استاد محمدرضا حکیمی، مشهور به مرزبان توحید و فیلسوف عدالت و بیتوجه به نام و نان، پس از عمری جهاد علمی و تألیف بیش از 50 اثر متعدد و سترگ، در 86 سالگی از دنیا رفت. نوشتن درباره شخصیت و اندیشه استاد حکیمی، بهعنوانی فقیهی مجتهد و به تعبیر رهبر معظم انقلاب «دانشمندی جامع و ادیبی چیرهدست و اندیشهورزی نوآور و اسلامشناسی عدالتخواه» کار آسانی نیست. علامه حکیمی با اندیشه و عقاید خود زندگی میکرد و آنچه بیش از هر چیز برایش اهمیت داشت، عمل به دانستهها بود. برای او عالِم بودن با دانستن مساوی نبود و تنها عمل به دانستهها تعریف عالِم را تصدیق میکرد. همین درهمتنیدگی اندیشه و عقاید استاد حکیمی با اعمال و کردار وی، صداقت را بهعنوان ویژگی او مسجل میکرد و علاقه جریانها و متفکران مختلف و مقابل او به ایشان نیز برخاسته از همین صداقت و بیآلایشی وی بود.
برجستهترین ابعاد اندیشه و عمل علامه حکیمی
حیطههای اندیشه و عمل استاد حکیمی، از وسعت گستردهای برخوردار است، اما اگر بخواهیم برجستهترین ابعاد اندیشه و عمل او را مفهومبندی کنیم، میتوان از او به عنوان فقیهی محدث، حکیمی اجتماعی و محققی اخلاقی و صاحب ادب یاد کرد. استاد حکیمی با تألیف دایرةالمعارف 12 جلدی «الحیاة»، (به همراه دو برادرش علی و محمد حکیمی) تلاش کرد معارف اسلام را بر مبنای قرآن و حدیث معرفی کند. به گفته رسول جعفریان، محور اصلی تلاش نویسندگان الحیاة ارائه چهره حقیقی اسلام در مقابل تفکرات التقاطی است. همین اندیشه، یعنی پاکسازی اسلام و جدا کردن آن از اندیشههای غیر، محتوای اصلی مکتب تفکیک را تشکیل میدهد. علامه حکیمی مکتب تفکیک را که ادامه اقدامات فکری استادان حوزوی مشهد، همچون میرزامهدی اصفهانی، شیخمجتبی قزوینی، آیتالله سیدجعفر سیدان بود، بهعنوان مکتبی که میان سه دانش وحیانی، فلسفی و عرفانی تمایز و تفکیک قائل میشود، تدوین و تحکیم بخشید و با نقدِ آمیختگی دو دانش فلسفی و عرفانی با معارف اسلامی، شناخت اسلام ناب را در جدا کردن آن از این دانشها و تکیه بر معارف قرآنی و حدیثی میدانست. تأکید استاد حکیمی بر قرآن و حدیث، البته با رویکرد اخباریگری سنتی فاصله دارد و هرچند برخی مکتب تفکیک را با عنوان نواخباریگری توصیف میکنند، اما تفاوتهای مهمی میان این دو وجود دارد؛ در حالیکه اخباریگری، فقه اصولی را رد میکند، علامه حکیمی خود فقیهی اصولی به شمار میآید. همچنین در مقابل اخباریگری که بر نقل صرف آیات و حدیث و کنارگذاشتن روش عقلی تأکید دارد، شیوه و منش علمی و تحقیقاتی استاد حکیمی، شیوه بحثی و گفتوگویی است و این شیوه نمیتواند مستدل و عقلگرا نباشد. علامه حکیمی از روحانیون میخواهد که عالمانی آگاه و زمانشناس باشند و شش حیطه آگاهی را برای یک محقق روحانی ذکر میکنند که آگاهی جامع از دین، آگاهی از انسان و جامعه، آگاهی از بسترهای فردی و اجتماعی رشد و تکامل انسان، آگاهی از زمان و تطورات فرهنگی و اندیشگانی و دستآخر آگاهی از موانع رشد و تکامل انسان از جمله این حیطهها هستند. به این ترتیب تأکید بر آگاهی و خردورزی مقامی والا در اندیشه استاد حکیمی دارد و این موضوع فاصلههای او را با اخباریگری نشان میدهد. این بحث را میتوان در حوزه اندیشه سیاسی استاد نیز دنبال کرد و در مقابل اخباریون که تفکر آنان موانع مهمی را در رسیدن به حکومت دینی برمیانگیزد، علامه حکیمی با تعابیر خاص خود هوادار جدی حکومت دینی است و آن را به شیوه خاصی اثبات میکند که تشریح اندیشه سیاسی ایشان در این باب نیازمند مجال دیگری است. در کنار همه اینها علامه حکیمی در منش علمی خود، با احترام بسیار زیادی نسبت به سایر اندیشهها و متفکران، بهصورتی روشمند و با دقت تمام مواجه میشود و باید تأکید کرد که اساساً همین شیوه خود زمینه بحث و گفتوگو را فراهم میکند. ایشان به عنوان منتقد ملاصدرا، در تألیف کتاب «معاد جسمانی در حکمت متعالیه»، دفاعیه مستدل از ملاصدرا ارائه میدهد و طی آن صدرالمتألهین را در مقابل دیدگاه برخی که او را به دلیل اعتقاد به معاد روحانی تکفیر میکنند، معتقد به معارف قرآن و تعالیم پیامبر(ص) دانسته و از منظر تفکیکی از ملاصدرا دفاع میکند. شیوه بحثی و گفتوگویی علامه حکیمی با دوری وی از شهرت و نامآوری و در عین حال بدون عزلتگزینی جمع شده بود و شخصیت چند بُعدی ایشان را نشان میداد. علامه حکیمی وقتی در سال 1345، پس از کسب علم از محضر استادان حوزه علمیه خراسان به تهران آمد، وارد محیطهای فکری و روشنفکری، انتشارات مذهبی و غیرمذهبی شد و با تیپهای متفاوت فکری و فرهنگی تعامل و بحث و گفتوگو داشت. این رویکرد ارتباطی استاد حکیمی با هدف آگاهی بیشتر از تفکرات و اندیشههای مختلف بود و همین موضوع او را به ضرورت احیای آموزههای قرآنی و حدیثی با رویکردی جدید و با هدف آگاه کردن روشنفکران از ذخایر معرفتی اسلام وا داشت. به این ترتیب او حکیمی عزلتگزین نبود، بلکه اندیشهاش در تعامل با ضروریات زمانه که تشخیص داده بود، شکل گرفت و آن را با نهایت ادب و اخلاق ارائه میکرد. چنین رویکردی هرچند نگرش خلوصگرایانه علامه حکیمی به دانشهای اسلامی را با نقد و مخالفت مواجه میکند، اما نکته بسیار مهم این است که پیوستگی اندیشه و اخلاق در کردار ایشان، بههیچوجه اجازه نمیدهد، خلوصگرایی موردنظر وی به جبههبندی و قطبیگرایی راه ببرد.
فریادگر عدالت و برانگیختن حوزههای تحقیقی جدید
محور اصلی اندیشه استاد حکیمی، ضرورت برقراری عدالت است که این موضوع نیز همانند سایر اندیشههای وی در همتنیده با زندگی و عمل استاد است. اهمیت و ضرورت عدالت برای استاد حکیمی برخاسته از محوریت قرآن و حدیث و بهویژه نهجالبلاغه و سیره امام علی(ع) در اندیشه اوست. او جامعه اسلامی را قائم به عدل و قسط و به دور از اختلافات طبقاتی میداند و با استناد به کلام امام علی(ع)، برقراری عدالت را بر حکومت ترجیح میدهد، یعنی فلسفه برپایی حکومت را عدالت میداند و از آن معنای مقابله با انحصارگرایی در سه حوزه «سیاست»، «اقتصاد» و «فرهنگ» را اراده میکند. دفاع علامه حکیمی از عدالت هرچند در چارچوب مدافعات اسلام از عدالت و مقابله با فقر است، اما او تأملات بکری را برمیانگیزد که میتواند باب جدیدی را در موضوع عدالت باز کند. یکی از زمینههای اساسی توجه او به عدالت اهمیت کرامت انسان در اندیشه اوست و این موضوعـ البته نیازمند توضیح بیشتری استـ او را به این اندیشه رهنمون میکند که نخستین گام در جهت برطرف کردن ظلم و برقراری عدل، رفتن به سراغ مظلومترینهاست. میتوان این بحث را ادامه داد و به مقایسه آن با آنچه جان رالز در کتاب «عدالت به مثابه انصاف» میگوید، رسید. این بحثی است که با مراجعه به کتاب «منهای فقر»، اثری انقلابی از استاد حکیمی برانگیخته میشود.