این سوال بسیار خوبی است که باید روی آن تأمل کرد. جریانات مختلف قبل از انقلاب خواهان تغییر بودند. به تعبیر دیگر، گرایشهای مختلف در کشور، وضعیت ایران را شایسته ملت ایران نمیدانستند؛ از گروههای چپ و ملیگرا گرفته تا گروههای مسلح و…، همه به اتفاق شرایط را بسیار تحقیرآمیز و غیرقابل تحمل میپنداشتند و در مسیر تغییر قرار گرفته بودند.
هریک از آنها راه حلی برای عبور از شرایط داشتند. برای مثال «نهضت آزادی» معتقد بود که باید با آمریکاییها گفتگو کنیم تا بتوانیم آنها را قانع کنیم تا استبداد کاهش پیدا کند. این نهضت معتقد بودند از آنجا که آمریکاییها حامی پهلوی دوم هستند، باید آنها را قانع کنیم که افزایش تدریجی استبداد در ایران، به نفع خودشان نیست. آنها عقیده داشتند آمریکا باید بپذیرد استبداد روز افزون در ایران به منافعش لطمه میزند.
عدهای هم گفتند آمریکا در ایران تسلیحات دارند، شاه هم همینطور؛ پس اگر بخواهیم بساط آنها را جمع کنیم، باید دست به سلاح ببریم و فقط از طریق یک حرکت نظامی میتوانیم در ایران تغییر ایجاد کنیم.
هر کس تفکری برای تغییر داشت. در این میان، امام خمینی (ره) نیز روشی برای مبارزه داشت. روش امام این بود که به جای چنین رویکردهایی، باید سعی کنیم مردم ایران را متوجه شأن و منزلتشان کنیم و با دادن آگاهی به آنها، از مسیر خدمت به استبداد و بیگانه خارجشان کنیم.
روش امام خمینی (ره) این بود که در میان ملت ایران کار فرهنگی انجام شود، آگاهی گسترش پیدا کند و جامعه به شناخت عمیقتری از حقایق برسد. وقتی مردم ایران به زندگی شناخت دقیقی داشته باشند، هرگز عامل استبداد نمیشوند و چرخ استبداد و سلطه را به حرکت در نمیآورند. امام (ره) معتقد بود که برای ایجاد تحول اساسی، باید تحول در شناخت انسانها ایجاد شود.
امام خمینی (ره) به هیچ وجه اعتقاد به مبارزه مسلحانه و رفتن به درگاه آمریکا نداشتند و باور داشتند که ملت ایران خود میتواند شرایط خود را تغییر دهد. ایشان به تدریج توانستند تفکر خود را در جامعه گسترش دهند. مردم در میان همه نسخههایی که برای تحول در ایران پیچیده میشد، نسخه امام را پسندیدند و آن را واقعی دانستند بنابراین سایر روشها شکست خورد.
برای مثال «چریکهای فدایی خلق» به روستاها رفتند تا کار مسلحانه کنند، اما روستاییها آنها را دستگیر کردند و تحویل پلیس شاه دادند؛ بنابراین حرکت آنها در همان ابتدای کار زمین گیر شد. «مجاهدین خلق» همینطور! «نهضت آزادی» نیز هرگز نتوانست با سیاست خود آمریکا را راضی کنند که استبداد خود را کاهش دهد؛ چراکه آمریکاییها منافع خود را در صرفاً در وجود استبداد مطلق در ایران میدانستند چون اگر قرار بود نظارتی وجود داشته باشد، نمیتوانستند نفت و منابع کشور را چپاول کنند.
آمریکا در استبداد و تاریکی مطلق میتوانست ایران را غارت حداکثری کند، بنابراین روش نهضت آزادی جواب نمیگرفت. غرب به علت تأمین منافعش هرگز به دست خود استبداد حاکم بر ایران را کم نمیکرد.کم کردن استبداد یعنی آنکه مردم به تدریج بتوانند در امور خودشان نظارت و مشارکت داشته باشند. اگر مردم میتوانستند مشارکت کنند بلافاصله در برابر غارتهای آمریکا مانع میشدند و غرب را با افکار عمومی مواجه میکردند. آمریکا در شرایطی میتوانست غارت حداکثری داشته باشد که هیچکس نفهمد که آنها چه میکنند. بنابراین راه نهضت آزادی برای مهار استبداد در ایران محکوم به شکست بود.
وقتی ملت ایران با دعوت امام به خیابانها ریختند و همه قدرت امام را درک کردند، همه این گروهها و تشکلها به پاریس و نزد امام رفتند تا بگویند که اصول ایشان را میپذیرند.
امام (ره) در پاسخ به درخواست دیدار «کریم سنجابی» رئیس جبهه ملی گفتند: «اگر میخواهید شما را بپذیرم باید رسماً اعلام کنید که استبداد و سلطه آمریکا باید از ایران برود.» همچنین «مهدی بازرگان» نیز به پاریس رفت و با امام چانه زد که ما نمیتوانیم استبداد را از ایران خارج کنیم؛ بازرگان معتقد بود ولو اینکه بتوانیم استبداد را از ایران خارج کنیم، نمیتوان آمریکاییها را از ایران بیرون کرد!
بازرگان در کتاب «انقلاب در دو حرکت» این موضوع را نوشته است که در دیدار با امام گفتم چنین چیزی محقق نمیشود، اما در نهایت بازرگان به این علت که کسی به حرفش گوش نمیداد و منزوی شده بود، در ظاهر پذیرفت که دو اصل مدنظر امام را میپذیریم؛ یعنی اولاً، پهلوی مشروعیت نداشته باشد و دوماً، استبداد باید پایان بیابد و آمریکاییها نیز از کشور خارج شوند. با این وجود، او در عمل چنین باوری نداشت؛ این پذیرش در مشی و روش بازرگان، تبلور نیافت و او به تدریج به تفکر قبلی خود بازگشت.
مهر- سلیمی نمین