بررسی عملکرد دولتهای مختلف در اجرای برنامههای توسعه و بودجههای سالیانه به منزله نمادی از برنامهپذیری یا برنامهگریزی اقتصاد ایران طی دهههای گذشته نشان میدهد، اقتصاد ایران چه در دوران رکود و چه در دوران رونق همواره از اهداف تعیین شده در برنامههای مصوب فاصله داشته است. برخی دیگر ماهیت برنامه و بودجهنویسی در سازمان برنامه را به دور از واقعیتهای اقتصاد ایران میدانند. در هفتههای آینده و با روی کار آمدن دولت سیزدهم به احتمال بسیار زیاد تیم اقتصادی دولت نیز تغییر خواهد کرد. مدیریت سازمان برنامه را میتوان یکی از نقاط کلیدی این تغییرات دانست. صبح صادق در گفتوگویی با دکتر عباسعلی ابونوری، اقتصاددان و رئیس سابق دانشکده اقتصاد و حسابداری تهران مرکز نقش و جایگاه نظام برنامهریزی در اقتصاد ایران را بررسی کرده است.
حدود یک ماه دیگر دولت سیزدهم رسما کار خود را آغاز خواهد کرد. یکی از مدیران دولت که به احتمال زیاد تغییر خواهد کرد، رئیس سازمان برنامه خواهد بود. به هر حال آنچه مشخص است، اینکه در نیم قرن اخیر و حتی قبل از آن اقتصاد ایران از نظام برنامهریزی منسجمی برخوردار نبوده است؛یعنی همواره به برنامههای توسعهای و بودجهای بیتفاوت بودهایم.
به نظرم چه در سالهای قبل و چه بعد از انقلاب ما اعتقاد چندانی به اقتصاد و علم برنامهریزی نداشتیم. همیشه اولویتهایمان چیزهای دیگری بوده است. در چنین شرایطی ما چگونه میخواهیم از این موضوع که چرا در کشور به برنامه یا بودجه توجه نمیشود صحبت کنیم؟ طبیعتاً در جایی که اعتقاد چندانی به علم اقتصاد وجود ندارد، نمیتوان توقع داشت به نظام برنامهریزی یا بودجهریزی اعتقاد باشد. در زمان اجرای برنامه اول توسعه، جنگ به تازگی تمام شده بود و بخش قابل توجهی از منابع کشور آسیب دیده بود و تقریباً ما باید با جیب خالی کار را شروع میکردیم. با وجود این، ما در آن دوره همچنان باز نفت میفروختیم. این، یعنی چیزی که به اقتصاد ما در آن مقطع حیات میداد و به واسطه آن میتوانستیم روند را ادامه دهیم، درآمدهای نفتی بود؛ یعنی حتی بعد از انقلاب هم روند این گونه بود که نفت میفروختیم و با درآمدهای نفتی واردات انجام میدادیم و کشور را اداره میکردیم و تا حدودی از تورمهای شدید و ساختاری جلوگیری میکردیم. جالب است که ما در برنامه اول توسعه کشاورزی را محور قرار دادیم؛ یعنی تمام بودجهریزیها باید با محوریت تولید محصولات استراتژیک، مانند برنج، گندم، روغن و... بود؛ اما در نهایت در سال 1372 و پایان برنامه اول با یک برنامه کاملاً شکست خورده مواجه شدیم؛ به گونهای که در انتهای سال 1372 به بزرگترین واردکننده گندم، روغن، علوفه، خوراک دام و... در جهان تبدیل شدیم. واقعاً جای تعجب است که نهادهای اقتصادی کشور ما چگونه برنامهریزی کرده بودند که ماحصل برنامهای که قرار بود محوریت آن توسعه کشاورزی باشد، ما به بزرگترین واردکننده محصولات کشاورزی تبدیل شدیم؛ یعنی به جای اینکه به مرحله خودکفایی برسیم، به بزرگترین واردکننده گندم در جهان تبدیل شدیم. همان زمان و با توجه به شکست برنامه اول توسعه در تحقق اهدافش، عدهای میگفتند برنامه در ایران جواب نمیدهد و باید قید برنامه را بزنیم؛ اما باز با نشستها و هماندیشیهایی که صورت گرفت در نهایت با اندکی تأخیر برنامه دوم توسعه تدوین و تصویب و تبدیل به قانون شد. در برنامه دوم توسعه نیز دوباره کشاورزی را محور قرار دادیم، اما همچنان یکی از بزرگترین واردکنندگان محصولات کشاورزی و گندم بودیم. به یاد دارم وقتی در سال 1370 تدریس میکردم، به دانشجویان میگفتم که ایران بزرگترین واردکننده خوراک دام در دنیاست، الآن هم که سر کلاس تدریس میکنم، همچنان همین حرفها را تکرار میکنم. این خیلی عجیب است که با وجود گذشت ۳۰ سال هیچ تغییری در این موضوع صورت نگرفته است. برای همین در برنامه سوم توسعه آمدیم و این بار صنعت را محور قرار دادیم. جالب است که این بار در سال 1383 توانستیم در گندم خودکفا شویم؛ یعنی در برنامههای اول و دوم توسعه که محوریت کشاورزی بود، ما واردکننده محصولات کشاورزی بودیم؛ اما در پایان برنامه سوم که محوریت آن صنعت بود، در تولید گندم به خودکفایی رسیدیم و جشن خودکفایی گرفتیم.
شما میگویید در برنامه اول و دوم توسعه محوریت برنامه با توسعه کشاورزی بود؛ اما ما در پایان این برنامهها به بزرگترین واردکننده گندم، علوفه و... تبدیل شدیم. با این تفسیر میتوان نتیجه گرفت، عملاً نظام برنامهریزی و برنامههای توسعه در ایران شکست خوردهاند؟ ضمن اینکه برنامههای بعدی هم عملا موفقیتی نداشتند و تا آنجا که من میدانم عمده اهداف کمی برنامهها محقق نشدهاند.
واقعیت این است که ما هر چقدر جلوتر رفتهایم اعتقادی که باید به اقتصاد داشته باشیم، نداشتهایم. این موضوع هم دو دلیل عمده دارد: دلیل اول آلوده بودن اقتصاد ما به سیاست و دلیل دوم وجود اقتصاد پنهان در کشور است. وجود اقتصاد پنهان یا سایه، یعنی پایههای حکمرانی ما در بخش اقتصادی عملکرد مناسبی ندارد و ما شاخصهای حکمرانی را در جای درست خودش مهرهگذاری نکردهایم، به همین دلیل هم نمیتوانیم انتظار داشته باشیم که فعالیتها عملکرد درستی داشته باشد.
در واقع پررنگ بودن اقتصاد غیررسمی یا پنهان ما یکی از دلایلی است که اقتصاد ما را برنامهگریز میکند؟ چون طبیعتا هر چقدر بخش غیر قابل رصد در اقتصادی بیشتر باشد، برنامهمحور بودن آن اقتصاد نیز سختتر خواهد بود.
بله همین طور است. وقتی اقتصاد پنهان در کشور به وجود میآید و گسترش پیدا میکند، در قبال این اقتصاد پنهان عدهای دارای ثروت و سرمایه میشوند و اصطلاحاً از این شرایط منتفع میشوند. همین است که میگوییم عدهای از همین شرایط تحریمی سوءاستفاده میکنند و از همین اقتصاد تحریمی منافعی دارند و درآمد کسب میکنند. همین امروز اگر تحریمها در حوزه تولید خودرو برداشته شوند و شرایط به گونهای باشد که یک رقابت آزاد شکل بگیرد و شرکتهای خودروسازی دنیا وارد ایران شوند، شما مطمئن باشید اولین شرکتهایی که ورشکست میشوند، همین دو شرکت بزرگ خودروساز داخلی هستند که امروز به واسطه انحصاری که وجود دارد سرپا هستند. مسلماً این شرکتها تمایل چندانی ندارند که مشکل تحریمها حل شود که همینها هم به نوعی اقتصاد پنهان را تشکیل میدهند.
به نظرتان میتوان گفت یکی از مشکلات برنامههای توسعه در ایران این است که یک برنامه از سوی دولتی تهیه و تدوین شده، اما دولت دیگری آن را اجرا کرده که اصولا تفکرات دولت قبلی را قبول نداشته است.
طبق قانون اساسی دولت و رئیسجمهور حق ندارند برنامههای توسعه کشور را قبول نداشته باشند. در واقع طبق قانون اساسی دولت موظف به اجرای قانون است. مانند این است که بگوییم کسی رئیسجمهور ایران شود، اما نظام جمهوری اسلامی را قبول نداشته باشد. مگر چنین چیزی امکان دارد؟ طبیعتاً هر دولتی باید برنامههای توسعه را اجرا کند؛ چرا که این برنامهها به قانون تبدیل شده است.
بعد از اینکه سازمان برنامه در سال 1386 منحل شد عدهای مخالف و برخی موافق این موضوع بودند. برخی از موافقان انحلال میگفتند ما با استدلال دولت نهم کاری نداریم اما این کار چندان هم بد نبود؛ چرا که سازمان برنامه به مانع و دستاندازی برای اجرای برخی از پروژهها تبدیل شده بود. ضمن اینکه برنامههای توسعه و عملکرد سازمان برنامه نیز، در این سالها موفقیتی نداشته است.
به هرحال اینها دلیلی برای انحلال سازمان برنامهریز در یک کشور نیست. اگر شما بخواهید برای یک خانه غذایی تهیه کنید، به لحاظ ساختاری و فرهنگی در خانواده پدر مسئول کسب درآمد و مادر خانواده مسئول پخت و پز است؛ یعنی حتی مسئول تهیه غذا برای یک خانواده چهار نفره هم باید مشخص باشد، آن وقت چطور میشود یک نهاد یا سازمان مشخصی برای برنامهریزی در کشور وجود نداشته باشد. ضمن اینکه این نکته را هم نباید فراموش کرد که ما در شرایط تحریمی هستیم و این تحریمها مشکلات جدیدی را برای ما ایجاد کرده است. با توجه به کاهش شدید ارزش پول ملی طی دوسال گذشته، صادرات قاچاق یا قاچاق خروجی افزایش قابل توجهی داشته است. موضوعی که وقتی شما با کاهش شدید ارزش پول ملی مواجه میشوید، نمیتوان از آن فرار کرد و لاجرم اتفاق میافتد. اینها یعنی اقتصاد شما به صورت ساختاری مشکل دارد. یکی از مشکلات اصلی اقتصاد ایران هم باور نداشتن علم اقتصاد است. الآن سالهاست که گفته میشود یکی از دلایل تورم نقدینگی است؛ اما این موضوع را نه روحانی و نه احمدینژاد قبول نداشتند. وقتی گفته میشد این قانون علم اقتصاد و نظریه مقداری پول است که میگوید با افزایش نقدینگی سطح عمومی قیمتها افزایش پیدا میکند و این چیزی است که سر کلاسها تدریس میشود، باز هم قبول نمی کردند. اگر یک رئیسجمهور بگوید من این مسائل را قبول ندارم و اینها صرفاً برای کلاسهای درس و مسائل آکادمیک است واقعاً میتوان به این رئیسجمهور چه گفت؟ بزرگترین اقتصاددانان دنیا میگویند مقصر اصلی کاهش ارزش پول ملی، مسئول بانک مرکزی هر کشور است و باید پاسخگو باشد؛ اما در ایران همه در یک اقدام رئیس کل بانک مرکزی ایران را از انجام اشتباه یا خطا تبرئه میکنند و حتی ممکن است چندی بعد در پست بهتر و بالاتری به کار گرفته شود.