فلات ایران در بخشی از نیم کره شمالی واقع شده است که از آن با عنوان کمربند خشک زمین یاد میشود؛ عرض بین 25 تا 40 درجه نیم کره شمالی اغلب مساحت 165میلیون هکتاری ایران را به خود اختصاص داده است. در واقع 7/89 درصد از مساحت ایران از اقلیمی خشک و نیمه خشک برخوردار است و ریزشهای آسمانی در این سرزمین یک سوم میانگین جهانی و میزان تبخیرش دو تا سه برابر بیشتر از میانگین جهانی است.
این کشور همیشه کم آب بوده است؛ با وجود این واقعیت توانسته است یکی از دیرینهترین تمدنهای جهان را با قدمت بیش از 5 هزار سال به نام خود ثبت کند؛ اما چگونه چنین اتفاقی افتاده است؟ در پاسخ باید گفت، پدران و مادرانی که در این آب و خاک زندگی میکردند، با درک قوانین حاکم بر زیستبوم، چیدمان توسعهشان را طراحی کردند. آنها از کاریز یا قنات استفاده میکردند و از آب مازاد برای کشت و زرع بهره میبردند. هرگز با تکنیکی به نام قنات امکان ندارد با پدیدهای به نام افت سطح آب زیرزمینی یا فرونشست زمین روبهرو شد. پدران و مادران ما با استفاده از چنین تکنیکی و استفاده از سازههایی، مانند بادشکنها و بادگیرها، یخدانها و یخچالها و... نشان میدادند متوجه قوانین حاکم بر سرزمینشان هستند.
یکی دیگر از پاسخهای چرایی بالا در روشی است که کشاورزان از دیرباز در این سرزمین استفاده میکردند و آن، این بوده که در ارتفاعات آب را گلآلود میکردند که هم موادغذایی کوهستان وارد آب مزرعه شود و حاصلخیزی خاک افزایش پیدا کند و هم میزان تبخیر آب را به حداقل کاهش دهند؛ چرا که دریافته بودند تبخیر آب گل آلود کمتر است و به این ترتیب آب بیشتری را میتوانند به ارزش افزوده تبدیل کنند.
چیدمان غلط توسعه
اما همه این تجربههای ارزشمند و بی نظیر را کنار گذاشته و به سراغ موتور پمپ و افزایش وابستگی معیشتی به منابع آب و خاک رفتهایم و چیدمان غلط توسعه را انتخاب کردهایم و به جای آنکه آرمانمان در توسعه تأمین امنیت غذایی باشد، به سراغ خودکفایی در کشاورزی رفتهایم؛ آن هم با هر قیمت و شرایطی!
حتی به این هم بسنده نکردهایم و از افتخاراتمان این است که بخشی از صادرات غیر نفتی ما را پسته، هندوانه، سیبزمینی، یونجه، سیب و مرکبات تشکیل میدهد؛ یعنی صادرات آب مجازی آن هم برای کشوری که خودش با دریوزگی آب روبهروست. اگر امروز مردم ما از کابوس گرسنگی و تشنگی میترسند، به این دلیل است که از بیماری که خودش درحال خونریزی است، میخواهیم در طرح اهدای خون هم شرکت کند! کشوری که خود درگیر کمبود آب است، نباید اجازه دهد برخی از محصولاتش صادر شوند و وقتی چنین کاری میکند نباید بنالد که این قهر طبیعت و کمبود بارندگی بوده است. ما هر سال حدود 100 میلیارد متر مکعب آب قابل استحصال در کشور داریم و فقط 5/8 درصد از این آب برای تأمین آب شرب همه 85 میلیون ایرانی کافی است؛ ما به راحتی میتوانستیم با بیش از 90 میلیارد متر مکعب آب باقی مانده هم برای صنعت، هم کشاورزی و هم محیط زیست حقآبه تعیین کنیم! اما ما آزمندانه منابع آبیمان را حرام کرده و هدر دادیم.
مدیریت؛ متهم شماره یک خشکسالی
فقط در طول 14 سال گذشته بیش از 73 میلیارد متر مکعب بیش از آبی که وارد سفرههای آب زیرزمینی شده، آب برداشت کردهایم؛ یعنی تقریباً سه دریاچه به بزرگی دریاچه ارومیه! بنابراین ما حق نداریم متهم شماره یک را در بروز وضعیت کنونی آسمان، تغییرات اقلیم، خشم پروردگار یا سیلی طبیعت بدانیم؛ بلکه متهم شماره یک نابخردی، آزمندی و مدیریت کلنگی یا خشکسالی مدیریتی و فقر خرد در تصمیمگیریهای کلان کشور است.
همین الان هم حدود 8 میلیارد متر مکعب آب را از طریق قناتها استفاده میکنیم و میتوانیم مجدد آنها را بازسازی و استفاده کنیم. لازم است موتور پمپها را خاموش کنیم؛ هیچ چاهی سودش بیشتر از ضررش نیست، نه در ایران بلکه در هر جای دنیا؛ ما با اختصاص 20 متر مکعب آب به بخش کشاورزی میتوانیم در چند محصول استراتژیک کشور، یعنی گندم، برنج، جو و ذرت در حد نیازهای خودمان به خودکفایی برسیم و نیازی نداریم در همه محصولات خودمان تولیدکننده باشیم و بخشی را هم صادر کنیم. این کار همانقدر احمقانه است که یک خانواده تصمیم بگیرد تمام مایحتاج خود را در خانه خود بسازد؛ معلوم است که تمام عمرش را به هدر میدهد، محصولات با کیفیت تولید نمیکند و تاب آوریش هم کاهش مییابد. یک خانواده تابآور، خانوادهای است که پدر، مادر و اهالیاش براساس دانش و مهارتشان پول تولید کنند و با پولی که دارند، بهترین وسائل را برای خانه تهیه کنند. یک سرزمین و کشور هم باید ببیند چه مزیتهایی دارد و براساس آنها پول تولید کرده و آن وقت مایحتاج خود را تأمین کند. همه دنیا همین کار را میکنند؛ هر کشوری در یک حوزهای حرفی برای گفتن دارد.
کاهش وابستگی معیشتی به منابع آبی
حالا با وجود همه آنچه بر سر زمین آوردهایم، ما باید وابستگی معیشتیمان را به منابع آبی و خاکی کم کنیم و به سراغ تولیدات ثانویه و استحصال انرژیهای خورشیدی، بادی، زمین گرمایی و جزر و مدی برویم که از مزیتهای واقعی کشور ماست و باید از مزیتی مانند توریسم پزشکی استفاده کنیم. کاری که الان در اصفهان انجام شده و بزرگترین شهرک سلامت ساخته شده است. این شهرک میتواند تا ۳ میلیارد دلار برای کشور ارزآوری داشته باشد؛ یعنی خیلی بیشتر از ارزش کل محصولات کشاورزی و باغی و دامداری و زراعی و طیور و شیلات؛ چرا از این مزیتها استفاده نکنیم تا آبمان به شکل پساب و شیرآبه از دسترس خارج نشود؟ چرا ما تصفیهخانه به اندازه کافی نداریم؟ چرا به آب خاکستری توجه نمیکنیم؟ اینها میتواند کشور را به تابآوری برگرداند.
ما ۳۰ میلیارد متر مکعب پسآب داریم، اما بیش از نیمی از ظرفیت مخازن سدهایمان آب هدر میدهیم؛ چگونه است که این آب را از بین میبریم، بعد با ۳۰۰ هزار میلیارد تومان پول میخواهیم طرح انتقال آب را از دریای عمان و خلیجفارس و دریای خزر آن هم به میزان یکی دو میلیارد متر مکعب اجرا کنیم؟ چطور آن ۳۰ میلیارد متر مکعب را نمیبینیم، اما این دومیلیارد متر مکعب را میبینیم؟ چرا؟ چون سود شرکتهای مهندسی مشاور در انتقال آب همین است.
چراهای بیپاسخ!
کشوری که خودش اعلام میکند ۳۰ درصد آب شربش به دلیل فرسودگی لولههای شهری دارد از استرس خارج میشود! کشوری که خودش اعلام میکند ضایعات بخش کشاورزیاش شش برابر متوسط جهانی است! و بازدهی آبیاریش یک دوم میانگین جهانی است و اعلام میکند بخش بزرگی از پسآبها و شیرآبههایش را نتوانسته تصفیه کند! و بیش از ۳۵ میلیون تن دور ریز غذا دارد و این یعنی هدر رفت آشکار آب!
کشوری که میانگین مصرف آب شهروندانش ۳۰ تا ۵۰ درصد بیشتر از مصرف استاندارد آب جهان است و حتی بیشتر از مصرف آب شهروندان اتریش و لهستان است؛ چگونه به طرح انتقال آب میرسد؟ اول باید در حد استانداردهای جهانی مصرف کنیم، بعد اگر با کمبود آب مواجه شدیم به سراغ کارهای دیگر برویم.
در واقع کار ما مانند این است که اجازه دادیم یک خانواده اسکناسهای ۱۰ هزارتومانی خود را در شومینه بسوزاند؛ چرا که میگوید سردش است! و بگوییم فدای سرت در طاقچه بالایی هم هست کم هم آمد، به بانک مرکزی میگوییم برایت چاپ کند که خودت را گرم کنی! این خیلی نابخردانه است. معلوم است این خانواده به مرحله فروپاشی میرسد. طرح انتقال آب و شیرینسازی آب در کشوری که یکی از بالاترین هدررفتهای آب را دارد همینقدر نابخردانه است.
بهترین راهکار
به تازگی هنگام بازدید از تالاب انزلی، 21 دهنه لوله فاضلاب را دیدم که بدون تصفیه وارد تالاب بینالمللی انزلی میشود و مردم کنارش نشسته و ماهی میگیرند! از هر سه شهروند انزلی یک نفر دچار ناراحتیهای گوارشی و سرطان است؛ وقتی میپرسی چرا اینجا تصفیه خانه ندارید، میگویند 400 میلیارد تومان پول نیاز دارد و پولش را نداریم!
در صورتی که به دلیل فقدان تصفیهخانه و تخریب کیفیت آب سالانه هزینه بالایی برای درمان صرف میشود و از طرفی سالانه 6 هزار و 500 میلیارد تومان در همین گیلان صرف ساخت سد شفارود، بیجار و پل رود میشود.
چگونه است که ما برای تصفیه آب و مدیریت زباله در این کشور پول نداریم، اما برای ساخت سدهای بیشتر و عملیات سازهای چند برابرش را پول داریم؟ به نظر همانطور که در ابتدای گفتار نیز آمد، ما دچار فقر خرد و خشکسالی مدیریتی و مدیریت کلنگی هستیم. ما کشوری هستیم که متوسط مواهب طبیعیاش بیشتر از میانگین جهانی است و حیف که خردمندی لازم برای استفاده از این مواهب را نداریم.