عرصه فرهنگی یکی از شاخصههای عملکرد دولتها به حساب میآیند، چراکه اگر فرهنگ و زیرساختهای فرهنگی یک جامعه کارکرد مناسب داشته و توانسته باشد همزمان با تطابق پیشرفت و فناوری، آن را به رشدی قابل قبول رسانده باشد، میتوان گفت که آن دولت، خوب عمل کرده است. فرهنگ در بسیاری از مسائل یک جامعه ریشه دارد که بیتوجهی به آن ممکن است ضربههای متعددی به ساختار یک کشور بزند. به دلیل مهم بودن این مؤلفه در عملکرد دولت، با دکتر «حسن بنیانیان» مسئول کارگروه پیوستنگاری فرهنگی در دبیرخانه شورای عالی انقلاب فرهنگی گفتوگو کردیم که در ادامه میخوانید:
در ابتدا ارزیابی کلی شما از عملکرد فرهنگی دولت اعتدال چیست؟
در ابتدا باید تکلیف نقش دولتها در فرهنگ را شفاف و سپس آن را آسیبشناسی کرد؛ آنچه اهمیت دارد، این است که هم فضای رسانهای و هم فضای دولتها در زمینه درک مسئولیت دولتها در حوزه فرهنگ دچار مشکل است؛ به این معنا که فرهنگ را به فعالیتهای فرهنگی تقلیل میدهیم و نتیجه میگیریم که بهتر است دولتها در فرهنگ دخالت نکنند یا اینکه آن را به ابزارهای فرهنگی تقلیل میدهیم و نتیجه میگیریم هر چه دولتها کمتر دخالت کنند به نفع فرهنگ است؛ منظور از فرهنگ اعتقادات، ارزشها و الگوهای رفتاری غالب مردم است؛ در واقع ذات هر نوع تصمیمگیری، سیاستگذاری و سبک مدیریتی که در وزارتخانههای مختلف حاکم است، در اعتقادات، ارزشها و الگوهای رفتاری جامعه هم داخل میشود و آگاهانه یا غیرآگاهانه، این دخالت صورت میگیرد. بخش کوچکی از نفس مداخله دولتها در فرهنگ، ارادی است و بخش بزرگتری از آن ناخودآگاه و غیرارادی است، بنابراین اگر بنا باشد فرهنگ جامعه اصلاح شود، باید این مداخلات ناخودآگاه و ناآگاهانه را آگاهانه کنیم و همه وزارتخانهها باید درک فرهنگی از تأثیرات خود در تحولات فرهنگی داشته باشند، ضمن اینکه موانع فرهنگی اهداف خود را شناخته و در جهت اصلاح آن تلاش کنند. این درک و اراده نه تنها در این دولت وجود نداشته، بلکه در دولتهای قبل هم نبوده است؛ در این دولت و در بخش دخالت مستقیم در کالاهای فرهنگی به واسطه جنس اعتقادات خود، بیشتر معتقد بودند که باید آزادی عمل دهیم و دخالت نکنیم و تقریباً با قضیه نظارت و کنترل محصولات فرهنگی خیلی با اغماض برخورد کرده و فضا را خیلی باز کردهاند. اما باید بدانیم که این مسئله در مقابل مسئله دخالت کلان و تأثیرات ناخودآگاه یک امر کوچک است و این همان انحرافی است که روی آن مانور میدهیم؛ برای نمونه میگوییم که یک سری فیلمها و کتابهایی از زیر دستشان رد شده که فاجعه است، در حالی که این مسائل 5 درصد در تحولات فرهنگی ما اثر دارد و در قبال 95 درصدی که شکل مدیریتی آقای روحانی و مدیریت مدیران و وزارتخانهها در فرهنگ ما تأثیر گذاشته، چیزی نیست. یعنی وقتی سبک دفتر وزیر تجملاتی است و برای ملاقات با وی باید یک مسیر طولانی و اداری طی شود و همه افراد نیز به او دسترسی ندارند یا اینکه رئیسجمهور اساساً برای وزاری خود وقت نمیگذارد تا مسائل را بازگو کنند، اثرات تخریبی که این مسائل در فرهنگ ما ایفا میکنند، صدها برابر آثار غیراخلاقی ست. معمولاً رسانههای ما این انحراف اخلاقی فیلمها و کتابها را پیگیری، ارزیابی و بزرگ میکنند؛ در حالی که از تحولات بزرگی که دولتها در فرهنگ ما میگذارند رد میشوند، بنابراین سعی در اصلاح آنها نمیشود. سبک حضور رؤسایجمهور مختلف در بین مردم و آثار فرهنگی که روی باورهای مردم نسبت به نظام اسلامی میگذارد و سبک مدیریتی آنها و وزرایشان، موجی از آثار مثبت و منفی درجامعه میگذارد. برای نمونه، اگر یک وزیر برای تعیین معاونان خود به جای در نظر گرفتن شایستگی افراد، به هم قوم بودن با آنها نگاه کند، آسیب فرهنگی میزند. ما از این مدل مصیبتهای فرهنگی داریم و همین حالا که کاندیداها برای ریاستجمهوری وارد میدان انتخابات میشوند، وقتی میخواهند تیم خود را مشخص کنند، بیش از آنکه به شایستگی افراد برای انتخاب وزیر دقت کنند، به این نگاه میکنند که در این ایام انتخابات آنها چقدر و در کجا به او کمک کردهاند تا سهمش را از طریق جبران کنند. این مسائل در جامعه فرهنگسازی میشود و اگر بخواهیم نقدی به کارکردهای دولت در عرصه فرهنگ داشته باشیم، باید روی این مسائل تمرکز کنیم تا حق مطلب ادا شود. به هر حال تجملگرایی و بیتوجهی به کارکردهای دولت در فرهنگ، در این دولت یکی از نقاط ضعف آن در عرصه فرهنگی بوده که آسیبهای جدی وارد کرده است، البته دولتهای گذشته هم از این آسیبها زیاد داشتهاند. گاهی افراط نیز بدآموزی دارد، برای نمونه رئیسجمهوری که باید بیشتر وقت خود را با اندیشمندان بگذراند، برای کسب توجه مدام به مراکز خاص مانند مهدهای کودک میرود تا شب هنگام، رسانه ملی آن را پخش کند و مردم بگویند عجب رئیسجمهور مردمی داریم، این کارها شارلاتانیزم رسانهای است؛ یا وقتی رئیسجمهوری میگوید به دلیل مشغله کاری نیمه شب جلسه میگذارد، این کارها نیز قالتاق بازی و شارلاتانیزم سیاسی است، چراکه آنها باید به اندازه کافی استراحت داشته باشند تا مغزشان برای مسائل مختلف کار کند. متأسفانه به دلیل اینکه فرهنگ را نمیشناسیم، از این نمونههای افراط و تفریط زیاد میبینیم. این مباحث باید مورد نقد و آسیبشناسی قرار گیرد و نباید فقط به چند مسئله فرهنگی مانند مجوز چند کتاب و فیلم گیر داد.
به نظر شما آیا این دولت توانسته است عدالت فرهنگی را در سراسر کشور محقق کند؟
اصولا وزارت ارشاد را بعد از انقلاب تخریب کردهایم؛ این وزارتخانه باید ۵۰ درصد وقت خود را برای اصلاح عملکرد فرهنگی دولتها صرف کند، یعنی وزارت ارشاد باید مدعی آموزش و پرورش باشد که عدالت آموزشی و تربیتی وجود دارد یا خیر و همچنین باید از دانشگاهها مدعی باشد که کارکرد فرهنگی آنها در شرایط موجود چیست و چگونه باید اصلاح شود. در کل وزارت ارشاد خود را از این قصه دور کرده و کاری به کارکرد فرهنگی وزارتخانههای دیگر ندارد. بحث دیگر این است که در مقوله توزیع فعالیتهای فرهنگی مستقیم، بیعدالتی بیداد میکند؛ برای نمونه هیچ خدمت فرهنگی به یک کودک روستایی نمیرسد؛ در حالی که خانوادههایی که در شمال شهر تهران زندگی میکنند حق انواع انتخابهای فرهنگی را دارند. بحث عدالت فرهنگی به مفهوم دسترسی به خدمات فرهنگی، مسئلهای است که به طور دائم دوره به دوره در دولتها بدتر شده است؛ از یک جایی باید با یک نگاه عدالتجویانه چه در سطح شهرها و چه در سطح روستاها جهت عکس پیدا کند؛ به عبارتی همان قدر که باید به یک روستایی خدمات فرهنگی ارائه دهیم به مناطق جنوب شهر تهران هم خدمات فرهنگی ارائه دهیم؛ چون معمولاً پدرها کارگر بوده و مادرها نیز کار میکنند و بچهها رها شدهاند، در حالی که فرزند خانوادههای متوسط و رو به بالا در مهدهای کودک نامنویسی میشوند. نکته دیگر اینکه متأسفانه خدمات فرهنگی در شمال شهر واقع شده که وزارت ارشاد باید مدعی این بیعدالتیها شود؛ اما معمولاً وزارت ارشاد به دستگاهی تبدیل شده که از دولت پول بگیرد و آن را به صورت وام بلاعوض در اختیار هنرمندان مختلف قرار دهد تا صدایشان در نیاید و از دولتها حمایت کنند. البته آسیبی که این دولت وارد کرده است، با دولتهای قبل فرق میکند و فرق آن این است که دولتهای گذشته، گاهی به این مسائل توجه می کردند، اما این دولت کلا کاری به این مباحث نداشته است. نقدهای ما به دولت میتواند باعث شود تا نظر کاندیداهای ریاستجمهوری به این مسائل جلب شود؛ در دستگاههای فرهنگی ما خیلی نارسایی وجود دارد، اما باید نتیجه گرفت که در قبال دادن منابع، از آنها درباره کارکردشان مطالبه شود و نگوییم چون اثربخش نیستند پس جمع شوند یا به آنها بودجه ندهیم. بسیاری از معضلات اقتصادی ما ریشههای فرهنگی دارند. وقتی بیشتر دانشجویان به جای اینکه دنبال کسب علم باشند به دنبال مدرک هستند، در چنین دانشگاهی علم، موتور توسعه نمیشود؛ بنابراین باید روی این مسئله و معضل فرهنگی مدرکگرایی دانشجوها کار شود و آن را اصلاح کرد. یک نهاد ستادی لازم داریم تا وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی را متوجه کند که در کنار کارهای کلان، نگاه دانشجویان به درس را تغییر دهند. یا اینکه وزارت صنایع به نقطه بلوغی برسد که صاحب کارخانه برای دریافت مجوز، درگیر کارهای اداری نباشد که اگر این فرهنگ اتفاق بیفتد، تولید در کشور راه میافتد. متأسفانه نگاه وزارت ارشاد به موضوع فرهنگی، حداقلی و در حد ابزارهای فرهنگی است، اگر دولت بخواهد نقش خود را در فرهنگ ایفا کند، قدم اول این است که رؤسایجمهور آموزش ببینند و مطابق با دیدگاه رهبر معظم انقلاب، فهم فرهنگی کاندیداهای ریاستجمهوری بالا برود، چراکه همه آنها این نقطه ضعف را دارند که درک روشنی از فرهنگ و نقش فرهنگ در دولت ندارند و تا این درک پیدا نشود، به آن توجه نمیکنند. به قدری معضلات فرهنگی در کشور وجود دارد که حتما باید نیم ساعت از ۴ ساعت جلسه دولت، برای اصلاح فرهنگ جامعه لحاظ شود و دولت از وزرایش مسائل فرهنگی را مطالبه کند. به نظر بنده در این ایام انتخابات باید خبرنگارها از کاندیداهای ریاستجمهوری سؤال کنند که برنامه آنها در حوزه فرهنگی چیست، البته اینطور نباشد که با بازی دادن و یکسری شعار مانند آزادی، بخواهند مردم را فریب دهند و رأی جمع کنند، باید بگویند برای حل فرهنگ اقتصادی، حل فرهنگ سیاسی و بازگرداندن مشروعیت و مقبولیت نظام، چه برنامهای دارند که در این صورت ناچار میشوند درباره این مسائل فکر کنند. ما در دام دشمن گرفتار شدهایم و باید نجات پیدا کنیم؛ دشمن در یک اقدام سازماندهی شده، تهاجم فرهنگی را تدارک دیده و کار خود را مستمر و پیوسته انجام میدهد و سموم خود را در فرهنگ ما میریزد؛ همزمان که این کار را آرام آرام و با یک شیب ملایم پیش میبرد و افکار نسل جوان را در اختیار خود میگیرد، آگاهانه روی مسائل حقوق بشر، هستهای و تحریمها یک معضل مدیریتی کوتاهمدت ایجاد میکند تا مدیران سرگرم حل این مسائل شوند و از آن تهاجم فرهنگی غافل شوند؛ در حال حاضر کشور در دام این غفلت گرفتار شده که در این دولت بیشتر بوده، در واقع این دولت اصلاً کاری به این حرفها نداشته و تمرکزی بر تهاجم فرهنگی نداشته است، لذا دولتهای آینده باید ضمن مبارزه برای حل مسائل معیشتی، همزمان روی مسئله تهاجم فرهنگی دشمن نیز متمرکز شوند.
اصلیترین موانع اصلاح فرهنگ در جامعه در دولت اعتدال چه بوده است؟
تصور کلی بنده این است که اساساً توجه به فرهنگ در این دولت، ذیل این انگیزه که بهتر است دولت در فرهنگ دخالت نکند، تعطیل شد؛ این بینش در مشاوران این دولت وجود داشت که بهتر است در فرهنگ دخالت نکنند؛ چراکه تلقی آنها از فرهنگ، کالاهای فرهنگی بود و با همین بینش، تمام دستگاههای فرهنگی مشخص نیست که بودجههایی که به آنها تخصیص داده میشد، صرف چه کاری میشد و البته دوره به دوره بودجه این دستگاهها را کم کردند و به همه ضربه زدند تا جایی که رکود در همه دستگاهها به وجود آمد و کارمندان بدون اینکه کار خاص فرهنگی انجام دهند، فقط حقوق میگیرند. امید داریم که در دولت جدید، نگاه درستی به فرهنگ به وجود بیاید، ضمن اینکه بودجهای را که به سازمانهای فرهنگی تخصیص داده میشود از تکتک آنها مطالبه کنند که چه کاری انجام میدهند؛ برای نمونه از سازمان تبلیغات و وزارت ارشاد سؤال شود چه نقشی در فرهنگ ایفا کردهاند و کدام یک از معضلات فرهنگی را میخواهند حل کنند. همه دستگاههای فرهنگی ما نیازمند منابع دولتی هم هستند، اما باید تلاش کنند بابت بخشی از خدمات به جامعه پول دریافت کنند، اما برای اصلاح فرهنگ جامعه باید به عنوان یک جریان حاکمیتی از منابع کشور هزینه شود. این حرفهای شعاری که در گذشته مردم برای خدمات فرهنگی پول میدادند، درست نیست؛ چراکه در گذشته نظام مالیاتی و ارزشافزوده وجود نداشته و جامعه به دست خود مردم اداره میشده است، در حالی که اکنون از طریق سازوکارهایی از جامعه مالیات دریافت میشود که بخشی از این مالیات باید به خدمات فرهنگی برای اقشار محروم جامعه تبدیل شود.