با گذشت بیش از چهار دهه از عمر جمهوری اسلامی و نهادینه شدن پدیده انتخابات و مشارکت مردم در قدرت در یک نظام دینی، نگرش نقادانه به چگونگی حضور نامزدهای انتخابات در این کارزار، ضرورتی مهم است، چرا که نوع حضور نامزدها، ادبیات و مواضع انتخاباتی آنان نقش بسیار مهمی در میزان مشارکت مردم در انتخابات و سمتوسوی حرکت کشور دارد.
راه دشوار انتخاب متأملانه
مروری بر این موضوع طی ادوار مختلف انتخابات نشان میدهد، از منظر معرفتشناسی، هرچند نوعِ رویکرد و مواضع نامزدهای انتخاباتی دربردارنده ارزشهای مهمی است که بخشی از آنها با نیازها و مقتضیات روزمره و راهبردی جامعه ایران سازگاری نسبی دارند، اما عملیات رسانهای گسترده هر نامزدی پیرامون مواضع خود، آنها را در افکار عمومی آلوده به اغراض سیاسی و جناحی میکند و به تبع آن زمینه انتخاب متأملانه از سوی جامعه پیرامون آن مواضع با مشکل مواجه میشود. ثانیاً این مواضع هیچ گاه در قالب یک برنامه اجرایی مشخصی قرار نگرفته است و بنابراین در نزد جامعه وجه خطابی و شعاری به خود گرفته است.
به صورت رایج آوردگاه انتخابات بر محور شعار و خطابه در جریان است، اما در بسیاری از کشورهای پیشرفته هر نامزد انتخاباتی با برنامه مدون خود شناخته میشود و دست کم نخبگان سیاسی آن کشور نامزد مذکور را بر این اساس میشناسند. این مهم، یعنی برخورداری نامزدهای انتخابات از یک برنامه مدون و قابل ارزیابی، مدتی است که در گفتارهای انتخاباتی کشور خود را نشان میدهد، اما تا تبدیل شدن آن به یک مطالبه عمومی و اثرگذار، هنوز راه درازی باقی است.
چرا چنین است؟ یعنی چرا در حالی که حتی هواداران یک تیم فوتبال ضرورت برنامهمحوری مربی تیمشان را درک کرده و از وی مطالبه میکنند، در حوزه سیاست و انتخاب ریاستجمهوری که از مهمترین مقامات جمهوری اسلامی و به تعبیر رهبر معظم انقلاب پرمشغلهترین و پرمسئلهترین منصب مدیریتی کشور به شمار میآید، نه افکار عمومی و رسانهها این موضوع را مطالبه میکنند و نه نامزدها به این مهم تن دادهاند و همواره عملیات رسانهای و مواضع شعاری بر برنامهمحوری غلبه داشته است؟
حکمت عملی بستر برنامهمحوری
برنامهمحوری نامزدهای انتخابات، نشانه واضحی از میزان عقلانیت و آرامش حاکم بر فضای سیاسی یک کشور است. عرصه سیاسی ایران بعد از انقلاب، به ویژه از دهه هفتاد به بعد، با مواضع شعاری غلیظی درگیر شده و «صنعت رسانه» نیز از داخل و خارج کشور در این فضای شعاری دمیده است و فضای انتخاب متأملانه در جامعه را مغشوش کرده است، بنابراین رویارویی شعار و خطابه با تأمل و عقلانیت، صورتبندی نسبتاً روشنی از فضای سیاسی ایران امروز است و در چنین فضایی باید به نفع یک انتخاب متأملانه وارد عمل شد.
انتخاب متأملانه در حوزه سیاست زمانی ممکن است که حکمت عملی در این حوزه احیا شود. حکمت عملی یا فرونسیس(Phronesis) مفهومی است که ارسطو در دوران کلاسیک بر حوزه سیاست اطلاق کرد و هرچند اخلاق و اقتصاد (تدبیر منزل) را نیز از دیگر حوزههای حکمت عملی میداند، اما در اندیشه اوـ و همچنین متفکران مسلمانـ این دو در بستر حوزه سوم حکمت عملی (که همانا عالیترین حوزه است)، یعنی سیاست، هویت مییابند. به طور خلاصه حکمت عملی یا فرونسیس در اندیشه ارسطو آن نوع بصیرت و روشنبینی درونی است که اعمال روزمره را هدایت کرده و پیش میبرد و به دنبال فراهم کردن منافع کل شهر (جامعه) و رساندن شهروندان به سعادت است. نزد ارسطو، فرونسیس زمانی حاصل میشود که انسان از بند غرایز رهایی یابد (این وضعیت، یعنی رهایی از بند غرایز را ارسطو لذت میداند) و به شناخت محرک غیرمتحرک(خداوند)
نائل آید.
فرونسیس در اندیشه افلاطون و در رساله جمهور، روشنبینیِ حاصل از ادراکِ مثال خیر (خداوند) است. ارسطو متأثر از تعالیم افلاطون به فرونسیس روی میآورد و البته این موضوع را بیشتر بسط داده و روشنتر بیان میکند، بنابراین سخن از حکمت و عقلانیت در اینجا به معنای عقلی است که روشنبینی خود را با نگاه به علتالعلل (خداوند) کسب میکند و به هیچوجه مساوی با عقلانیّت ابزاری، منفعتطلب و این جهانیِ دوران مدرن نیست. بر همین اساس فلاسفه اسلامی حکمت عملی را قوّهای از قوای نفس ناطقهـ که خود برآمده از روح الهی استـ نامیدهاند که البته به معاش جامعه میپردازد، لکن معاش جامعه را از رهگذر رونق بخشیدن به حوزه سیاست و توجه به منافع کل جامعه دنبال میکند؛ آن هم سیاستی که بر طبق الگوی متعالی که فیلسوف در نظر دارد، سامان مییابد و البته الگوی مدّنظر فیلسوف هیچ گاه به سرکوب و خاموش کردن سایر الگوها و عقاید سیاسی راه نمیبرد؛ چرا که عقاید و الگوهای دیگر را به مثابه محرکهایی برای ترویج عقاید خود میداند و این همان دیالکتیک سقراطی است. در هر حال، در تعریف حکمت عملی نباید به سرعت به امورات روزمره فرود آمد و آن را مساوی با تدبیر در امورات جاری دانست و مفهوم را سادهسازی کرد.
زنده بودن حکمت عملی سبب میشد تا اولاً عقلانیت معطوف به سعادت و خیرخواهی جامعه در محوریت قرار گیرد، ثانیاً چنین عقلانیتی منافع کلیت جامعه و نه منافع حزبی و گروهی را مد نظر قرار میدهد و ثالثاً معتقد به مسیر و راه روشنی برای رساندن جامعه به سعادت است. به این ترتیب حکمت عملی، میان آرمان و واقعیت پیوند ایجاد کرده و در ضمن نیروی اراده را برای حل مسائل و مشکلات جاری احیا میکند. احیای این نیرو برآمده از همان دیالکتیک حاکم بر حوزه سیاست است.
به این ترتیب احیای حکمت عملی و دستکم سخن گفتن از آن کمترین نتیجهای که در بر خواهد داشت، نجات حوزه سیاست از خطابهها و شعارهای روزمره و نیز از سلطه عقلانیت ابزاری است. آنچه از مواضع امروز نامزدهای انتخابات ریاستجمهوری 1400 برداشت میشود، گویای این است که معرفت سیاسی امروز ایران از یک سو با مواضع سیاسی عوامفریبانه درگیر شده و از سویی دیگر تحتالشعاع دیدگاههای تکنوکراتیک که بر محور عقلانیّت ابزاری شکل گرفتهاند، قرار دارد. در این میان جای حکمت عملی که سطح سیاست را ارتقا میدهد و آن را زمینه پیوند آرمان با واقعیّت تعریف میکند و از درون آن برنامههای معقول و سازگار با منافع کلیت جامعه حاصل میشود، خالی است. مسلم است که بدون توجه و لحاظ چنین ضرورتی در سیاستورزی رسیدن به اهداف متعالی انقلاب اسلامی دشوار خواهد شد.