روزنامه کیهان **
اسرائیل و آغاز آژیرها/سعدالله زارعی
رژیم صهیونیستی هنوز از شوک دو رخداد مهم روزهای سهشنبه و پنجشنبه هفته گذشته خارج نشده است و در چند اظهارنظر محدودی که درباره این حوادث بیان کرده، به تناقضگویی افتاده است. این رژیم انفجار روز سهشنبه کارخانه «فوقمحرمانه» تومر (Tomer) در نزدیکی تلآویو را یک حاثه غیرعمد معرفی میکند و حال آنکه اسرائیل در طول سه دهه گذشته با حساسیت زیاد از آن حفاظت کرده و گفته میشود پس از تأسیسات دیمونا، کارخانه بزرگ تومر مهمترین تأسیسات نظامی و صنعتی این رژیم بوده است. اسرائیل غاصب، حمله سحرگاهان روز پنجشنبه به سمت دیمونا را هم غیربرنامهریزی شده و اتفاقی معرفی کرد و در همان حال مدعی است که گذر موشک زمین به هوا و قدیمی SAM۵ سوریه، در پی ساقط کردن یک جنگنده F۱۶ و با طی ۲۵۰ کیلومتر به نزدیکی دیمونا رسیده است و این در حالی است که ارتش اسرائیل در بیانیهای دیگر اعلام کرده تحقیقات در رابطه با ناتوانی سامانههای دفاعی خود را آغاز کرده است. درخصوص این موضوع نکاتی وجود دارد:
۱- اسرائیلیها هر طور دو رخداد پیاپی تومر و دیمونا را تفسیر کنند، نمیتوانند ضعف مفرط سیستم دفاعی خود را انکار نمایند. انفجار کارخانه عظیم تومر که صدای آن تا ۹۰ کیلومتری اطراف تلآویو شنیده شده و طبعاً میلیاردها دلار خسارت وارد کرده است، نمیتواند یک رخداد غیربرنامهریزی شده و عادی باشد. چرا که براساس گزارشهایی که خود اسرائیلیها منتشر کردهاند از سال ۲۰۰۰ (۱۳۸۰ ش) حدود ۳۰ میلیارد دلار صرف ایجاد انواعی از سامانه دفاعی اطراف و داخل این تأسیسات نمودهاند. این رژیم نمیتواند ارتش یا سرویس اطلاعات آن را متهم کند که از اهمیت این کارخانه که از ۲۰ سال پیش سرگرم تولید سامانه راکتی پیکان، البیت و شاویت بوده و موتور پرتاب تولیدی شاویت میتواند کلاهک اتمی حمل کند، بیخبر بوده و یا به آن اهتمام کافی نداشته است. بر این اساس بدون تردید پای «عامل خارجی» در میان است. اما این عامل خارجی چه کسی و کجاست؟ این معمایی است که سیستم امنیتی اسرائیل برای آن پاسخ روشنی ندارد، ولی به طور اجمالی میداند که این کار واحدهای «مقاومت» است.
همه به یاد دارند که در سال ۱۳۹۱ (۲۰۱۲ م) یک هواپیمای بدون سرنشین حزبالله با طی ۳۰۰ کیلومتر مسافت و در زمانی سه ساعته بر روی تأسیسات حساس اسرائیل از حیفا تا دیمونا به پرواز درآمده و عکسهای ویژهای را به مرکز سایبری حزبالله منتقل کرده است. اسرائیل در آن زمان به قدرت مقاومت در زمینه گردآوری و تجزیه و تحلیل اطلاعات پی برد و امروز به قدرت مقاومت در انجام عملیاتهای حساس و پرخسارت اذعان دارد. حالا همه میدانند که ارزش عملیاتی پروازهایی که این رژیم بر فراز لبنان انجام میدهد و یا اقدامات دزدانهای که گاه و بیگاه علیه سوریه انجام میدهد، در مقایسه با اقدامی از نوع انفجار در تومر چقدر است.
۲- عملیات موشکی علیه دیمونا اگرچه صرفاً جنبه هشدارآمیز داشت و به قول ژنرال «عاموس یادلین» -رئیس پژوهشکده امنیت رژیم صهیونیستی- به معنای تسویه حساب نبود، اما از انفجار در تأسیسات حساس و عظیم تومر هم مهمتر بود. چرا که حمله موشکی حملهای توأم با پذیرش مسئولیت است، ولی انفجار حملهای فاقد مسئولیت محسوب میشود. رژیم صهیونیستی میگوید این موشک زمین به هوا بوده و در عینحال ادعا میکند بهطور افقی ۲۵۰ کیلومتر راه را طی کرده و به ۳۰ کیلومتری تأسیسات دیمونا رسیده است! و ارتش میگوید تحقیقات پیرامون چرایی عدم واکنش سامانههای پاتریوت و گنبد آهنین که در اطراف این تأسیسات بودهاند را بررسی میکند. جالب این است که پس از ماجرای انفجار روز یکشنبه تأسیسات نطنز، تا پنجشنبه هفته بعد سیستم امنیتی اسرائیل در وضعیت آمادهباش صددرصد بود و رسانههای اسرائیلی هم از قصد ایران به واکنش خبر داده بودند کما اینکه مقامات آمریکایی در جریان سفر وزیر جنگ رژیم صهیونیستی به واشنگتن با صراحت به وی گفته بودند پاسخ ایران قطعی خواهد بود. ولی رژیم صهیونیستی با وجود آمادهباش کامل نتوانست مانع فرود آمدن موشکی شود که گفته میشود از خاک سوریه و با طی ۲۵۰ کیلومتر مسافت به صحرای نقب و تأسیسات دیمونا رسیده است.
۳- همه میدانند آنکه موشک را به ۳۰ کیلومتری دیمونا رسانده، قادر است بقیه مسیر را هم طی کند. این کار هم از فلسطینیها ساخته است، هم از لبنانیها برمیآید، هم گروههای مقاومت سوری چنین توانی دارند، هم انصارالله از چنین توانی برخوردار است. این موشک در واقع به همه ارکان رژیم صهیونیستی ثابت کرد که نقطه امنی برای اسرائیل وجود ندارد و مقاومت میتواند حساسترین مکانهای آن را ویران کند. بر این اساس «جروزالم پست» در روز پنجشنبه در یادداشتی نوشت: «اگر این موشک به داخل مجموعه رآکتور اصابت میکرد، اسرائیلیها با واقعیتی کاملاً متفاوت از خواب بیدار میشدند».
از سوی دیگر آنچه در این ماجرا اهمیت ویژه دارد شلیک یک موشک به سمت رژیم جنایتکار اسرائیل نیست، مهم این است که این اقدام از تغییر معادله خبر میدهد. نیروهای مقاومت تاکنون درباره اقدامات کنشی و واکنشی ملاحظاتی داشتند و این ماجرا نشان میدهد ملاحظات در حال کمرنگشدن هستند. دولت سوریه با اقدامات اخیر پدافندی و پذیرفتن مسئولیت شلیک موشک به سمت دیمونا در واقع ثابت کرد که وارد فاز جدیدی شده است. این همان خطری است که چندی پیش فرمانده ارتش روسیه به نتانیاهو گوشزد کرده بود که «گمان نکنید، سوریه همواره به همینگونه که مورد پسند شماست رفتار میکند. دیر یا زود در انتظار تغییر رفتار دفاعی سوریه باشید. آن هنگام دیگر کسی اسد را سرزنش نمیکند و از نزدیکترینها به خود جز ملامت نخواهید شنید».
ماجرای روز پنجشنبه در واقع اگر به معنای علامتی بر تغییر معادله در آن دسته از تهاجمات منطقهای که یک طرف آن رژیم صهیونیستی است باشد، در واقع ژئوپلیتیک امنیتی تغییر کرده است. این رخداد مهمی است و بنابراین مهم نیست که موشکی که ساعت یک و ۳۸ دقیقه از جنوب سوریه شلیک شده، از چه نوعی بوده و یا به چه کشوری تعلق داشته است، مهم این است که ارادهای برای واکنش علیه اشغالکننده سرزمین فلسطین شکل گرفته و سامانههای پرخرج و گرانقیمت پاتریوت، بی ۵۲ و گنبد آهنین قادر به مهار این موشکها نبودهاند.
۴- در این صحنه، اسرائیل چند نمونه از آشفتگی و «فشل» را به تصویر کشیده است. فشل در درک شرایط منطقه، فشل در دریافتهای اطلاعاتی و به خصوص اطلاعات نظامی، فشل در واداشتن طرف مقابل به خویشتنداری و فشل در مهار اقدام سهمگینی که علیه اسرائیل راه افتاده است. باید اضافه کرد که اگرچه این اولین یا دومین ماجرای از این نوع نیست و پیش از این هم مقاومت ناتوانی سیستم دفاعی اسرائیل را به اثبات رسانده است، اما دو رویداد تومر و دیمونا ثابت کرد، خطوط قرمز در حال کمرنگ شدن هستند و آژیرها در کانونهای امنیتی اسرائیل هر لحظه باید آماده دادن اخطار باشند. این همان صحنهای است که ایدی کوهین روزنامهنگار سرشناس اسرائیلی پس از فرود آمدن موشک در اطراف دیمونا در توئیت عربی خود پرسید «کجاست گنبد آهنین؟»
آنگونه که اسرائیلیها از جمله «بوغرحالون» روزنامهنگار گفته است، پس از فرود آمدن موشک به اطراف منطقه دیمونا، اسرائیل آنچنان وحشت کرد که حتی نیروهای ذخیره ارتش را به حالت آمادهباش درآورد و این یعنی اسرائیل تحلیل درستی ندارد و نمیتواند درک کند که نیروهای ذخیره نمیتوانند مانع حملات سایبری به تومر و یا مانع حملات موشکی به دیمونا شوند.
۵- اسرائیل مدتهاست که در بعد رهبران با خلأ بزرگ مواجه است. اینکه بنیامین نتانیاهو از سال ۱۹۹۶ به طور نسبتاً پیاپی (۱۶ سال) اداره دولت را در اختیار دارد به این معناست که سیستم حکومتی اسرائیل به نازایی رسیده و هراس از به هم ریختن سریع اوضاع، آنان را وادار به تکرار کرده است. در اسرائیل راستگراها همواره تابلو هراس این رژیم در مواجهه با تحولات بودهاند و طولانی شدن دوره حکومت راستگراها، وضعیت بغرنج سیاسی و اجتماعی سیستم و تودههای صهیونیستی را به تصویر میکشد. در چنین شرایطی وقوع پدیدههای سهمگین امنیتی در مراکز حساس مثل کارخانه عظیم تومر و تأسیسات اتمی دیمونا، آنان را به شدت ناامید میکند.
********************
روزنامه وطن امروز **
پیشروی انصارالله یمن در مأرب/دکتر سیدمحمد مرندی
نیروهای ارتش و کمیتههای مردمی یمن در روزهای اخیر دستاوردهای بینظیری داشتهاند. انصارالله یمن در مأرب پیشروی قابل توجهی داشته و روند تحولات به گونهای است که هر لحظه فتح استان مأرب که قلب یمن خوانده میشود، نزدیک و نزدیکتر میشود.
استان مأرب از جهات مختلف بسیار مهم و حساس است. مأرب از اصلیترین پایگاههای ائتلاف غربی - عبری - عربی در مرکز یمن بوده و برای رژیم سعودی اهمیت راهبردی فراوانی دارد. رژیم سعودی برای تثبیت مواضع خود در این استان سرمایهگذاری زیادی انجام داده و در عین حال نیروهای تحت فرمان خود (دولت مستعفی و فراری منصور هادی) را به انواع تجهیزات مدرن نظامی مجهز کرد و تمام توان و امکاناتش را طی سالهای گذشته در این استان به میدان آورد، چرا که رؤیای اشغال شهر صنعا را در سر میپروراند و بخوبی میدانست برای رسیدن به پایتخت، باید مواضع را در استان مأرب تقویت و تحکیم کند.
به واسطه پیروزیهای خیرهکننده، امنیت شمال یمن و پایتخت کشور به طور کامل تضمین میشود و همچنین اثبات میشود بمبارانهای بیامان سعودی که با کمک مشاوران نظامی بریتانیا انجام شد، تأثیرگذار نبوده و با این شکست، عربستان سعودی با مشکلات بزرگی مواجه میشود؛ حتی این شکست از جهاتی سرنوشتسازترین شکست سعودی در این جنگ خواهد بود.
اگر چه آزادسازی مأرب ضربهای دوجانبه است؛ یکی، به دولت مستعفی و فراری منصور هادی که دیگر تسلطی بر مناطق یمن نخواهد داشت و ضربه دیگر به سعودی که آخرین مراکز تحت اشغالش در شمال یمن را از دست خواهد داد. اما باید به این نکته هم توجه داشت که نمیتوان گفت جنگ در یمن که بیش از ۶ سال از آغاز آن میگذرد رو به پایان است، چرا که محمد بنسلمان ولیعهد عربستان سعودی از عقلانیت چندانی برخوردار نیست. در گذشته شاهد بودیم بنسلمان در موقعیتهای مختلف، تصمیماتی غیرعقلانی گرفت و بر این رویکردها اصرار ورزید. به عنوان مثال در محاصره و جنایات یمن، در محاصره قطر، آدمربایی نخستوزیر اسبق لبنان، قتل خبرنگار سعودی جمال خاشقجی در کنسولگری عربستان در ترکیه و همچنین درگیریهای دائم با جمهوری اسلامی ایران، عربستان با شکست مواجه شد، اما ولیعهد جوان و خام آن همچنان دست از ماجراجویی و حماقتهای سیاسی و نظامی خود برنمیدارد، بنابراین نمیتوان گفت جنگ یمن رو به پایان است.
*********************
روزنامه خراسان**
دیمونا، نتانیاهو و معادلاتی که تغییر میکند/امیرمسروری
خبر سه عملیات مهم علیه رژیم صهیونیستی در یک هفته اخیر جنجالهای فراوانی را به دنبال داشت. عملیات اول علیه یک مرکز جمع آوری اطلاعات و جاسوسی رژیم صهیونیستی در اربیل بود. خبری که تنها چند واکنش رسانهای معدود داشت و رژیم صهیونیستی نه خبر اربیل را نفی و نه آن را تایید کرد. عملیات بعدی دیگر، با صدای وحشتناکی همراه بود. یکی از مهمترین مراکز ساخت موشکهای رژیم صهیونیستی دچار آتش سوزی و به صنایع نظامی این کشور آسیب جدی وارد شد. هرچند رژیم صهیونیستی باز سیاست سکوت را در پیش گرفت و اعلام کرد این کارخانه در یک آزمایش روتین دچار حادثه شده و بلافاصله هم حادثه مهار شده است؛ اما کارشناسان معتقدند حجم قارچ پس از انفجار و دود حاصل از انفجار روی کارخانه تامر حاکی از یک عملیات پیچیده است. عملیات سوم، اما کاملا یک حمله نظامی بود. رژیم صهیونیستی پس از انتشار تصاویر مختلف در قبال حمله موشکی به یک مرکز تسلیحات اتمی مدعی شد، موشکی سرگردان از سوریه به سمت مرکز اتمی دیمونا شلیک شد و سامانههای پدافندی این رژیم نتوانستند هدف مذکور را سرنگون کنند. رژیم صهیونیستی مدعی است این موشک یک موشک ضد هوایی و هدفش یک جنگنده صهیونیستی در نقب بوده است. با این حال شواهد نشان میدهد بر خلاف ادعای صهیونیست ها، این موشک شلیک شده یک موشک زمین به زمین بود و پس از اصابت به هدفی در منطقه نقب، خسارتهایی را به شهرک نشینان وارد ساخت تا جایی که سخنگوی عربی ارتش صهیونیستی مدعی شد: «ترکشهای آن در نقب پخش شده است». بر همین اساس چند نکته حائز اهمیت است:
یک: بر خلاف چند سال گذشته، پاسخ به رژیم صهیونیستی حتمی است. عملیات در شمال لبنان، موشک باران یک مرکز جمع آوری اطلاعات و جاسوسی در اربیل، انفجار تامر و هدف گیری مرکز اتمی دیمونا، همگی حکایت از قدرت بازدارندگی و پاسخ متقابل از سوی گروههای مخالف رژیم صهیونیستی دارد. هرچند مقاومت رسما این سه عملیات را برعهده نگرفت، اما دور از ذهن نیست بگوییم بر پایه سیاست عملیات علیه رژیم و حمایت از آن، محور مقاومت در این عملیات نقش تعیین کنندهای داشت حتی اگر مسئولیت آن از سوی هیچ گروهی پذیرفته نشود. این بدان معناست که صبر راهبردی مقاومت در قبال ناامنیهای ایجاد شده از سوی رژیم پایان یافته و به طور حتم در صورتی که رژیم صهیونیستی سیاست خود را در منطقه تکرار و دنبال کند باواکنش رسمی مقاومت مواجه خواهد شد.
دو: رسانههای مختلف در چند هفته گذشته مدعی بودند توان پاسخ گویی به رژیم به سبب بحرانهای امنیتی و اقتصادی وجود ندارد. آنها در تحلیل خود این گونه میپنداشتند که هر پاسخ به رژیم صهیونیستی با واکنش این رژیم مواجه خواهد شد و قدرت پاسخ گویی در طرف مقابل وجود ندارد. سه عملیات اخیر که دو عملیات آن توسط تمامی رسانههای جهان پوشش داده شد، روایتی بر خلاف این تحلیل دارد. نه تنها رژیم صهیونیستی واکنشی به این دو عملیات نشان نداد بلکه به سبب آشفتگیهای داخلی قدرت مانور هم ندارد. ضعف ایجاد شده به سبب خلأ قدرت و توان مقابله رژیم صهیونیستی را گرفته و همین مسئله میتواند به افزایش واکنشهای گروههای مقابل کمک کند. مقاومت خوب میداند وضعیت رژیم صهیونیستی دچار چه چالشهایی است و عملیات پاسخ به رژیم صهیونیستی با واکنش خاصی از سوی تل آویو مواجه نخواهد شد، همان راهبردی که پیشتر سید حسن نصر ا... از آن به عنوان «ترس لانه عنکبوت» یاد کرد.
سه: موشک شلیک شده چه از نوع زمین به زمین باشد و چه از نوع هوایی، سامانه پدافندی چند لایه مستقر در نقب نتوانست عکس العمل مناسبی نشان دهد. این یعنی اگر این سامانه با اهداف بیشتری از جمله عملیات ترکیبی موشک – پهپاد مواجه شود عملا کارایی نخواهد داشت و خسارتهای واردشده به طور حتم غیر قابل جبران است. ضعف سامانه چند لایه پاتریوت، گنبد آهنین و پیکان در نقب کاملا آشکار بود. کارشناسان معتقدند در صورت رویارویی مقاومت و رژیم به صورت مستقیم و وعدههای پیشین سید حسن نصر ا... درخصوص هدف قرار دادن حیفا و تل آویو، صهیونیستها با چالش حیاتی مواجه میشوند که کفه جنگ را به نفع مقاومت سنگین میکند.
چهار: با انتشار تصاویر عملیات نقب و نگرانیهای ایجاد شده به سبب مرکز تسلیحات اتمی دیمونا، مخالفان نتانیاهو تمام قد به صحنه آمدند و با انتقاد از دولت مستقر مدعی شدند نتانیاهو فاقد صلاحیت لازم برای تامین امنیت رژیم صهیونیستی است. فراموش نشود انتخابات رژیم صهیونیستی تازه پایان یافته و نتانیاهو برای حفظ کرسی نخست وزیری مجبور است نظر دیگران را جلب کند. افتضاح امنیتی نقب به طور حتم تاثیرات مهمی در تشکیل دولت ائتلافی خواهد داشت و میتواند ساختار سیاسی حزب لیکود و نتانیاهو را متزلزل کند.
*********************
روزنامه ایران **
مزیتهای همکاری بلندمدت/بهرام امیراحمدیان
ایــــران عــــلاوه بر امضای سند همکاری بلندمــــدت با چین، ســــند همـــکاری با روسیه را دارد و سند همکاریهای جامع با افغانستان هم در حال نهایی شدن است. اخیراً وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی هم گفته که سند همکاری ۵ ساله با عراق تدوین خواهد شد. همکاریهای بلندمدت که به همکاریهای استراتژیک یا راهبردی نیز معروف است، به این معنی است که کشورها، استراتژی مشخص و مدونی را برای یک دوره زمانی طولانی تعریف میکنند و سایر همکاریهای خرد در حوزههای مختلف را در همین چارچوب طرحریزی کرده و دنبال میکنند. از اینرو، تعیین یک دوره معین در این شیوه یا اسناد همکاریها اهمیت ویژهای دارد.
زیرا بنابه تعریف، کشورهای طرف قرارداد باید تلاش کنند تا در زمان مشخص شده، به اهداف تعیین شده برسند. این اهداف میتوانند در زمینههای مختلفی مانند حملونقل، ساختوساز، سرمایهگذاری یا همکاریها در محیط بینالملل باشد. نکته این است که براساس این اسناد، کشورها مشخص میکنند که برای دستیابی به این اهداف، همراستا با هم حرکت کنند. همچنین براساس زمانبندی خاصی این نوع همکاری، جزئیات و شیوه پیشبرد طرحها و برنامهها، بهصورت سالانه، دوسالانه و حتی ۵ ساله از سوی کمیسیونهای مشترک دوطرف بررسی میشود. در این صورت، اگر موانعی وجود داشته باشد، برطرف میشود یا اگر لازم باشد اهداف و برنامههای جدیدی اضافه شود، نیز تصمیم گرفته خواهد شد. نکته مهم این واقعیت است که در صورت تدوین یک سند همکاری بلندمدت میان کشورها، روابط میان دو کشور در عرصههای مختلف، از رفت و آمدهای دولتها متأثر نخواهد شد.
بهطور کلی در هر کشوری، وزارت خارجه یا دستگاه سیاست خارجی دولت، مجری سیاستهای آن نظام سیاسی است. در ایران عمدتاً اینطور فرض میشود که وزارت خارجه، خود تصمیم میگیرد و خود هم اجرا میکند. درحالی که در ایران نیز، مانند هر کشور دیگری، یک نهاد بالادستی وجود دارد که با حضور و مشارکت همه قوا و ارکان مهم و تأثیرگذار کشور سیاست خارجی را تنظیم میکند. این سیاست به دولت اعلام میشود و دولت نیز از وزارت خارجه میخواهد تا این سیاستها را اعمال کند.
در چنین نگاه و تصویری از سازوکار اعمال سیاست خارجی کشورها، میتوان گفت که اسناد همکاریهای بلندمدت راهکاری برای ثبات اداره امور و برنامههای خارجی کشورها در درازمدت است. اسناد همکاریهای بلندمدت کمک میکنند تا در صحنه روابط بینالملل، کشورها حداکثر بهرهوری را به دست آورده و ضایعات و خسارتهای این عرصه به حداقل برسد. در این چارچوب، اتفاقی که امروز در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران با آن روبهرو هستیم، به غایت مهم و البته بیسابقه است.
تدوین و امضای اسناد همکاری بلندمدت میان ایران و کشورهای دور و نزدیک، به این معنی است که ارکان تصمیمگیری، به این باور رسیدهاند که باید به سمت ثبات در سیاستها و همکاریها نسبت به کشورها حرکت کرد. به عبارت دیگر، این اسناد به این معنی است که جمهوری اسلامی امروز به این جمعبندی رسیده که موفقیت در سیاست خارجی و حداکثر کردن منافع ملی، نیازمند برنامههای باثباتی است که این برنامهها بتواند به ایجاد ثبات در ارتباط با محیط بینالملل منجر شود. همچنین کمک خواهد کرد تا کشورهای طرف همکاری نیز اطمینان یابند که با تغییر دولتها، سیاستهای ایران تغییر نخواهد کرد. این وضعیت، درست مانند تنظیم برنامههای ۵ ساله توسعه در کشور است، برنامههایی که به این دلیل ۵ ساله تدوین میشوند تا فرایند توسعه کشور فراتر از عمر دولتها تعریف شود و هر دولتی نتواند براساس خط مشی خود، روند توسعه کشور را تغییر دهد. اما یکمرتبه پایینتر از این نگاه، میتوان گفت برنامه همکاری بلندمدت ایران، عراق، افغانستان یا دیگر کشورها، نشاندهنده اهتمام جمهوری اسلامی ایران به همکاری با همسایگان خود است. این امر نشان میدهد ایران به این نتیجه رسیده است که در محیط بینالملل باید با همسایگان خود همکاری داشته باشد، آن هم همکاریهای بلندمدت و قابل پیگیری که تلاطمهای داخلی یا خارجی نتواند آن را متوقف کند. همچنین این اسناد، مانع اقدامات جزیرهای دستگاهها و وزارتخانههای مختلف در ایران میشود. به این ترتیب، هر بخش میداند که برای تکمیل این پازل بزرگتر، چه کاری باید انجام دهد و چه نقشی برای آن تعریف شده است. منافع ملی کشورها، امری فارغ از هیاهوهای رسانهای است. عرصه بینالملل عرصه همکاری و رقابت است و هر کشوری که بتواند بهتر رقابت، کار و برنامهریزی کند، بهتر میتواند از ظرفیتهای خود استفاده و پیشرفت کند. لازمه پیشرفت هر کشوری، نخست انسجام درون مرزها و وحدت میان نیروها و سپس همکاری با کشورهای دیگر است. نکته اینجاست که بدون سیاست داخلی منسجم نمیتوان سیاست خارجی موفق، یکپارچه و توأم با وحدت رویه داشت.
اینجا نهادهای تصمیمساز و تصمیمگیر در کشور مسئولیت دارند تا این نکته را برای مردم و فعالان سیاسی کشور تشریح کنند. باید به مردم گفت که منافع ملی و تهدیدهای ما چیست و چه فرصتهایی پیش روی ما قرار دارد. در صورت جدی گرفتن این گفتگوها است که میتوان به صفر شدن یا کاسته شدن از تأثیرات این جنجالهای رسانهای امیدوار بود.
*********************
روزنامه شرق **
چه نباید کرد؟ /کیومرث اشتریان
پرسش این است که در هنگامه بحرانهای بینالمللی چه نباید کرد؟ تصمیمگیری در بحرانها موضوع مهمی برای مطالعه اندیشمندان بوده است. در نگاه اول در مواجهه با بحران معمولا از خود میپرسیم که چه باید کرد؟ آنگاه درپی پاسخ و راهحل برمیآییم. اما گاهی چنین پرسشی موضوعیت ندارد. چون اصطلاحا بحران به گرهکور میرسد؛ چارهها اندک، راهحلها نامشخص و بنبستها از هر سو هویداست. در چنین هنگامههایی باید پرسش را به گونهای دیگر مطرح کرد: چه نباید کرد؟ این پرسش ازآنرو مهم است که در چنین وضعیتی انسان ممکن است گرایش به کنشِ بدون تفکر و احساسی بیابد. روانشناسی ترس این آموزه را برای ما دارد که در زمان استیصال و هراس و فرسایش، انسانها و دولتها به سوی انتخابهای نادرست و اشتباه میل پیدا میکنند. نظریهپردازی اقتصاد رفتاری درباره اشتباه در تصمیمگیری این حوزه مطالعاتی را غنی کرده است. مطالعه و تبحر در این موضوعات، از عناصر اساسی مهارتهای تصمیمگیری برای وزیران، سفیران، وکیلان و کارمندان ارشد است. این، بههیچرو فعالیتی تفننی و روشنفکرانه یا صرفا آکادمیک نیست. بیتوجهی مدیران و مذاکرهکنندگان به مهارتهای فنی تصمیمگیری گاه خسارتهای چندین میلیارد دلاری درپی دارد. آنچه در ادامه میآید تنها شمهای از نباید کردهایی در هنگامههای بحران یا بنبست در تصمیمگیریهاست.
میتوان موارد پرشمار دیگری بر آن افزود:
۱- همواره این را ملکه ذهن کنیم که از تصمیمهای تصادفی و لحظهای اجتناب کنیم. این یادآوریهای لحظهای بسیار مهم است و ما را در حالت هشدار روانی و دوری از تصمیمهای بیحوصله و خودسرانه قرار میدهد.
۲- یاد بگیریم که گاهی گزینهای نداریم؛ پس هیچ تصمیمی نگیریم. «بیتصمیمی» میتواند تصمیم خوبی هم باشد.
۳- فهرستی از «نباید داد»ها را تهیه کنیم. در این فهرست عناصر اصلی قدرت خود را قرار دهیم و از آن کوتاه نیاییم. ابزارهای اصلی قدرت خود را نباید رها کنیم. مثلا قدرت موشکی و ابزارهای قدرت منطقهای در رأس این فهرست است.
۴- «نباید کرد»هایی برای ارتباط با چین و روسیه تعیین کنیم. از پیش برای خود خط قرمزهایی سلبی مشخص کنیم تا در هنگام «فرسایش دیپلماسی» از آن گذر نکنیم. مثلا در موضوع روابط با روسیه و چین از خود بپرسیم که تفاوت همکاری و تبعیت چیست؟ مرز این دو کدام است؟ تا کجا نباید رفت؟
۵- در معاملات و پروژههای موردی در روابط اقتصادی و سیاسی و... «نباید کرد»هایی را تعیین کنیم. مثلا در پروژههای «انتقال تکنولوژی و تسلیم بازار داخلی» با چین یا فرانسه یا دیگران نباید بدون سهمبردن از بازار مصرف بینالمللی انتقالدهنده، قراردادی منعقد کرد. در گذشته سهمی بزرگ از بازار داخلی خودرو به فرانسه دادیم بدون آنکه از بازار بینالمللی آن سهمی داشته باشیم.
۶- در برخوردهای نظامی باید خط قرمزِ تنش برای نظامیان روشن باشد. مقامات رسمی نظامی باید بدانند که در عین نشاندادن شجاعت، دلیری و بیباکی خود به جهانیان برخی عبارتها و جملات را نباید بگویند. چون همان عبارتها ممکن است ابزار بهانهجویی حقوقی دشمن بشود. فهرستی از نباید کردها، نباید زدها و نباید گفتها را باید به آنها داد.
۷- نباید برای کنش بینالمللی عجله کرد بهویژه آنگاه که دامنه انتخاب محدود است. گاهی فرسایش زمانی بهتر از تصمیمهای ناگهانی است. آنگاه که بازی بهغایت پیچیده است و گزینهای هم نداریم دیپلماسی «شاهنامهخوانی» (یا بیانیهخوانی) به کار میآید. همزمان باید به خود پرداخت و اسباب «ترهبون بِه» فراهم کرد. آنگاه که رقیبان یا دشمنان راهِ راهحل را بستهاند عجله نکنیم و استراتژی «افزایش قدرت» در ابعاد مختلف را در پیش بگیریم. پس از آن است که میتوان گریزگاهی یافت: غنیسازی ۶۰ درصد جواب میدهد.
۸- نباید اسیر حاشیهسازیهای اسرائیل در موضوع برجام شد. اقدامات تخریبی اسرائیل نباید تنش را به سطح اتمی یا درگیری طولانیمدت در تنگه هرمز بکشاند؛ گرفتاری چینیها در این تنگه بیشتر است! ابزارهایی که ما داریم متنوعاند. از آن ابزارها باید استفاده کرد. تنگه هرمز بیش از آنکه برای آمریکا مهم باشد اینک برای چین و آسیای دور مهمتر شده است.
۹- نباید کشورهای دیگر به جمع ۱+۵ اضافه شوند. «بازی شلوغ میشود» و تصمیمگیری ناممکن. به همین دلیل نباید موضوعات دیگر را به برجام افزود.
۱۰- روابط بینالمللی شبکهای تارعنکبوتی است. وضعیت ژئوپلیتیک ایران منحصربهفرد است، ازاینرو تاریخ دیپلماسی ایران از قاجار تاکنون بهصورت موازنه مثبت یا منفی نوسان داشته است. اغلب، موازنه که به هم میخورده تغییر رژیم یا دگردیسی در ماهیت رژیم رخ میداده است. ضدیت با آمریکا نباید کشور را اسیر شبکه روسی- چینی کند. پیش از این، در دیپلماسی هستهای، رفتار این شبکه سرد را تجربه کردهایم.
۱۱- نباید نمایندگان برجامی خود را در مذاکرات تخریب کرد. حد و مرزی برای اختلافات جناحی قائل شوید. گوشت هم را میخورید استخوان هم را دور نیندازید. افکار عمومی را در موضوع برجام نباید به «کودکان ریشوی تلویزیون» یا «مداحان» یا سخنرانان و مجریان بیتعهد، شهرتطلب و بیمسئولیت سپرد!
۱۲- نباید موشکها بیموقع یا زودهنگام شلیک شوند؛ تهدید مهمتر از شلیک است. سرمایه سیاسی داخلی را نباید با سرمایه نظامی جایگزین کرد؛ هر یک بهجای خود کارایی دارند.
آموزهای از شطرنج و فوتسال:
در بازی شطرنج گاه وضعیتی پیش میآید که مهرهها در هم پیچیدهاند، امکان حرکت و «مانور» مهرهها برای طرفین اندک است و انتخابهای محدودی برای ادامه حرکت وجود دارد. در چنین شرایطی باید بسیار صبورانه و با حرکتهای محدود بازی کرد تا بتوان راه گریزی یافت. در بازی فوتسال نیز با توجه به کوچکبودن زمین، دو تیم نمیتوانند در مجموع بیش از ۱۰ بازیکن داشته باشند. هرچه تعداد بیشتر شود بازی بیشتر گره میخورد و زمینه همکاری (پاسکاری) و بازیسازی (خلق فرصتهای جدید) اندک میشود و امکان تکروی بازیکنان بیشتر میشود. پیشبینیناپذیری افزون میشود و نقش تصادف و اتفاق و هرجومرج بیشتر میشود. از افزایش بازیکنان و تکرویهای سبکسرانه باید حذر کرد.
همه سخن این است:
در بحرانهای بینالمللی آنگاه که گزینهها کم شمارند به «نباید کردها» توجهی ویژه کنیم.
*********************************