تردیدی نیست که تحلیل واقعگرایانه و درست، به درک و شناخت جامع و صحیح از واقعیت و به چارچوبهای فکری بستگی دارد. کارکرد چارچوبها این است که نحوه ارائه و ادراک واقعیت را تعیین و به فرد کمک میکنند تا بتواند دنیای اطراف خود را تفسیر کند. اصولاً در صورتی که این چارچوبها معیوب و کلیشهای باشد، واقعیتها نیز وارونه و خیالپردازانه تفسیر خواهد شد. در این راستا، مدتی است که در صحنه سیاسی کشور شاهد جریانهایی هستیم که روابط ایران با فدراسیون روسیه و چین و به ویژه قراردادهای 20 ساله و 25 ساله را به گونهای نقادی و تحلیل میکنند که با واقعیت فاصله دارد.
1- این جریانها یکدست نیستند؛ اما محتوای تحلیل آنها مشترک و مشابه هم است. محور و دال مرکزی تحلیلی آنها روسیه و چینهراسی مبتنی بر تاریخ دوران قاجار است و تلاش میکنند این رابطه را استعماری و در تضاد با منافع ملی توصیف کنند. این جریانهای متنوع، اما مشترک در ارائه تحلیل، شامل برخی از منورالفکرها، اصلاحطلبان، سمپادها و تحلیلگران رسانهای آنها در داخل، ضد انقلاب خارجنشین، شبکههای سعودی مانند اینترنشنال و...، رسانههای آمریکایی و انگلیسی و برخی از اتاقهای فکر این دو کشور میشود. خطاب این بحث جریان داخلی است؛ به دلیل اینکه سایر جریانهای خارجی، به جای تحلیل براساس چارچوب فکری درست، با چارچوبسازی(کلیشهسازی) تلاش میکنند تا نظام معانیِ خاصی برای مخاطبان خلق شود که از آن منظر رابطه روسیه و چین با ایران را استعماری و ترکمنچای ببینند.
2- اما وقتی به استدلالهای مخالفان نگاه به شرق بنگریم و مخالفتهای آنها درباره رابطه با روسیه و چین را ملاحظه کنیم، به طور مشخص دو ویژگی اساسی را از منظر مبانی چارچوب تحلیلی میتوان مشاهده کرد.
الف- تحلیلهای آنها فاقد واقعیتها و لحاظ تغییرات اساسی در این دو کشور و تغییرات ژئوپلیتیکی و سایر عوامل در مناسبات است و به طور مشخص چارچوب تحلیل آنها از این رابطه، «عصر قجری» است. آنها فکر میکنند هنوز در زمان عصر قاجار هستیم و روسیه همان روسیه تزاری یا اتحاد جماهیر شوروی است و ایران نیز ایران قاجار یا پهلوی است. چارچوب فکری عصر قجری این جریان درک تفکیک چهار دوره در روسیه، یعنی روسیه تزاری، روسیه اتحاد جماهیر شوروی، دوران فروپاشی جماهیر شوروی و دهه ۹۰ و فدراسیون جدید روسیه را ندارد و تاریخ و موقعیت کنونی چین و رابطه تاریخی آن با ایران را نمیشناسد. در حالی که به نظر بیشتر محققان روسیهشناس، روسیه جدید به مرزهای قرن هفدهم برگشته و هویت نوینی را تجربه میکند. البته ناگفته نماند که همه دولتها منافع ملی خود را در روابط بینالملل دنبال میکنند، از این نظر هیچ دولتی در جهان حتی در جهان غرب نیست که هیچ اختلافی با هم نداشته باشند، و با وجود اختلاف ارتباط استراتژیک بین آنها برقرار نباشد. البته زمانی که روابط از سطح دوستانه به رقابتی و از رقابتی به ستیزش شیفت کند، بدون تردید، این روابط استراتژیک بیمعنا خواهد بود؛ چنانکه رابطه آمریکا با ایران از نوع سوم است. از سوی دیگر، چارچوب تحلیلی جریان مخالفِ رابطه با روسیه و چین، گویا جمهوری اسلامی ایران را هم هنوز باور نکرده یا خود را به جهالت میزند؛ زیرا نظام جمهوری اسلامی ایران از هر جهت نه نظام شاهی قاجاری به ویژه پس از عصر ناصرالدین شاهی و شاه سلطانی است که شجاعت، جرئت و تدبیر مقابله با دولتهای استعماری را نداشتند و نه نظام شاهی پهلوی است که دولت دست نشانده و پیرو بود. جمهوری اسلامی براساس مهندسی و معماری نظام انقلابی از سوی حضرت امام خمینی(ره) نه شرقی و نه غربی را با سه اصل «عزت»، «حکمت» و «مصلحت» نصبالعین جهتگیریهای خارجی خود قرار داده و طی 43 سال انقلاب نیز عملاً و به وضوح نشان داده است که حاضر به باجدهی به هیچ قدرت قلدری در جهان نیست.
جمهوری اسلامی ایران مناسبات با کشورها از جمله روسیه و چین را براساس مدل ایرانیـ اسلامی و مقتدرانه تنظیم کرده است. امام خمینی (ره) براساس همین مدل به گورباچف نامه نوشتند و هیئتی به مسکو فرستادند. سپس در مرداد سال 1368 هاشمیرفسنجانی به روسیه سفر کرد و در سال 1379 رئیسجمهور وقت در سفر به روسیه قرارداد 20 ساله را منعقد میکند و همین طور دیگر رؤسایجمهور ایران به این کشور سفر عزتمندانهای داشتند. روابط ایران در دورههایی که پوتین رئیسجمهوری روسیه نوین شده، همواره در حال رشد بوده است. رابطه چین با ایران نیز با وجود فشارهای حداکثری قابل تقدیر بوده است؛ درحالی که در کشورهای غربیـ اروپایی با وجود چراغ سبزهای متعددی که در دوران پس از جنگ و دولتهای مختلف نشان داده شد، همواره شاهد بد عهدی و خصومت بودهایم. بد عهدیای که گویا به یک اصل و رویه ثابت آنها نسبت به ایران تبدیل شده است. با وجود این، جمهوری اسلامی هنوز اروپا را از دولت آمریکا تفکیک میکند.
ب- دومین ویژگی چارچوب فکری جریان مخالف و منتقد سیاست نگاه به شرق و رابطه با روسیه و چین، غرب محوری است. این چارچوب فکری تاکنون هیچگاه به آنها اجازه نقد و مخالفت با نگاه به غرب را نداده است.
براساس این چارچوب، آنها در تحلیل روسیه نوین آن را همان روسیه معرفی میکنند؛ اما در خصوص آمریکا، استدلال میکنند که آمریکای امروز نسبت به آمریکای دوره مصدق و پهلوی تغییر کرده است. یا درباره پوتین رئیسجمهور روسیه، او را وارث نگرش استرتژیک پطر کبیر و استالین و... ارزیابی میکنند، اما وقتی به تحلیل اوباما و بایدن میرسد، آنها را متفاوت از رؤسای گذشته، مانند ایزنهاور و نیکسون معرفی میکنند.
آنها برای ضرورت رابطه با آمریکا یا مذاکرات مستقیم دلایل بسیار گوناگون و توجیههای فراوانی را میآورند؛ اما هیچ گاه نشده است به ظلمهای تاریخی این کشور که همچنان ادامه دارد، متذکر شوند یا لااقل در زمان مذاکرات چه در گذشته و چه اکنون، به بدعهدهایی آن هشدار داده باشند. آنها همین چارچوب فکری را در خصوص کشورهای اروپایی، مانند فرانسه و انگلیس دارند. واکنش تندی که به روسیه تزاری دارند، به فرانسه و انگلیس نشان نمیدهند؛ مگر انگلیسیها کلی از مرزهای ما را از بین نبردند؟ فرانسه به ما خیانت نکرد! معظم انقلاب این جماعت را توصیف کرده است: «در داخل متأسفانه بعضیها غرب را بزک و روتوش و توجیه میکنند و نمیگذارند افکار عمومی متوجّه بشود که همین دولتهای ظاهرالصّلاح در باطنشان چقدر شیطنت و شرارت وجود دارد.»(8/1/1398) همچنین واضع و رویکرد امروز این جریان، مصداق همان سخن نافذ امام(ره) در 10 تیر۶۰ است که فرمودند: «خط و قضیه این است که یک دسته شوروی را طرح کردند تا آمریکا و مرگ بر آمریکا منسی بشود. مسئله جریان آمریکایی در مقابل اسلام است که میخواهند کشور را بکشند به طرف آمریکا»!(صحیفه امام، 1368: 6)