو دهه گذشته به ویژه پس از جنگ افغانستان و عراق، جنگ ۳۳ روزه لبنان و ظهور و سقوط داعش و شکست پروژه تولد خاورمیانهای جدید، ایالات متحده در حال تغییر استراتژی حضور خود در منطقه آسیای جنوب غربی است. اگرچه این به معنی حضور نداشتن آمریکا دراین منطقه نخواهد بود و آمریکا حداقل همچنان سعی خواهد کرد نفوذ و سیطره خود را بر برخی دولتهای منطقه، برای پیشبرد اهداف خود حفظ کند، اما به نظر میرسد دورانی از تمرکز و توجه کاخ سفید به شرق آسیا برای کنترل چین آغاز شده است که میتواند فرصتهایی را برای همگرایی بین کشورهای منطقه فراهم کند.
اخبار غیر رسمی مربوط به مذاکرات ایران و عربستان با میانجی گری عراق را شاید بتوان تاحدی نشانهای از حرکت به سمت بالفعل کردن این ظرفیتها در منطقه دانست. اگر چه درباره عربستان سعودی این نکته را نباید از نظر دور داشت که حاکمان سعودی پس ازتجربه دخالت در لبنان، عراق و سوریه و اینک جنگ در یمن نه تنها نتوانسته اند این زورآزمایی منطقهای را به نفع خود به پایان برسانند بلکه عملادر باتلاقی گیر کرده اند که هر لحظه بیشتر در آن فرو میروند. ضمن این که تغییر دولت در آمریکا که به بن سلمان و حاکمان سعودی به عنوان همراه جدی رقیب انتخاباتی خود یعنی ترامپ مینگرد،وضعیت بغرنج آنها را بدتر کرده است؛ بنابراین در این شرایط عربستان میداند که برای خروج آبرومندانه از این بحران به کمک ایران نیاز دارد و بدیهی است ایران نیز با وقوف به این مسئله عملا همان سیاست همیشگی خود یعنی استقبال از گفتگو وهمراهی منطقهای را در پیش گرفته است. در واقع مذاکره ایران با طالبان، عربستان سعودی، کشورهای حاشیه خلیج فارس همچون امارات و ... توافق بر سر منطقهای است که امنیت اش درون زا و نه متاثر از عوامل مداخله گر خارجی باشد؛ رویکردی که یکی از الزامات خروج پایدار آمریکا از منطقه است.
به نظر میرسد پس از «فاز درگیری» که در کشمکشهای دو دهه گذشته در منطقه از لبنان، افغانستان، عراق، سوریه و یمن شاهد بوده ایم، قدرتهای منطقهای اکنون براساس واقعیتهای عرصه میدانی به توان و ظرفیتهای یکدیگر اشراف پیدا کرده و نشانههایی از ورود به «فازآتش بس» را نشان داده اند که میتواند بستر ورود به «فاز تفاهم» برای رسیدن به یک منطقه عاری از نیروهای خارجی یا حداقل حضور مستقیم آمریکا در منطقه باشد.
از طرفی به موازات همگرایی و نزدیکی بیشتر کشورهای منطقه، با توجه به منافع کلان نفتی و اهمیت رژیم صهیونیستی برای آمریکا، ادامه مقاومت در برابر آمریکا اجتناب ناپذیر است چرا که اگرچه دولتمردان کاخ سفید اعلام کرده اند نیروهای عملیاتی خود را تا سپتامبر (شهریور) امسال از افغانستان خارج و به سمت کاهش حضور در منطقه و به ویژه عراق حرکت میکنند، اما نمیتوان از این مسئله غافل ماند که این تصمیم فقط معطوف به تغییر راهبرد امنیت ملی این کشور به سمت خاور دور نیست بلکه افزایش هزینههای حضور این کشور در منطقه و تلفاتی که به دلیل حملات گروههای مقاومت برای آمریکا ایجاد شده است هم یکی از اصلیترین دلایل این تغییر فاز است. کافی است به اظهار نظرهای دولتمردان این کشور مبنی بر این که میلیاردها دلار در منطقه هزینه کرده، اما بهرهای نبرده اند توجه کرد؛ بنابراین بالا بردن هزینههای حضور آمریکا در منطقه یکی از عوامل موثر در خروج آمریکا از منطقه خواهد بود.
براین اساس میتوان امیدوار بود که پس از دو دهه بی ثباتی و درگیری، منطقه غرب آسیا در آستانه ورود به دوره جدیدی است؛ دورهای برای شکل گیری تفاهمهایی براساس پذیرش قدرتهای منطقهای، حضور نداشتن عوامل مداخله گر خارجی، دخالت نکردن در حاکمیتها و اعتماد به افکار عمومی ملتها و مرحلهای که اگر در یک دهه آینده به خوبی و براساس ظرفیتهای درون زای منطقه شکل بگیرد، میتواند ظرفیت آن را داشته باشد که در دهه آینده شاهد منطقهای عاری از نیروهای آمریکایی باشیم.
*********************
روزنامه ایران **
در موضع اشتباه تاریخی ایستادهاید! /علی ربیعی
همزمان با انجـام مـــذاکـــرات احیـــای برجام که بعد از اعتـراف امریـکا به شکســت سیاســـت فشار حداکثری و اعلام آمادگی برای بازگشــــت به توافق آغاز شــده، دو جریان کینهتوز بدخواه ایران در خارج که سابقه دیرین علیه ملت ما را در کارنامه خود دارند و هر دو جریان نیز سابقه وحشتآفرینی و ترور را داشتهاند، دچار نگرانی و وحشت شدند و حتی دست به اقدامات فیزیکی زدند. یک جریان گروههای سیاسی که هیچ حرف ایجابی برای ملت ایران نداشتند و صرفاً با خشونت، نفی و حذف فیزیکی و همکاری با سازمانهای جاسوسی به حیات ناسالم خود ادامه میدهند. سوی دیگر رژیم صهیونیستی است که عملیات روانی علیه ذهنیت مردم ایران تا تحریک کشورهای منطقه و در نهایت با استیصال تمام ترور و خرابکاری در ایران را ادامه داد که این مذاکرات به ثمر نرسد.
از این دو جریان چنین انتظاری میرفت و کاملاً قابل پیشبینی بود؛ در هر حالتی هر نوع موفقیت ایران در عرصه بینالملل را برنمیتابند و همواره درصدد کوچک شدن ایران و ضعف ملت ایران هستند، اما شگفتی در آنجاست که عدهای با اهداف سیاسی حقیر و کوتاهمدت ساز ناسازگاری را در داخل مینوازند و بیاعتنا به دستاوردهای مقاومت حداکثری که سرانجام ایالات متحده را به کنار گذاشتن مشی اشتباه خود وادار کرده و بیاعتناتر به حق مردم در شکستن حصر اقتصادی و برخورداری از زندگی منهای تحریم، موج تازهای از حملات را به دولت آغاز کردهاند. این حملات پیاپی که از مستندنمایی گرفته تا جعل خبر در رسانههای خبری و تصویری که از پول ملت ارتزاق کرده و باید حافظ منافع جامعه و مردم باشند، چنان با افترا و دروغپراکنی در هم آمیخته که برای وزارت امور خارجه که در کانون این حملات ناعادلانه قرار گرفته، چارهای باقی نگذاشت جز آنکه با صدور بیانیه از خود در برابر حملات پشتسر دفاع کند. البته برای آنهایی که هویت سیاسی خود را در مقابل برجام و تنها به سبب نقش دولتهای یازدهم و دوازدهم در آن تعریف کرده اند، هیچ منطق و استدلالی کارساز نیست، اما برای آنهایی که دلسوزی برای انقلاب، مردم و منافع ملی دارند، میتوان واقعیتهای برجام را به هدف روشن شدن و اجتناب از تحریف حقایق تکرار کرد.
در سالهای اخیر درد و رنج مردم بهدنبال خروج ذلت بار ترامپ از برجام موجب شد که تبلیغات منفی و غالباً دروغین درباره ماهیت و محتوای برجام شنوندگانی پیدا کند، اما همانطور که در این مدت پیشبینی میکردیم، سرانجام دوران سیاه ترامپ به آخر رسید و دولت جدید امریکا در یک عقبنشینی اجتنابناپذیر برای خروج از انزوا، نه تنها به بیفایده بودن سیاست تحریم علیه ایران اعتراف کرد بلکه مقامهای امریکایی به صراحت از «غیرمشروع بودن» تحریمهای ناقض برجام در دوره ترامپ سخن به میان آوردهاند. امروز تقلای رژیم اسرائیل برای منصرف کردن امریکا از بازگشت به برجام آشکارا نشانگر دلواپسی این رژیم از خسارتهایی است که برجام به منافع آن زده و اکنون که یکبار دیگر دولت امریکا ناچار از بازگشت به این توافق است، سرگردانتر از همیشه در جستوجوی راه گریز از انزوایی هستند که با احیای کامل برجام نصیبشان خواهد شد. هراس صهیونیستها و طرفداران آنها از برجام از آگاهی نسبت به چند واقعیت سرچشمه میگیرد که متأسفانه در کشورمان زیر گرد و غبار سیاست بازیهای نامیمون مستور مانده است.
اول این واقعیت که برجام به داستان کهنه و جعلی رژیم صهیونیستی در امنیتی نمایاندن برنامههای هستهای ایران و حتی بهطور کلیتر، هر مسأله مرتبط با ایران از جمله مبادلات تجاری خاتمه میدهد و این بهانه را از آن رژیم میگیرد که به یاری ایرانهراسی، حیات نژادپرستانه و گسترشطلبانه اش را تداوم ببخشد. دوم؛ کاهش تنش در روابط ایران و غرب به همسایگان ایران نیز فرصت میدهد که با دل بریدن از نتایج تنشآفرینیهای بینالمللی، به دنبال حل و فصل مسالمتآمیز اختلافات خود با ایران برآیند. با پیشامد این رویداد، برنامه تفرقهافکنانه رژیم صهیونیستی میان ایران و همسایگانش که هدف غایی آن دور کردن توجهات از خطرات و شرارتهای آن رژیم است، به شکستی فاجعهبار خواهد انجامید. سوم؛ با وجود برجام و آزاد شدن نسبی اقتصاد ایران از بند تحریم، ایران میتواند به قدرتی پویاتر تبدیل شود که رژیم صهیونیستی آن را به منزله کابوس خود میداند. چهارم اینکه، برجام نمادی از توانایی ایران در ارائه واقعیت و حقانیت خود و نشان دادن نقش مؤثر خود در صلح و امنیت بینالملل و کاستن از تنشهای مصنوعی ایجاد شده بود؛ بیآنکه جمهوری اسلامی از سرشت استکبارستیزانه اش ذرهای عقبنشینی کند. برجام معادله جمع جبری صفر را در نظام ظالمانه بینالملل به معادله برد- بردی تبدیل کرد که میتواند در آینده الگویی برای جلوگیری از تنشهای اجتنابپذیر باشد. روشن است که چنین چشماندازی لرزه بر اندام رژیم اسرائیل میاندازد.
پنجم و واپسین نکته اینکه، رژیم اسرائیل بخوبی میداند که برجام چیزی جز دنباله استراتژی مقاومت، اما این بار با زبان دیپلماسی و حقوق بینالملل نبود. این توافق و سیر دستیابی به آن نشاندهنده مرحله جدیدی از درک استراتژیک ایران در به رسمیت شناختن ابزارهای گوناگون در عقب راندن مظاهر زورگویی و استکبار از جمله تحریمهای ناعادلانه و ستاندن اهرمهای فشار و تبلیغات منفی علیه ایران بود. برخلاف آنچه گاهی در داخل فهمیده میشود، برجام، جبهه مقاومت را در برابر دشمنانش نیز تقویت کرد از همین رو بود که سیدحسن نصرالله این سید مقاومت در فروردین ۹۴ برجام را «توافقی بزرگ و مهم» برای منطقه خواند.
با این توضیحات هنوز جای شگفتی است که برخی با چشم بستن به این واقعیتهای اعتراف شده در مجامع غربی و منطقه ای، لحظهای از پیگیری عداوت نسبت به برجام فقط به سبب نیات و انگیزههای داخلی و انتخاباتی دریغ نمیورزند. البته دولت و مذاکره کنندگان ما بیتوجه به جریان تخریب و تحریف و تنها در چارچوب اعلام شده از سوی رهبری معظم و تحت نظارت همه جانبه ایشان، تا به نتیجه رسیدن تلاش برای احقاق حق مردم ایران و تأمین عالیترین سطح منافع ملی به وظایف محوله ادامه خواهند داد و اطمینان دارند که خداوند متعال، مردم و نسلهای آینده کسانی را که در این روزهای تعیین کننده لجوجانه با اهداف سیاسی محض در موضع اشتباه تاریخی ایستادهاند، قضاوت خواهند کرد.
*********************
روزنامه شرق **
استراتژی تعلیق/احمد غلامی
تأخیر در اعلام حضور نامزدها در انتخابات خواسته یا ناخواسته تبدیل به یک استراتژی انتخاباتی شده است. اگر در دورههای قبل حضور نامزدها تاحدودی عیان بود و این عیانبودگی به شور انتخابات دامن میزد، در این دوره شاهد سیاست یا استراتژی تعلیق هستیم. اگر در دورههای گذشته دوقطبیسازی تنور انتخابات را گرم میکرد، در این دوره تعلیق این کار را انجام میدهد؛ استراتژیای که درنهایت به دوقطبیسازی میانجامد. در این میان هرچقدر به روزهای انتخابات نزدیک میشویم، سیاست تعلیق بیشتر میشود و مردمی که تا دیروز با بیاعتنایی از کنار انتخابات و نامزدهای آن میگذشتند، گوشهایشان تیز شده و درصددند بفهمند درنهایت چه کسی نامزد خواهد شد. این نتیجهگرایی از ویژگیهای بارز سیاست تعلیق است: «چه خواهد شد؟ چه کسی خواهد آمد؟ چه کسی پیروز خواهد شد؟». اینک بر کسی پوشیده نیست برخی که تا دیروز به انتخابات بی اعتنا بودند، این روزها با این پرسش روبهرویند که چه کسی نامزد خواهد شد: «آیا رئیسی میآید؟ ظریف چه خواهد کرد؟ آیا لاریجانی در لحظههای پایانی نامنویسی خواهد کرد؟ اگر رئیسی نیاید حضور قالیباف جدی است؟». این پرسشها به تعلیق روایت و کشش آن میانجامد. پس میتوان اینگونه نتیجه گرفت که روایتسازی انتخابات تعلیقی است و ایجاد تعلیق از عرصه ادبیات و سینما به سیاست گام نهاده است. تعلیق در رمان و فیلم نقشی اساسی دارد. برخی از فیلمسازان بر این باور افراطیاند که تماشاگر در همان پنج دقیقه اول تصمیم خود را برای ماندن یا نماندن در سالن سینما خواهد گرفت و البته خوانندگان رمان صبورترند و دو فصل اول و دوم را اگر چندان بلند نباشند، دوام خواهند آورد. اگرچه آثار بزرگ و ماندگاری در سینما و ادبیات از تعلیق سود جستهاند، اما قابلانکار نیست ایجاد تعلیق در خواننده بیش از هر چیز استراتژیای پوپولیستی است برای جذب و پای کار نگاهداشتن خواننده و تماشاگر. این استراتژی پوپولیستی در سیاست تأثیری دوچندان دارد؛ چراکه با امر واقع یعنی معیشت و چگونگی شیوه زندگی مردم گره خورده است و بعید است مردم به سرنوشت خود حتی در ناباوری به بهبود اوضاع بیاعتنا بمانند. از اینرو هرچقدر به انتخابات نزدیک میشویم، تنور انتخابات گرم شده و اینبار هم با گرمشدن تنور انتخاباتی اصلاحطلبان اقبال بیشتری خواهند داشت. پس جای شگفتی نیست که آنان با همه بی مهریهایی که دیدهاند، بیش از دیگران در پی یک انتخابات پرشور باشند. آنان در انتخاباتی پیروز خواهند شد که سد رأی ایدئولوژیک اصولگرایان را بشکنند. این کار، کار بسیار دشواری است، خاصه اگر نامزد اصولگرایان ابراهیم رئیسی باشد. امروز اصلاحطلبان بیشازپیش این وضعیت را درک کردهاند که چه زود دیر میشود. ابراهیم رئیسی که در مناظرههای سال ۹۲ ضربات سنگینی را تحمل کرده است، اینک با عملکرد نهچندان موفق روحانی به میدان بازگشته تا آن شکست را جبران کند و تماشاگران چشم به موفقیت او دوختهاند. این همان روایت سیاست تعلیق یا استراتژی تعلیق است. این شرایط زمانی دگرگون خواهد شد که اصلاحطلبان در روزهای باقیمانده به موفقیتهایی جدی در عرصه بینالمللی دست یابند که اگر چنین شود، اینبار اصلاحطلبان با محمدجواد ظریف پا به میدان خواهند گذاشت. گرانیگاه سیاست تعلیق همینجاست که از دل آن مجددا دوقطبی تازهای خلق خواهد شد. در غیراینصورت با انتخاباتی آرام روبهرو خواهیم بود که به پیروزی یکی از نامزدهای اصولگرایان میانجامد. در این شرایط و بیرون از شرایط دوقطبی، قالیباف و جلیلی از سوی اصولگرایان اقبال بیشتری خواهند داشت و اعتدالیون هر دو جناح، اصلاحطلب و اصولگرا که بیش از هر چیز سودای ماندگاری در قدرت را دارند چشم به علی لاریجانی خواهند دوخت. حمایت از نامزدی علی لاریجانی فارغ از هر نتیجهای برای اصلاحطلبان شکستی جدی در عرصه سیاست است. در این دوره نامزدهای حاشیهای را هم نباید نادیده گرفت. چهرههایی همچون سعید محمد و آذریجهرمی که در یک گسست میتوانند به پدیدههای انتخاباتی تبدیل شوند و به پیروزی برسند. دولت و ملت ایران تجربه سالهای ۸۴ را هرگز فراموش نخواهد کرد. این صورتبندی بیش از آنکه منجر به آگاهی از پیروزی چهره یا جناح سیاسی در آینده انتخابات باشد، نشانگر تأثیر استراتژی تعلیق یا سیاست تعلیق در همه ابعاد این انتخابات است.
*********************************