هفته پیش یک درگیری محدود میان مرزبانان ارتش ایران مستقر در شهرستان زابل در شمال استان سیستان و بلوچستان با شبهنظامیان طالبان صورت گرفت. هر چند مدتزمان این درگیری زیاد نبود، اما بر اساس آنچه در همان دقایق اولیه منتشر شد، آن را تحلیل میکنیم. فقط این نکته را باید بگویم که این درگیری دارای یک عقبه است که در نهایت منجر به این حادثه شد....
1) این درگیری اولین درگیری مرزی میان نیروهای مرزبانی ایران و شبهنظامیان طالبان نخواهد بود. بر اساس اظهارات صورت گرفته توسط مسوولان امنیتی: «ماجرا از این قرار است که طی سالهای گذشته در داخل خاک ایران و در چند صدمتری مرز با افغانستان دیوارهایی برای مقابله با قاچاقیان و اشرار کشیده میشود؛ امروز برخی از کشاورزان ایران با عبور از این دیوارها ولی در داخل مرزهای ایران حضور داشتهاند، اما به واسطه وجود این دیوارها نیروهای طالبان تصور میکنند که به مرز آنها تجاوز شده است.» و اقدام به تیراندازی میکنند!
2) چه تضمینی وجود دارد که طالبان پس از این حادثه در سایر مناطق مرزی هم دست به تیراندازی نزند؟ آیا طالبان همه مرزهای بینالمللی ایران و افغانستان را میشناسد؟ چرا عناصر طالبان باید سر خود دست به تیراندازی بزنند؟ اصلا این افراد وارد خاک افغانستان هم شده بودند، آیا آنها نمیتوانستند پیش از تیراندازی رفته و از آنها بپرسند که اینجا چه میخواهید؟ نه اینکه نیروهای طالبان که در مرزها مستقر هستند به هیچ عنوان حرفهای نبوده و بسیار خودسر و بدون هماهنگی عمل میکنند؟
3) نکته سوم در این مورد، برخورد قاطع و سریع نیروهای مرزبانی ارتش است. تا جایی که شنیدهایم، علاوه بر حضور فیزیکی، توپخانه ارتش اقدام به چند دقیقه آتشباری سنگین بر مواضع شبهنظامیان طالبان کرده است. دلیل شدت این آتشباری فقط یک نکته میتواند باشد و آن هم هشدار جدی به عناصر طالبان که هر حادثهای میتواند تبعات سنگین و پاسخی دردناک در پی داشته باشد و آنها نمیتوانند به سادگی دست به تیراندازی بدون عواقب بزنند. البته به نظر میرسد که توپخانه ارتش در آمادهباش کامل بوده این یعنی حادثه یک عقبهای دارد.
4) چهارمین نکته این است که برخلاف ادعای طالبان در مورد اشراف کلی بر نیروهایشان در همه مناطق آنها نه تنها خوب توجیه نیستند، بلکه به شدت هم پراکنده عمل میکنند. بنابراین نیروهای مرزی ما باید به شدت هوشیار و آماده باشند. در حالی که مرز میان ارتش، سپاه و نیروهای مرزبانی تقسیم شده، باید هماهنگی میان هر سه ارگان وجود داشته باشد تا خدایی ناکرده دشمن از این فضا بهره نبرد.
5) هر چند این درگیری خیلی زود جمع شد، اما همین حادثه ساده به دلیل روحیه تند و نامنظم طالبان میتواند خطرناک باشد. با توجه به مرزهای طولانی دو کشور ضرورت دارد که کانالهای ارتباطی دقیقی با طالبان وجود داشته باشد تا در اینگونه موارد سریعتر به توافق رسید. در این مورد گفته شد که مسوولان امر ورود کرده و سعی کردند طالبان را به مورد توجیه کنند، اما باید پیش از یک درگیری دیگر، اعضای طالبان به خوبی توجیه شوند تا دیگر دست به چنین اشتباهی نزنند.
6) ما قول داده بودیم که در مورد افغانستان ننویسیم، اما این موضوع مربوط به داخل کشور و امنیت ملی ما است. شواهد و قرائن به ما میگوید که رهبران طالبان دنبال تنش با هیچ یک از کشورهای همسایه افغانستان نیستند و میخواهند در این آشفته بازار به نوعی خودشان را جمع کنند و به کشورداری و دولتداری برسند. به همین دلیل تاکید میکنم که چنین درگیریهایی شاید زیر سر عناصر محلی طالبان باشد اما رهبران کابلنشین از آن پشتیبانی نمیکنند.
7) هر چند این درگیری مرزی و محدودی بود اما نوع پرداخت رسانههای داخلی به آن جالب بود. در میان نبود یک خبر دقیق و صحیح برای انتقال به رسانهها، تلفنهای همراه تبدیل ابزار رسانهای برای ثبت تصاویر و ویدئوهای این درگیری شد. برای مدیریت فضای رسانهای کشور و جلوگیری از سوءتفاهم (که حتی خود ما هم به دلیل عجله دچار آن شدیم) باید سخنگوی ارتش، نیروهای مسلح، مرزبانی کشور و هر کسی که در این حوزه مسوولیت دارد در سریعترین زمان ممکن و از طریق مراکز معتبر اصل ماجرا را توضیح دهند.
8) در نهایت این را باید تاکید کنیم که فارغ از تفاوت دیدگاه ما با مسوولان امر در مورد افغانستان، باید به مردم این کشور کمک کرد. اگر ما هم مانند طالبان میخواستیم به هر کسی که از مرز رد میشود تیراندازی کنیم که الان به جای چند میلیون میهمان، چندین هزار کشته در مرز وجود داشت. طالبان دیر یا زود مضمحل میشود اما باید به آنها زندگی مدنی را یاد داد.