در سالهای اخیر، سریالهای زیادی از قاب رسانه ملی تولید و پخش شده که به صورت غیرمستقیم تلاش کرده است موضوع انقلاب اسلامی و مبارزات مردم را به تصویر بکشد؛ از جمله سریال «جلال» که در دو فصل تولید و پخش شد. در واقع میتوان گفت درام در چنین سریالهایی به کمک توصیف حال و هوای روزهای مبارزه و جهاد میآید تا به این ترتیب با غیرمستقیمگویی، هم کاری جذاب برای مخاطب آماده شده و هم در خلال آن، به مقطعی مهم از تاریخ کشورمان
پرداخته شود. این شبها هم سریالی با عنوان «کلبهای در مه» از شبکه سوم با مشارکت مرکز بسیج رسانه ملی و به کارگردانی «حسن لفافیان» و تهیهکنندگی «سعید پروینی» به روی آنتن میرفت. سریالی که مدیر گروه فیلم و سریال مرکز بسیج صداوسیما دربارهاش گفته است: «داستان این سریال در بستر وقایع اول انقلاب اسلامی میگذرد و در آن سعی شده بود تا در عین رعایت استانداردهای جذابیت دراماتیک در یک سریال تلویزیونی، به طور غیرمستقیم به برخی از مؤلفههای تاریخی انقلاب اسلامی اشاره شود.»
روایت غیرمستقیم از «انقلاب»
«کلبهای در مه» در شبهای تابستانی توانست مخاطبان زیادی را پای تلویزیون و شبکه سوم سیما بنشاند و مورد رضایت این مخاطبان هم قرار گرفته است؛ به گونهای که در آماری که خود تلویزیون منتشر کرده، این سریال توانست پس از «دودکش2» پرمخاطبترین سریال شبهای تابستانی شود.
کارگردانیِ قابل قبول این سریال، فضاسازیها و استفاده از ظرفیت بومی شمال، بازیگران بسیار خوب و در کل موضوع جذاب عشق پاک دو جوان و کشمکشها و هیجانات، گرههای زیاد و یکنواخت نبودن داستان از نقاط قوت این سریال است. مخاطب نه تنها در طول سریال از روال داستان خسته نشده، بلکه دائم منتظر اتفاقی تازه بوده؛ این جذابیت در قسمتهای پایانی سریال نیز بیشتر از میانه داستان بوده است. بنابراین تعداد مخاطبان تا پایان سریال نه تنها ریزش نداشت، بلکه افزایش نیز یافت و این نشان میدهد که در کل، پیرنگ داستان خوب بوده است.
تناقضهای بیجواب در داستان
اما در کنار این نقاط قوت، برخی نقاط ضعفِ سریال، نواقص فیلمنامه را به رخ میکشد؛ از جمله آنها، سؤالاتی است که در طول سریال برای مخاطب بیجواب مانده است.
برای نمونه، گفته شده بود که این سریال به طور غیرمستقیم به برخی مؤلفههای انقلاب اسلامی میپردازد، در حالی که به این بُعد داستان بسیار ضعیف پرداخته شده است؛ همین ضعف، سؤالات زیادی را ایجاد کرد؛ اینکه چرا «دامون» یا همان «امیر» به عنوان یک جوان مبارز و مسئول در قبال مردم، در روستا ماند و همه را به خطر انداخت؟! چرا قبل از اینکه بقیه را دچار گرفتاری کند از روستا نرفت؟ قطعاً چنین رفتار و سبک مبارزاتی از مبارزان زمان انقلاب بعید است.
سؤال دیگری که بسیار ذهن مخاطب را درگیر کرده بود، دخترعموی «دامون» است؛ او نیز بدون هیچ دلیلی آن قدر در روستا ماند تا همه را از یک ماجرای بسیار مهم انقلابی باخبر کرد و در نهایت نیز این عاشق سمج، باعث لورفتن همه شد!
یک موضوع مهم دیگر در سریال، این بود که مخاطب به جای اینکه حرفهای انقلابی را از زبانِ مبارزان و افراد مثبت سریال بشنود، از فردی مانند «برزو» شنیده است که خودش یک خان ظالم است! در واقع، خانی که خون رعیت را در شیشه کرده، بارها به شاه بد و بیراه میگوید و دار و دسته او را رفتنی میخواند!
آنچه باید در چنین سریالهایی مدنظر قرار داد، این است که حتی اگر تصمیم داریم به صورت غیرمستقیم به مؤلفههای انقلاب و مبارزات مردمی بپردازیم، نباید اینطور به دور از واقعیت و حتی گاهی متضاد با واقعیتها تصویرسازی کنیم.
در کل، «کلبهای در مه» با همه نقاط قوت و ضعفش نشان داد هنوز هم میتوان با درامی جذاب مخاطب را پای تلویزیون نشاند؛ به شرط آنکه سؤالات مخاطبان را بیجواب نگذاریم.