شاید بتوان گفت، عباراتی چون «اقتصاد اسلامی» با تعاریف امروزی خود قدمت چندانی نداشته و قدمت عمده مباحث مطرح شده در این حوزه به صورت نظاممند را نمیتوان بیش از نیم قرن دانست؛ به نحوی که عمده مباحث مطرح شده در این حوزه را میتوان به پس از پیروزی انقلاب اسلامی مرتبط دانست؛ اما قواعد و چارچوبهای موجود برای تحقق چنین اقتصادی تنها متعلق به دوره جدید نبوده و ریشههای تاریخی دارد. اسلامیسازی اقتصاد از آن قبیل موضوعاتی است که با توجه به روی کار آمدن دولت سیزدهم دوباره بر سر زبانها افتاده و مورد توجه قرار گرفته است؛ اما همچنان نحوه اسلامیسازی اقتصاد و ویژگیهای یک اقتصاد اسلامی از موضوعات محل بحث است. صبح صادق در گفتوگو با دکتر ایرج توتونچیان، معاون اسبق وزیر اقتصاد در دهه 60 و یکی از اقتصاددانان حوزه اقتصاد اسلامی در این زمینه به گفتوگو نشسته است.
اگر چه صحبت از اقتصاد اسلامی همواره طی چند دهه اخیر وجود داشته، عملا نتیجه مشخصی روی کاغذ و در مقام اجرا نداشته است. در سالهای اخیر نیز این موضوع فراموش شده است؛ اما به نظر میرسد با روی کار آمدن دولت سیزدهم بار دیگر این مقولات مورد توجه قرار گیرد. نظرتان درباره حرکت به سمت تحقق اقتصاد اسلامی و شاخصههای این اقتصاد چیست؟
در ابتدا اجازه دهید به این موضوع اشاره کنم که اقتصاد اسلامی یک موضوع صرفاً دینی یا احساسی و... نیست؛ بلکه تحقق چنین مدل اقتصادی مبتنی بر تعالیم اسلام کاملاً علمی و عقلانی است، حالا نام آن را هر چه میخواهید بگذارید؛ یعنی حتی در یک جامعه غیر مسلمان نیز میتوان این مدل اقتصادی را پیاده کرد، آنچه من تا امروز بر اساس تجربه شخصی خودم به آن رسیدهام، این است که اگر مسلمانی در یک فضای اسلامی قرار گیرد یا خودش را در آن فضا با قرآن، نهجالبلاغه و آیات و احادیث مأنوس و عجین کند، میتواند به مراتب بهتر از یک جامعه غیر دینی مدلی تحت عنوان اقتصاد اسلامی را طراحی کند. به نظرم اگر یک اقتصاددان خارجی که مسلمان هم نیست بخواهد روی اقتصاد اسلامی مطالعه و تحقیق کند، آنچه را که از دست میدهد و خیلی مهم است، این است که او روح اسلام را نفهمیده است. روح اسلام محبت، صمیمت و دوستی است که من از آن با عنوان «تعاون» به معنای اعم کلمه در تمام موارد نام میبرم. این مسئله، یعنی موضوع تعاون که نشئت گرفته از روح اسلام است، در مدل اقتصاد اسلامی بسیار اهمیت دارد. ضمن اینکه بر اساس روح دین هدف غایی را میتوان «عدالت» دانست. اینها تفاوتهای اساسی اقتصاد اسلامی با اقتصاد متعارف است؛ یعنی روح اسلام از یک طرف تعاون و از طرف دیگر هدف و آرزوی اسلام است که همان تحقق یک جامعه عدالتمند است. آنچه این شاکله را تکمیل میکند و مثلثی سه ضلعی را تشکیل میدهد، ایجاد رفاه اجتماعی (Social Welfare) است؛ یعنی به نظرم اضلاع مثلث تشکیلدهنده اقتصاد اسلامی سه ضلع عدالت، تعاون و رفاه اجتماعی هستند. بخشی از پاسخ پرسش شما این نکته است. اینکه برخی میگویند خب فرمولها یا قواعد اقتصاد که ثابت و مشخص هستند، پس اقتصاد اسلامی چه معنایی دارد! باید گفت تفاوت در همین موارد است. مرحوم آیتالله تسخیری میگفتند ما از لحاظ محتوای مسائل حقوقی بسیار غنی و قوی هستیم؛ اما در طبقهبندیها ضعف داریم. درباره اقتصاد اسلامی نیز من معتقدم ممکن است ما طبقهبندی اجزای اقتصاد اسلامی را از غرب یا اصطلاحاً اقتصاد متعارف گرفته باشیم؛ اما آنچه مهم است، محتوای آن است. برای نمونه، امروز در کجای دنیا و در کدام مکتب فکری بحث عدالت و تعاون مطرح است؟ چنانچه در نظام سرمایهداری و به عنوان سردمدار آن آمریکا میبینیم بحث توزیع ثروت و درآمد آنقدر نامناسب است که اصلاً موضوع رفاه اجتماعی کاملاً بیمعنا شده است. خود این موضوع نشاندهنده شکست نظام سرمایهداری است. در واقع، ما از طریق روح اسلام و قرآن و به تبع آن تعاون و عدالت میتوانیم به اقتصاد اسلامی برسیم.
ابزار ما برای تحقق و به عبارتی رسیدن به اقتصاد اسلامی چیست؟
ما بازار، مصرفکننده، تولیدکننده، دولت، مالیات، یارانه و... داریم. اینها ابزارهای تحقق هدف ما هستند. تمام اینها باید با معیارهای اسلامی مقایسه شوند. اگر من نظام سرمایهداری را با این چارچوبها مقایسه کنم، ثابت میشود که نظام سرمایهداری موجود در دنیا که به نظر من بیش از 90 درصد اقتصادهای دنیا بر اساس آن بنا شدهاند، فاقد این موارد و طبیعتاً غیرانسانی است؛ چرا که در نظام سرمایهداری خودخواهی و خودمحوری ( Selfishness) رکن اصلی است، اما شما در اقتصاد اسلامی درست در نقطه مقابل آن قرار دارید.
اصول کلی در اقتصاد وجود دارد که برای همه تا حدودی پذیرفته شده است؛ برای نمونه، نسبت عرضه و تقاضا، قیمت و میزان مصرف و... . پس از نظر شما اقتصاد اسلامی این اصول کلی علم اقتصاد را میپذیرد و مشکلی با این موارد ندارد.
اینها پایههایی است که بنیان آن گذاشته شده است. همانطور که پایههای حکومت در دوران ارسطو و سقراط ریخته شد. طبیعتاً برای مدیریت و رعایت حقوق جمعی که با یکدیگر تضاد منافع دارند نیز باید حکومت شکل گیرد. حکومت نیز در وهله اول نیازمند قانون است. قانون هم به یک سری معیارها و چارچوبها نیاز دارد.
احتمالا شما هم این موضوع را شنیدهاید که برخی، گاها شباهتهایی میان اقتصاد اسلامی با اقتصاد سوسیالیستی قائل هستند. چه تفاوتها و شباهتهایی میان این دو اقتصاد وجود دارد؟ اصلا این قیاسها را قبول دارید؟
به نظرم این حرف یک بدفهمی و نفهمی است. اصلاً ارتباطی وجود ندارد. برای نمونه، میگویند اقتصاد اسلامی به کدام مدل یا مکتب اقتصادی نزدیکتر است؟ من منم و شما شمایید. حالا ممکن است شباهتهایی هم بین ما وجود داشته باشد؛ اما آیا میتوان گفت مثلاً به خاطر این شباهتها من به شما از همسایهمان نزدیکترم یا چیزی شبیه این؟ اقتصاد اسلامی موجودیت دیگری است. بله ممکن است در جاهایی به اقتصاد سرمایهداری یا سوسیالیستی هم نزدیک باشد، اما کلاً یک موجودیت دیگر است. برای نمونه، هم ما و هم اقتصاد سرمایهداری به دنبال حداکثر مطلوبیت هستیم، هم ما و هم آنها به بازار معتقدیم. حالا بیاییم بگوییم پس اقتصاد اسلامی ما به اقتصاد سرمایهداری نزدیکتر است. به نظرم مطرح شدن این تعابیر بیشتر از این حیث است که عدهای در معنای عدالت دچار اشکال و اشتباه هستند، بزرگان ما میفرمایند هیچ کاخی بنا نمیشود مگر اینکه کوخی ایجاد شود و سالها بعد مارکس نیز جملهای شبیه آن را بیان میکند. حالا بیاییم بگوییم عجب پس اقتصاد اسلامی همان اقتصاد سوسیالیسم است. این ظواهر باعث شده است عدهای چنین استنباطهایی داشته باشند.
شما یکی از منتقدان نظام سرمایهداری هستید و اتفاقا ضعف نظام سرمایهداری را یکی از دلایل لزوم توجه به اقتصاد اسلامی میدانید. با توجه به بحرانهای موجود در نظام سرمایهداری به نظرتان این رخت به ظاهر تنومند، اما پوسیده چه زمانی میشکند؟ من نمیخواهم پیشگویی کنید، اما تحلیلتان چیست؟
مارکس و شومپیتر هم عدد و رقم مشخصی برای افتادن این درخت بیان نکردهاند؛ اما بعد از بحران مالی ۲۰۰۷ که به نظرم هنوز تمام نشده است، بحران بعدی برای نظام سرمایهداری خیلی کشنده خواهد بود؛ به خصوص که حالا رقیبی مانند بانکداری اسلامی هم برای آن وجود دارد.
البته شاید همین موضوع اقتصاد سرمایهداری را نجات دهد.
اتفاقا من معتقدم بانکداری اسلامی کاپیتالیسم را نجات خواهد داد. یک بار یکی از اقتصاددانان جریان لیبرال در دفاع از نظام سرمایهداری گفته بود این بحرانها طبیعی است و آمریکاییها مشکلات اقتصادیشان را حل میکنند؛ اما حرف من این است که خداوند بدن انسان را به گونهای خلق کرده که برای نمونه سرماخوردگی ساده موجب مرگ ما نمیشود یا مثلا افراد حتی بعد از جراحی قلب و کلیه هم زنده میمانند. دلیلش این است که بدن انسان طوری خلق شده که میتواند در مقابل این تکانهها مقاومت کند. حالا بیایید بدن انسان را با اقتصاد مقایسه کنید. بانکهای مرکزی آمریکا و کانادا مدام اعلام میکنند مجبوریم نرخ بهره را تغییر دهیم. طبیعتاً یک بدن سالم که خداوند آن را سالم آفریده است، به مراقب همیشگی و تحت مراقبت بودن نیازی ندارد؛ یعنی بدن سالم نیازی ندارد شما مدام نبض آن را اندازهگیری کند. شما برای نمونه اگر فقط تغییرات نرخ بهره را در دنیا بررسی کنید، متوجه میشوید وضعیت اقتصاد در دنیا عادی نیست، یعنی یک دردی، یک ایرادی در این اقتصاد وجود دارد. یک بار میگویند ورود سرمایه کم است، یک بار میگویند عرضه پول زیاد است، یک بار میگویند بیکاری زیاد است و... . من معتقدم خود این مسائل نشاندهنده ضعف در عملکرد این سیستم است. اقتصاد امروزی در دنیا جوابگو نیست؛ چون با فطرت انسان و قوانین هستی مطابقت ندارد.