روزنامه کیهان**
عراق؛ نمای نزدیک، نمای دور/سعدالله زارعی
نتایج انتخابات پارلمانی عراق که ۱۸ مهر ماه گذشته برگزار شد، مورد مناقشه گروههای مختلف میباشد و بر همین اساس تجمعات خیابانی در بغداد و بعضی دیگر از مراکز استانهای عراق ادامه دارد و تاکنون دستکم سه نفر از معترضین جان باختهاند. به همین نسبت در مورد فراکسیون اکثریت و نخستوزیر آینده و دولتی که با رأی این پارلمان سرکار میآید، اختلافنظرهای پردامنهای وجود دارد و چشمانداز تحولات سیاسی این کشور را با ابهاماتی مواجه کرده است. درخصوص شرایط فعلی و مسایل پیشروی عراق نکات زیر حائز اهمیت است؛
۱- انتخابات ششم پارلمانی عراق که حدود ۸ ماه زودتر از موعد برگزار شد، از نظر فنی و نحوه برگزاری با پنج انتخابات قبل متفاوت بود. تغییر قانون انتخابات، یکی از مطالبات معترضین بود که از اواسط شهریور ۱۳۹۸ در بعضی از میادین عراق دست به تحصن زده بودند و سیستم سیاسی به آن تمکین کرد. براساس روش برگزاری انتخابات در پنج دور گذشته، هر استان یک حوزه رأیگیری به حساب میآمد و نمایندگان برگزیده شده نماینده استان محسوب میشدند. از سوی دیگر در انتخاباتهای گذشته اگرچه افراد هم میتوانستند کاندیدا شده و احیاناً وارد پارلمان هم بشوند، اما غلبه با فهرستهایی بود که از سوی احزاب و یا ائتلافها ارائه میگردید. بر این اساس برای عضویت هر فرد حدنصابی از رأی نیاز بود و جمع آراء فهرست تعیین میکرد که چه تعداد از افراد یک فهرست وارد پارلمان میشوند. به عنوان مثال اگر نصاب رأی یک کاندیدا برای ورود به پارلمان ۳۰۰۰۰ رأی بود و در یک لیست تعدادی از کاندیداها بیش از این عدد رأی آورده بودند و عدهای موفق به کسب نصاب رأی نشده بودند از آراء دسته اول برای رساندن رأی دسته دوم به نصاب استفاده میشد. به عبارت دیگر، در پنج دور انتخابات قبل عراق، رقابت لیستها و ائتلافها با یکدیگر بود. در انتخابات ششم این قانون تغییر کرد. تعداد حوزهها از ۱۸ به ۸۳ تغییر کرد یعنی هر استان به چند حوزه تقسیم شد و نیز اگرچه رقابت احزاب و ائتلافها هم وجود داشت، اما - مانند انتخابات پارلمانی ایران - هر فرد باید خود رأی لازم را کسب میکرد و نمیتوانست از آراء دیگران در لیست استفاده کند. این روش، عملاً وجود لیست و ائتلاف را کماثر و یا بلاموضوع کرده است. در این انتخابات میان رأی کسب کرده یک گروه با کرسیهای بهدست آورده اختلاف اساسی پدید آمده است.
۲- مسئله اصلی امروز عراق، انتخابات و نتایج و پیامدهای آن نیست. مسئله عراق وجود دولت کارآمد، مستقل و پیشرفته است که البته این مهم جز در سایه همکاری جریانات سیاسی و مذهبی عراق به دست نمیآید. شکلگیری دولت کارآمد در عراق با دو مانع مواجه است؛ یکی اختلافات گروهها و دیگری یک طرح خارجی ناظر به عقب نگه داشتن این کشور است و البته این عقب نگه داشتن هم جز از طریق دامن زدن به اختلافات داخلی و قرار دادن اقوام عراقی در برابر یکدیگر میسر نمیباشد.
دولت آمریکا در سند اطلاعاتی عملیاتی منتشره خود - که حدود پنج سال پیش منتشر شده و به سند ۲۰۳۰ موسوم میباشد - عراق ۲۰۳۰ را «فشل»، «درگیر»، «ورشکسته» و «فاقد دولت مؤثر» معرفی کرده است. این سند پیشگویی آمریکا نیست پیشبینی و برنامه آمریکا برای عراق است. کما اینکه روند اقدامات آمریکا در این کشور در طول این ۲۰ سال همین را نشان میدهد. براساس این سند، عراق نباید شاهد همگرایی گروههای مؤثر خود باشد، عراق نباید در محیط منطقهای با آن دسته از کشورهایی که خواهان عراقی قوی و پیشرفته هستند، روابط خوب داشته باشد. براساس سند ۲۰۳۰، عراق نباید در سطح بینالمللی با کشورهایی - مانند چین و روسیه - که حاضرند برای عبور عراق از بحران اقتصادی به آن کمک کنند، رابطه خوب داشته باشد. رابطه عراق در بعد بینالمللی باید منحصر به رابطه با آمریکا و ناتو باشد که براساس سند مذکور، عراقی فشل و ورشکسته را برای تسلیم در مقابل مطامع و دستاندازیهای غرب، مطلوب میدانند. در بعد منطقهای عراق باید با عربستان و امارات رابطه داشته باشد که آشکارا دولتهای منتخب مردم در این کشور را به دروغ «طایفی» و «وابسته به ایران» لقب داده و خواهان از بین رفتن آنها بودهاند.
آمریکاییها از انتخابات فعلی و نتایج آن استقبال کردهاند، اما نه به دلیل آنکه مردم عراق در روند دموکراسی شرکت کردهاند، به این دلیل که با دستکاری سرویسهای اطلاعاتی امارات و... نحوه برگزاری و نتایج این انتخابات سبب تشدید اختلافات داخلی شده است. از نظر آنان دولتی که از چنین انتخاباتی روی کار میآید، نمیتواند از مانایی و اقتدار لازم برخوردار باشد که البته اینطور نخواهد بود.
جالب این است که آمریکاییها در نظرسنجیهایی که در همین هفتههای اخیر از جامعه عراق انجام دادهاند به مواردی اعتراف کردهاند که این خلاف سند ۲۰۳۰ آنان درباره عراق میباشد. نظرسنجی سه هفته پیش آمریکاییها میگوید در حالی که مقبولیت اقدامات آمریکا در بین مردم عراق کاهش یافته، محبوبیت اقدامات ایران در عراق رشد داشته و به شصت و هشت درصد رسیده است. این مؤسسه آمریکایی میگوید شصت و دو درصد عراقیها معتقدند مداخلات خارجی مهمترین دلیل وخامت وضع اقتصادی کشورشان است. این نظرسنجی میگوید مردم عراق، عربستان و امارات را «غیردوست» ارزیابی کرده و سیاستهای این دو کشور را به ضرر کشورشان میدانند. جالبتر این است که همین مؤسسه محبوبیت سردار سلیمانی در عراق در اکتبر ۲۰۲۱ را هشتاد و پنج درصد ذکر کرده است.
در جلسه اواخر مهر ماه که در وزارت خارجه انگلیس و با حضور کارشناسهای بخش ایران آن برگزار شد، به نتایج انتخابات اخیر عراق اشاره و گفته شد کاهش کرسیهای جریان مقاومت در عراق ناشی از عدم اطلاع رأیدهندگان از سیستم جدید الکترونیکی انتخابات بوده و محبوبیت جریانهای شیعه طرفدار مقاومت کم نشده است. در این جلسه، نومیدانه گفته شده باید این بستر اجتماعی را از هواداران مقاومت در عراق گرفت. در این جلسه پیشبینی شده نتایج انتخابات، تغییری در روند امور به نفع غرب ایجاد نمیکند.
همین دو خبر هم بیانگر آن است که آمریکا، انگلیس و... برای تبدیل عراق به کشوری درگیر و ضعیف برنامههایی دارند و درصدد تغییر وضع کنونی عراق هستند.
۳- آنچه از عراقیها انتظار میرود توجه به دسیسههای دشمن میباشد. آنان باید بدانند «عراق عزیز، قوی، مستقل و پیشرفته» - که در بیانات ۲۶/۷/۱۳۹۷ امام خامنهای ذکر شد- دشمنانی جدی دارد و راهحل آن هم -همانطور که رهبر معظم انقلاب اسلامی در تاریخ ۳۰/۳/۱۳۹۶ بیان فرمودند-: «هوشیاری و همکاری همه جریانهای سیاسی و مذهبی عراق» است.
نتایج نشان داد سیستم غیربومی نمیتواند از طمعورزی دشمنان عراق و مهندسی بدخواهان دور باشد. به نفع عراقیها است که تغییراز طریق توافق صورت گیرد و در نهایت فاصله زیادی میان انتخابات و زمان تشکیل دولت توافقی نباشد؛ چرا که تأخیر زیاد در تشکیل دولت جدید، بازی کردن در میدان سند ۲۰۳۰ آمریکا و زمینه دادن به طمعورزی کشورهایی نظیر انگلیس، عربستان و امارات است. گروههایی که رأی بیشتری آورده و در عین حال کرسی کمتری نصیبشان شده است، به جهت نسبتی که با «مقاومت» دارند، بر این خردورزی و خویشتنداری برای برون رفت از این شرایط سزاوارترند.
۴- در حال حاضر ادبیات متعارضی میان بعضی از گروههای شیعی جریان دارد. ادبیاتی که همدیگر را متهم کرده و برای یکدیگر خط و نشان میکشند. در این بین افراد بیتجربه و کسانی که از بیرون به این ادبیات نگاه میکنند، وضع را تیره و تار تصور میکنند، اما آنان که تجربه ۲۰ ساله اخیر عراق را در دست دارند، میدانند که این ادبیات تند در عراق، در حدفاصل برگزاری انتخابات تا تشکیل دولت، چندان غیرطبیعی و غیرمنتظره نیست. مثلاً مقتدا صدر در بیانیهای خود را فراکسیون بزرگتر قطعی خوانده و هر گونه اقدام خارج از لیست خود برای انتخاب نخستوزیر و دولت را مردود شمرده و نیز به طور ضمنی از گروههای شیعی خواسته است پای ایران را به توافقات پس از انتخابات باز نکنند. متقابلاً گروههای دیگر شیعه هم همکاری با صدر را مردود شمردهاند. اینها همه ادبیات حدفاصل انتخابات تا تشکیل دولت است و فقط صورت ماجرا را نشان میدهد.
گروههای انتخاباتی در حد فاصل انتخابات تا تشکیل دولت، از یکسو با هم جلسه میگذارند یعنی به توافق فکر میکنند و از سوی دیگر با کار رسانهای درصددند تا کفه ترازو را به نفع خود سنگینتر نمایند.
**************
روزنامه وطن امروز**
تأملی اجمالی پیرامون عدل و قسط در قرآن
اقامه عدالت به دست مردم؛ غایت نبوت!/حجتالاسلام والمسلمین مصطفی نیکاقبال*
قرآن کریم در آیه ۲۵ سوره مبارکه حدید میفرماید:
«لَقَد أَرسَلنا رُسُلَنا بِالبَیِّناتِ وَأَنزَلنا مَعَهُمُ الکِتابَ وَالمیزانَ لِیَقومَ النّاسُ بِالقِسطِ وَأَنزَلنَا الحَدیدَ فیهِ بَأسٌ شَدیدٌ وَمَنافِعُ لِلنّاسِ وَلِیَعلَمَالله مَن یَنصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالغَیبِ إِنَّالله قَوِیٌّ عَزیزٌ»
«ما پیامبرانمان را با دلایل آشکار فرستادیم. همچنین، کتابهای آسمانی را فرستادیم و میزان را؛ تا مردم به عدالت رفتار کنند؛ و آهن را در اختیار بشر قرار دادیم که مستحکم است و مردم میتوانند از آن استفادههای بسیار برند.
همه اینها برای اینکه خدا معلوم دارد چه کسانی او و پیامبرانش را در نهان، یاری میکنند. همانا که خدا قوی و عزیز است».
مقصود از «بینات» اظهار چیزی از علم و قدرت وهبی پروردگار توسط نبی است که دال بر انتساب و اتصال او با پروردگار باشد. یعنی مردم بفهمند این پیامبر از جانب خدا آمده و پیام خدا را برای ایشان آورده است.
مقصود از «کتاب» تمام کتب آسمانی است که توسط پیامبران نازل شده. این آیه نشان میدهد کثیری از انبیا دارای کتاب بودند؛ یعنی معارف مستقیم الهی که توسط پیروان ایشان مکتوب و به آن عمل میشده است.
مقصود از «میزان» الگوی عملی عمل به کتاب است تا افراط از تفریط بازشناخته شود. میزان اعمال، حجت خدا بر زمین است؛ یعنی نبی یا اوصیای پس از او.
مختصرالبصائر از امام باقر (ع) روایت میکند که میزان، امام است.
با عبارت «لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» غایت نبوت را که عبارت است از اقامه عدل و قسط بیان کرده. فاعل این اقامه خود مردمند، یعنی خودشان با توجه به تعالیم انبیا باید اقدام به چنین کاری کنند و ملائکه از آسمان نمیآیند برایشان چنین کاری کنند. مراد از اقامه این «داد» هم فقط در جامعه نیست و در رفتارهای فردی و عالم درون فرد هم هست. یعنی فرد باید الهی شود سپس جامعه هم الهی شود. جامعه معتدل یا مقسط تجمیعی از افراد متعادل و اهل قسط است. این آیه از آیاتی است که مومنان را به بنیان نهادن جامعهای عادلانه موظف میکند و از این رو از سیاسیترین آیات قرآن است. وسیله این کار کتاب و میزان و البته در جایش و برای هموار کردن راهش، داغ و درفش است. برخی کتاب و میزان و حدید را با قوای مقننه و قضائیه و اجرائیه تطبیق دادهاند.
مراد از «حدید» احتمالا مطلق فلزات است، نه فقط آهن مصطلح، چون مناط در همه آنها مشترک است و قوام و شکلپذیری آنها موجب شده که بشود با آنها سلاح و ابزارهای رفاه ساخت. «باس» هم بیشتر به سفتی و سختی میخورد تا ترس، اما چون آن را از «منافع» که تامین رفاه میکند جدا کرده، محتمل است که مراد از آن همان خوفی باشد که از حامل آن سلاح در دلها میافتد و از تعدی (با تشدید) جلوگیری میشود. یا لااقل کاربرد درست سلاح چنین است و نزولش یعنی آفرینشش برای بشر، برای این بوده.
قید «بالغیب» در «لِیَعْلَمَالله مَنْ یَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَیْب» کمی نامفهوم است و میتواند چند جور معنا شود؛ از جمله:
تا خدا بداند چه کسی در سویدای قلبش با او است و او و پیامبرانش را نصرت میکند. یا:
تا خدا بداند چه کسی از جهنم که اکنون غیب است میترسد و لذا او و پیامبران او را نصرت میکند. یا:
تا خدا از پس پرده غیب بداند چه کسی او و پیامبرانش را نصرت میکند. یا:
تا خدا بداند چه کسی او و پیامبران و غیبش را نصرت میکند. اما بهترین معنا همان معنای اول است، یعنی ایمان به دین و نصرت آن باید با طیب خاطر باشد تا ارزشمند باشد.
اتمام آیه با عبارت «قَوِیٌّ عَزِیزٌ» هم کاملا مناسب مقام است. این، ذکر خوبی است برای مجاهدان و محافظان و البته کنایه میزند که خدا به هیچیک از شما برای نصرت دینش نیاز ندارد و نصرت دین، فرصت و توفیقی برای خود شماست. چنانکه بارها با توفان و رعد و رجفه و باد و پرندگان ابابیل و عنکبوت و ملائکه و رعب، دینش را نصرت کرده است.
همچنین آیه ۹ سوره حجرات میفرماید:
«وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّى تَفِیءَ إِلَى أَمْرِالله فَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا إِنَّالله یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ»
در این آیه هم صحبت از «عدل» شده و هم صحبت از «قسط»، عدل عبارت است از حق هر چیز را رعایت کردن و به دور از افراط و تفریط به او پرداختن. عدل یک واژه کلی و فراگیر است، اما وقتی میخواهد در عالم ماده محقق و عملی شود و به شکل نصیب و قسمت هر کس درآید و به اصطلاح سهم هرکس را بدهد، به آن «قسط» میگویند. یعنی، چون خدا عادل است پس به هر کس آنچه مستحق است میدهد. این قضیه وقتی در عالم ماده به شکل برکات مادی بخواهد محقق شود از آن تعبیر میشود به «قسط». قسط به معنای تساوی نیست، چنانکه در تقسیم ارث، تساوی رعایت نمیشود و طبق حکم خدا پسر ۲ برابر دختر نصیب دارد؛ چون چنین حقی را خدا برایش قرار داده است. کلید عدل و تحقق مادی آن یعنی قسط، ۲ چیز است؛ یکی انصاف و دیگری، شریعت الهیه. البته شریعت الهیه معمولا طبق همان انصاف حکم میکند و اگر تقابلی میان آن با انصاف دیده شد، یا برداشت ما از شریعت الهیه نادرست است یا در حکم به انصاف، به جانب احساس متمایل شده و از عقل قدسی فاصله گرفتهایم.
در هر حال در این آیه با اشاره به «امرالله» خواسته به شریعت اشاره کرده باشد تا مفهوم عدل، میزانی هم داشته باشد و در آن اختلاف نشود. البته از سیاق آیه پیداست که مفهوم «عدل» و «قسط» مفهومی وجدانی و شناخته شده توسط انسان است. پس معنای «إِنَّالله یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ» میشود «إِنَّالله یُحِبُّ الْمُنصفین».
«اصلاح به عدل» هم خودش نکتهای است، چون خیلی وقتها اصلاحهای ما طبق مصلحت است، مثلا به یکی از دو طرف میگوییم زورت به طرف دیگر نمیرسد، پس بهتر است کوتاه بیایی! چنین اصلاحی، اگرچه حفظ نفوس میکند، اما مرافعه را برطرف نمیکند و فقط آن را به تعویق میاندازد برای قیامت، لذا حقیقتا اصلاح نیست. وقتی اصلاح واقعی انجام میشود که هر دو طرف به حکم خدا تسلیم باشند، نه اهل بغی و تعدی.
* مفسر قرآن
**************
روزنامه خراسان**
نزدیک شدن به زمان طلایی در مذاکرات هستهای/دکترهادی محمدی
گفته شده تا ۷۲ ساعت پس از وقوع یک زلزله، زمان طلایی برای حداکثر زنده یابی از زیرآوارماندگان است و هر چه این ساعات بیشتر میشود احتمال زنده ماندن هم کمتر. در مذاکرات بین المللی این ساعات طلایی بالعکس است یعنی طرفین هر میز مذاکرهای بعد از تعیین زمان مذاکره، سعی دارند تا آخرین روزها و ساعات نزدیک به مذاکره، هرچه میتوانند دست خود را از ابزارهای مذاکراتی پر کنند تا پشت میز گفتگوها بتوانند آن ابزارها را به امتیاز برای خود بدل سازند. دقیقا دو هفته دیگر، ۸ آذر است و طبق قرار قبلی، مذاکره کنندگان ارشد ایران و ۱+۴ به صورت مستقیم و مذاکره کننده آمریکا به صورت غیرمستقیم و از طریق ۱+۴ به وین میآیند. این دوهفته زمان طلایی این مذاکرات هستند و همه طرفها به ویژه ایران و آمریکا سعی دارند تا میتوانند از این زمان برای پر کردن دست خود استفاده کنند و از ابزارهای کسب شده برای یافتن امتیاز از میان آوار برجام و مذاکرات قبلی وین سود ببرند. مثلا رابرت مالی مسئول ایران در وزارت خارجه آمریکا به تازگی در تور منطقهای خود تلاش کرد تا این پیام را به ایران منتقل کند که در روند مذاکرات جدید، آمریکا ماموریت دارد تا نگرانیهای کشورهای عربی منطقه خلیج فارس راجع به ایران را دنبال کند و به نوعی رویکرد مذاکراتی آمریکا را به روندهای منطقهای پیوند بزند از سوی دیگر او به سرزمینهای اشغالی نیز سفر داشته تا پیام قاطعی برای ایران و همراهی رژیم صهیونیستی با آمریکا را نمایش دهد. در بخش غیردیپلماتیک نیز برخی مقامات آمریکایی به طعنه از وجود گزینههای دیگر سخن میگویند و در جایی که نمیخواهند خودشان به صراحت ایران را تهدید نظامی کنند، عناصر اسرائیلی را جلو میاندازند تا مثلا در حوزه فضاسازی برای خود از ابزار تهدیدات این رژیم هم بهره برده باشند. در کنار این همراه سازی عربی و عبری و تهدیدات صریح و پنهان، با در لفظ انداختن عباراتی همچون «توافق موقت» سعی میکنند خود را حامی مذاکرات و دارای طرح نو برای خروج از بن بست نشان دهند تا در صورت هر شکست احتمالی، ایران متهم میدان لقب بگیرد. همه اینها در کنار فشارهای حقوق بشری به تهران که نشانه هایش را در قطعنامه مجمع عمومی و بیانیه شورای حقوق بشر سازمان ملل و برگزاری دادگاه نمایشی آبان ۹۸ در لندن شاهد بودیم تلاش دارند تا موضع خود را در مذاکرات ۲۹ نوامبر قوی نشان دهند.
در سوی مقابل، اما ایران به اقدامات فنی هستهای خود که دو سال و نیم قبل آغاز کرده و یک سال است شدت بخشیده ادامه میدهد تا جایی که بدون نظارت فراپادمانی ۲۲ دوربین آژانس بینالمللی انرژی اتمی و بازرسان این نهاد، توانسته است بیش از ۲۱۰ کیلو uf۶ با غنای ۲۰ درصد و بیش از ۲۵ کیلو UF۶ با غنای ۶۰ درصد تولید کند و ظرفیت غنی سازی را به بیشترین حد از زمان غنی سازی در ایران، یعنی ۱۶ هزار سو برساند. همچنین براساس گزارش برجامی اخیر آژانس، کارخانه ساخت فلز اورانیوم ایران در اصفهان نیز آماده بهره برداری است و همه اینها نشان میدهد ایران اگر اراده کند در آستانه ایجاد یک نگرانی بزرگ امنیتی برای اروپا و آمریکا خواهد بود. جمهوری اسلامی در کنار اقدامات فنی خود با دادن اجازه به رافائل گروسی مدیرکل آژانس که در هفتههای اخیر مواضع غیر سازندهای علیه تهران داشت، به نوعی بازی چماق و هویج را اجرا کرده و در کنار چماق پیشرفت سریع هستهای خود، هویج راه دادن گروسی به تهران را در آستانه نشست فصلی آژانس به اجرا گذاشته است. همچنین استدلال منطقی ایران مبنی بر این که آمریکا طرف برهم زننده برجام بوده است و اروپاییها با دنباله روی از واشنگتن به شکست برجام کمک کرده اند، در کنار صبر یک ساله ایران که نشانه روشنی از تمایل تهران به حفظ توافق هستهای است، مهمترین برگ برنده مذاکراتی ما در کنار ابزارهایی است که پیشرفت برق آسای صنعت هستهای برای کشورمان به دست آورده که باید توسط مذاکره کنندگان ایرانی به خوبی استفاده شود.
طرفهای مقابل میدانند ایران دیگر به راحتی وعدههای آنها و حواله کردن اقدامات به بعد از انجام تعهدات هستهای خود را قبول نمیکند و شرایط منطقه و جهان و درگیریهای سیاسی و اقتصادی میان کشورهای بزرگ و صنعتی هم نشان از تغییرات بزرگی است که اجماع سازی ایالات متحده را آن چنان که در دهه ۹۰ شمسی میتوانست اجرا کند، بسیار سخت کرده است بنابراین یک راه مهم، برد- برد و کم هزینه بیشتر ندارد و آن پایان دادن به رفتارهای غیراصولی که تنها وقت همه را تلف میکند و التزام واقعی به لغو تمام تحریمها در چارچوب برجام است.
روزهای پیش رو همزمان با طلایی بودن از جهت قدرت بخشی به ابزارهای دیپلماتیک ما میتواند خطرناک، از جهت افتادن در دامهایی باشد که محورهای ضد ایرانی همچون تندروهای آمریکایی، صهیونیستها و سعودیها چیده اند. به نظر میرسد تیم مذاکراتی ایران که همچنان در حال کامل شدن است و خبرهای جدید رسیده از ترکیب، نشانههای خوبی از حضور افراد متبحر دارد، باید با دقت کامل مراقبت کند تا ضمن توجه به دامهای دیپلماتیک و بازیهایی همچون پلیس خوب و بد در میان ۱+۴ و آمریکا با توجه به این نکته که در ارائه طرحها و پیشنهادهای خود کاملا محاسبه شده و با در نظر گرفتن جلوگیری از اجماع سازی رقیب گام بردارد، از قبول وعدههایی که امکان عملیاتی شدن نداشته و تنها به شکست مذاکرات به هزینه ایران میانجامد، پرهیز کند. بهترین راه برای دور زدن چنین حقهای، داشتن شاخصهای قابل اندازه گیری و راستی آزمایی است که با توجه به تجربه برجام، پیش روی ما قرار دارند.
**************
روزنامه ایران**
از نخبه کشی تا مهاجرت نخبگان/داوود مهدوی زادگان*
مطلوبترین وضعیت برای نظام سلطه و استعمار نسبت به جوامع عقب مانده یا توسعه نیافته این است که آنها از نخبگان علمی تهی بمانند و آن تعدادی که هستند به متروپلهای غربی مهاجرت کنند. چون تربیت هر نخبه علمی در کشورهای مستعمره به مثابه سپر ملی برابر تهاجمات سلطه گرانه است. جامعه محروم با هر نخبه علمی میتواند بندی از بندهای وابستگی خود را پاره کند و به سوی آزادی و استقلال گام بردارد. از این رو، برای نظام استعمارگر مهم است که بلاد مستعمره از جهت نخبه پروری عقیم بمانند.
نخبه کشی؛ مولود غربزدگی
آن فرهنگی که میتواند جامعه را از جهت نخبه پروری عقیم سازد، همان فرهنگ غربزدگی است. غربزدگی تصویری رؤیایی از غربی شدن را به جامعه نشان میدهد، ولی هرقدر که جامعه غربزده پیش میرود به شاخصهای توسعه و پیشرفت نمیرسد تا آنجا که به سراب بودن آن تصاویر پرطمطراق پیمیبرد. مهمترین دستاورد فرهنگ غربزدگی القای «ما نمیتوانیم» است. بدین ترتیب، جامعه غربزده بواسطه باورهای غلط عقیم کننده، از نخبگان و روحیه نخبه پروری بهشدت دور میشود. بهعبارت دیگر، غربزدگی نوعی فرهنگ نخبهکشی است. غربزدگی هرگونه روحیه نخبهگرایی را در نطفه خاموش میکند. البته فرهنگ غربزده به دولتی وابسته به نظام سلطه نیاز دارد. چون غربزدگی بواسطه چنین دولتی به فرهنگ رسمی جامعه تبدیل میشود و در نتیجه بر تمام نهادهای آموزشی و پژوهشی و مراکز و مؤسسات تولید فرهنگ مسلط میشود.
غفلت؛ مقدمه غارت
مقام معظم رهبری از کارکرد فرهنگ غربزدگی که غفلت ورزیدن است، سخن گفتند. ایشان در این بیانات از غارتگری استعمارگران یاد میکنند که چگونه برای رسیدن به این مقصود، از سلاح نرم افزاری خود استفاده میکند.
«در آفریقا تمدنهای بزرگی وجود داشته -در بخشی از آفریقا، در غرب آفریقا، در نقاط دیگر- که اینها به کلی نابود شده، از بین رفته. نهرو در این خاطراتش، در [کتاب]نگاهی به تاریخ جهان، میگوید: قبل از اینکه انگلیسها وارد هند شوند، هند از لحاظ صنایع داخلی خودش یک کشور خودکفا بود. انگلیسها که وارد شدند، اول کمپانی هند شرقی، بعد هم دولت انگلیس، وضع را به جایی رساندند که هندیها احساس میکردند که جز با مصنوعات انگلیسی و خارجی امکان زندگی وجود ندارد؛ انکار تواناییهای یک ملت. در کشور خود ما هم همین جور است؛ ما تقریباً بیش از دویست سال به این بلیه مبتلا بودیم، تا قبل از انقلاب اسلامی. شنیدهاید که وقتی بحث ملی شدن نفت مطرح شد که ایرانیها نفت دارند و خودشان نفت را اداره کنند و مانند اینها، نخستوزیر دوره طاغوت در مقام انتقاد از این فکر میگفت که ایرانیها بروند لولهنگ بسازند! لولهنگ را شماها ندیدهاید؛ لولهنگ یعنی آفتابهای که حتی با حلبی ساخته نمیشود، با گل ساخته میشود. آن قدیمها، زمان نوجوانی و بچگی ما، هنوز لولهنگ بود؛ آفتابهای که با گل درست میشود. [میگفت]ایرانیها بروند لولهنگ درست کنند! یعنی یک ملت را به اینجا میرسانند. وقتی که غفلت از توانایی خود بر ملتی حاکم شد، غارت آن ملت آسان میشود. ببینید، غفلت و غارت مکمل هم هستند؛ غفلت مقدمه غارت است، غارت افزایشدهنده غفلت است؛ غفلت و غارت با همدیگر همراهند. این در مورد کشورهایی که مستقیم تحت استعمار بودند صدق میکند، در مورد جایی مثل کشور ما که استعمار مستقیم هم نشده صدق میکند؛ لذاست که میخواهند غافل باشیم» (بیانات/ ۲۶ آبان ۱۴۰۰).
روحیه انقلابی نخبه پروری
با وقوع انقلاب اسلامی و تأسیس نظام سیاسی مستقل در ایران، سلطه مستقیم نظام جهانی استکبار بر مردم از بین رفت. بواسطه سیطره گفتمان انقلاب اسلامی بر ذهنیت و عمل جامعه ایرانی دولت و فرهنگ غرب زده که پهلویها پایهگذار آن بودند، از رسمیت افتاد. از این پس، فرهنگ غربزدگی برای تداوم حیات منحوس خود مجبور به نقاب زدن بر چهره خود بود. اما نگرانیهای نظام سلطه نسبت به تداوم انقلاب اسلامی بسیار فراتر و عمیقتر از تهدید قدرت نرم افزاری خود بود. آنها خوب میدانند که جامعه ایرانی نخبه پرور است. کافی است که این جامعه از سیطره دولت و فرهنگ غربزده رها شود و مسیر بازگشت به خویشتن را پی بگیرد، آنگاه است که استعداد نخبه پروری این جامعه شکوفا میشود. این آگاهی بسیار مهم، پیش از همه توسط مستشرقین برای قدرتهای بزرگ غربی روایت شده بود. غربیها سابقه دیرینهای از قدرت تمدنسازی ایرانیان دارند. آنان خوب میدانند که هرگاه مردم ایران در مسیر تمدنسازی قرار گرفته است، از هماوردی و مصاف با آن عاجز بوده و مجبور به پذیرش قدرتی برتر در همسایگی خود شده است. از این رو، نظام سلطه غربی از همان فردای پیروزی انقلاب اسلامی مجبور شد مأموریت نخبهکشی و عقیمسازی نخبهپروری در ایران را که توسط دولت و فرهنگ غربزده پیگرفته میشد، خود دنبال کند. بواقع، یکی از اهداف جنگ تحمیلی نخبهکشی و به تأخیر انداختن روحیه نخبه پروری در ایران بود. حتی این هدف شوم بعد از دفاع مقدس تا به همین امروز از طریق ترور فیزیکی دانشمندان و نخبگان علمی و نظامی ادامه یافته است.
دلیل تداوم سازندگی و حرکت رو بهجلو
نظام سلطه جهانی شاهد آن است که با وجود به راه انداختن پروژه نخبه کشی در ایران، جامعه ایران قدرت نخبه پروری خود را باز یافته است و هر قدر که فشارها بر این جامعه بیشتر میشود، قدرت نخبه پروری آن هم رو به تزاید است. حتی به راه انداختن تحریمهای فلجکننده هم نتوانسته عزم مردم ایران را در تربیت نخبگان علمی متوقف سازد. چون قدرتهای بزرگ غربی شاهد آن هستند که ایران با وجود تحریمهای فلج کننده زمینگیر نشده و مملکت دست از راهبرد سازندگی و پیشرفت برنداشته است. حتی آنها خود را با تهدیدات نظامی و سایبری از سوی ایران مواجه میبینند. تهدیداتی که در دوره پهلویها نه فقط سابقه نداشت که قابل تصور هم نبود. بههمین خاطر، برای استراتژیستهای غربی این پرسش بیش از پیش مطرح است که دلیل توان رو به تزاید قدرت نرم و سخت جمهوری اسلامی در چیست؟ چه چیزی قدرت پایداری مردم ایران برابر قدرت جهانی غرب را تا این اندازه بالا برده است؟
بدون تردید آنچه مردم ایران را تا این اندازه در مقابل نظام سلطه مقاوم و پایدار ساخته است، در عمیقترین لایههای عاملیت ترقی و تمدن سازی، عنصر هویت ملی و گفتمان انقلاب اسلامی است که هر دو از منبع وحیانی سیراب میشوند. این دو عنصر اساسی است که توانسته در دوران چهل و اندی ساله بعد انقلاب، با وجود همه دشواریها و نامهربانیها، فرهنگ نخبهپروری را پیبگیرد. اکنون استراتژیستهای غربی به این نتیجه رسیدهاند که با وجود جامعه نخبگانی در ایران، نظام سلطه جهانی قادر به هیچ کاری نیست. از این رو، راهبرد شوم «مهاجرت نخبگان علمی» بیش از گذشته در نظر آنها اهمیت پیدا کرده است. اهمیت این راهبرد خرابکارانه بعد از انتخابات ۲۸ خرداد ۱۴۰۰ و روی کار آمدن دولت سیزدهم از دو جهت شدت بیشتری یافته است؛ نخست آنکه دولت غربگرایی که توانسته بود برای هشت سال سرعت نخبه پروری را کند نماید، روی کار نیست. دوم آنکه یک دولت انقلابی که میتواند سرعت این روحیه را مضاعف سازد، جایگزین دولت غربگرا شده است. این دو عامل اساسی زمینهها و شرایط علمی و اجرایی مساعدتری را برای پیروی از رهنمودهای، ولی فقیه در ارج نهادن به مقام و ارزش نخبگان علمی و بهکار گرفتن آنان توسط حاکمیت پدید آورده است. به همین خاطر است که میگوییم ایده جامعهستیز «مهاجرت نخبگان علمی» در ذهنیت نظریه پردازان و برنامهریزان نظام سلطه غربی بیش از گذشته اهمیت پیدا کرده است.
لکن تجربه زیسته مردم ایران در دوران پس از انقلاب اسلامی گواهی میدهد که گرچه بخش اندکی از نخبگان علمی متأثر از جوسازیها و سیاهنماییهای نظام سلطه اقدام به مهاجرت نمودهاند، ولی اکثریت آنان با ماندن در ایران و تحمل پارهای از نامهربانیها و مشقتها، ثابت کردهاند که شکرگزار، ولی نعمتان خود که همانا خدا و معلمان و جامعه نخبه پرور خود میباشند، هستند. اکنون مملکت توسط متخصصان دانشگاهی و فرهیخته سر پا نگه داشته شده است. نیک میدانیم که حتی بخش زیادی از آن جمع اندک، مهاجرتشان به قصد اقامت دائم نیست، بلکه امید است که آنان پس از فراگیری دانشهای روز با دستانی پر از سرمایه علمی و شوق به اعتلای میهن، به جمع نخبگان مقیم ملحق شده تا تمدن نوین ایرانی- اسلامی را پایهگذاری کنند.
*دانشیار پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
**************
روزنامه شرق**
حزب آب/کیومرث اشتریان
مشکل آب ناشی از ناکارآمدی سیاستهای نامتوازن توسعه، فشار لابیهای استانی در بخش صنعتی، تعارض صنعت با کشاورزی، کمبارشی و تعارض منافع استانهای گوناگون است. بخشی از مسئله، مشکل اجتماعی است؛ کشاورز اصفهانی با کشاورز چهارمحالی، این دو با صنعتگر اصفهانی، این سه با کشاورز خوزستانی، این چهار با مردم تشنه اهوازی و.... بخشی دیگر از مسئله البته مشکل مردم با تدبیر حکومتی است. اما اینکه تصور شود این تصمیم دولت یا اقدامات فنی است که میتواند مشکل را حل کند، تصور باطلی است. مسئله فقط دولت نیست.
مسئله تعارض استانهای گوناگون با یکدیگر و یک مسئله اجتماعی-سیاسی است که راهحل سیاسی- اجتماعی دارد. این مواجهه مطالبات گوناگون گروهها، بخشها، قشرها، شهرها و استانهای گوناگون است که پدیدهای گریزناپذیر در زندگی اجتماعی است. اگر حل این مسئله از تفاهم تدریجی اجتماعی-اقتصادی مردم برنخیزد، هیچ دولتی نمیتواند آن را حل کند.
آنگاه که این مواجهه بر سر اصلیترین مایه حیات یعنی آب باشد، میتواند مقابله و مواجههای سنگین باشد. حکومت در تعارضی چندجانبه قرار دارد. سیاستهای دولتی نمیتواند جامعیت لازم را داشته باشد. وجود احزاب و گروهای گوناگون که رصد مدنی را برای این سیاستها فراهم میکند، ضروری است. منظورم از رصد مدنی صرفا آن دسته از جوانان نیستند که از سر احساس مسئولیت اجتماعی و بدون اینکه منافعی داشته باشند، دغدغه کلی محیط زیست دارند، نه! منظورم فقط اینها نیستند. منظورم رصد اجتماعی از سوی کسانی است که مستقیما معاش و زندگیشان در معرض سیاستهای زیستمحیطی است. در مَثَل، مانند نظارتی که کشاورزان یک روستا بر سر «نوبت آب» دارند. انحصار وظیفه سیاستگذاری در دستان دولت، در چنین موضوعاتی، از اساس اشتباه است. بدون حضور و نقش دولت نیز این مواجهه در میان «مردم» وجود دارد؛ دولت در اینجا واسطه تفاهم اجتماعی است. مطالبات و خواستها، مواجهه منافع است و اساس سیاست همین مبارزه و مواجهه و مقابله منافع است. در این مورد بخصوص دامنه گروههای درگیر در بدنه اجتماع بیشتر است تا در کریدورهای قدرت. آن دسته از احزاب سیاسی که دامنه فعالیت خود را صرفا در سرسراهای باشکوه حکومتی میبینند، چشمان خود را بر این عرصههای اجتماعی بستهاند. در نتیجه جایی که احزاب باید کارکرد داشته باشند، وجود و حضور ندارند. عنوان این مقاله «حزب آب» است. «حزب آب» چیست؟ حزب آب، حزب حیات است، حزب منافع مردمی است، حزب دغدغه زیستمحیطی است، حزب کشاورزان است و در یک کلام حزب قدرت مردم است. پیش از این گفتهایم که موضوعاتِ بهظاهر «غیرسیاسی» اساسا «سیاسیاند» و احزاب میتوانند به ساخت و تولید قدرت از درون همین مسائلِ بهظاهر غیرسیاسی بپردازند. از این منظر، اینک، اصفهان نمادی از «آب سیاسی»، کژکارکردی دستگاههای اداری و البته ناکارآمدی احزابی است که رویکردهای غیرسیاستی دارند. از این پس و با گسترش بحرانهای زیستمحیطی در جهان هر حکومتی نیاز به احزاب زیستمحیطی دارد. البته نمیگویم راهحل مسئله آب فقط تأسیس حزب است و همین فردا «حزب آب اصفهان» یا «حزب آب چهارمحال» یا «حزب آب خوزستان» تأسیس شود و آنگونه که مرسوم است، به اجبار مقررات، عبارت «اسلامی-ایرانی» را هم به نام این احزاب بچسبانند بلکه میخواهم بگویم حزب، نوع مواجهه مردم را با این معضل خردمندانه میکند. مگر میشود جلوی قدرتورزی مبتنی بر منافع مردم را گرفت؟ مطالبات مردم باید از طریق نهادهایی در بدنه حکومت جریان یابد. از طریق حزب، از طریق انتخاب نماینده، از طریق انتخاب مجریان و.... درصورتیکه این مهم اتفاق نیفتد، طبیعی است که مطالبات انباشت میشود و گاه از مسیر طبیعی خود نیز ممکن است خارج شود. حزب، این مسئله را به فرایندی تاریخی-سیاسی میبرد و راهحلهای تدریجی و اجتماعمحور را برای آن فراهم میکند. محیط زیست، آب، جنگل، سلامت و... همگی وجهی سیاسی، یعنی معطوف به مواجهه قدرتهای اجتماعی، دارند. اگر چنین احزابی وجود میداشت؛ اولا، فرایندی دانشی-تاریخی را بهتدریج وارد عرصه حکومتی میکرد و جرعهجرعه سیاستهای توازنبخش آبی را به درون شریانهای حیاتی حکومت وارد میکرد. ثانیا، به تولید اطلاعات شفاف و فهم اجتماعی از پدیدههای زیستمحیطی در گذر زمان کمک کند و ثالثا، این امکان را فراهم میکرد که منازعه استانهای همجوار به مصالحهای اجتماعی تبدیل شود. میتوانست لابیهای صنعتی و انحرافات سیاست صنعتی را نشان دهد و تأثیرگذاری آنها را در سیاستگذاریها به نفع محدودیتهای آبی کاهش دهد تا چنین یکباره و سرزده و مقطعی به تصمیمگیری در بحران دچار نمیشدیم.
****************************************************