چند سالی است که سریالهای شبکه نمایش خانگی توانستهاند جای پای خود را در میان مخاطبان سریالدوست محکم کنند؛ سریالهایی که هر چند وقت یک بار پخش میشوند و تاکنون نیز اکثر قریب به اتفاقشان برای جذب بیشتر مخاطب از مؤلفههایی استفاده میکنند که عموماً زرد، پوچ و بیمحتواست، از تجملات زائد و سبک زندگیهای نامتعارف و مخرب گرفته تا مطرح کردن مسائل جنسی و امثال آنها.
به همین دلیل در تمامی این سالها که شبکه نمایش خانگی سعی کرده است میدان را در دست بگیرد، سریالهای اندکی بودهاند که توانستهاند به جز جذب مخاطب، نظر کارشناسان و منتقدان را هم به خود جلب کنند. بدون تعارف، بیشتر این آثار، از مشکلاتی مانند فیلمنامههای ضعیف با طرح داستانهایی بیمحتوا و دور بودن فضاهای داستان از آنچه در واقعیت جامعه میگذرد، رنج میبرند و در نهایت نیز در بسیاری از این آثار، مخاطبان از بدقولی صاحبان اثر و نیمهکاره رها کردن سریال انتقاد کردهاند.
روایت تاریخ در بستر عاشقانه
اما حالا پس از این همه سال و در میان آثاری که انگار فقط به دنبال جلب مخاطب به هر قیمت و به دست آوردن سرمایه از ساخت یک سریال بودهاند، سریالی از سرگذشت یک زن ایرانی در دوران جنگ جهانی دوم و اشغال ایران به دست متفقین ساخته شده که در مجموع توانسته است نظر مثبت مخاطبان و منتقدان را به خود جلب کند.
«خاتون» سریالی 23 قسمتی است که برخلاف بسیاری از سریالهای شبکه نمایش خانگی و حتی سریالهای تلویزیونی، بیخود و بیجهت کِش داده نشد. داستان از جایی جذاب و در فضای بومی شمال کشور آغاز شده و توانسته از همان ابتدا با خط سیر خود، مخاطب را جذب کند. هر چند «خاتون» نیز از سوژه تکراری مثلث عشقی بهره میبرد که در سالهای اخیر آن قدر استفاده شده که دیگر تکراری است، اما با این حال حتی این مثلث عشقی نیز در خدمت داستان اصلی قرار میگیرد؛ داستانی که میخواهد جوانمردی جوانان این مرز و بوم را در دوران اشغال و قحطی و تجاوز دشمن به خاک کشور نشان دهد.
برههای از تاریخ که کمتر در فیلمها و سریال و حتی در کتابها به آن توجه شده و همین باعث شده است تا بسیاری از جوانان و حتی افراد میانسال فقط جسته و گریخته چیزهایی در این مورد شنیده باشند. بنابراین سوژه «خاتون»، سوژهای مهم و غیرقابل گذشت است که برههای از تاریخ کشورمان را در قالب داستانی عاشقانه روایت میکند.
اما واقعیت این است که ریزهکاریهای وقایع مربوط به آن مقطع از تاریخ کشورمان، برای فیلمنامهنویس و کارگردان آنقدر اهمیت ندارد که خودِ شخصیت خاتون مهم است؛ چراکه بعضا اشکالاتی در نمایش وقایع آن مقطع دیده میشود؛ اشکالاتی کوچک اما مهم! برای نمونه، یکی از مهمترین مسائل آن دوران که تقریباً همه حداقل از زبان پدربزرگها و مادربزرگهایمان آن را شنیدهایم، قحطی گسترده ناشی از اشغال کشور و غارت گندم و مواد غذایی از سوی سربازان انگلیسی و روس است و اتفاقاً همین قحطی نیز مهمترین دلیل برای کارهای رابینهودی شخصیت «رضا فخار» و دوستانش میشود، اما هیچ نشانی چه در فیلمنامه و چه حتی در کارگردانی و فضاسازی کار از قحطی و رنج مردم نمیبینیم! حتی کافههای شهر به راه هستند، روشنفکرها به کافه میروند و قهوه و بستنی میخورند و این در حالی است که حدود نیمی از جمعیت ایران در آن زمان بر اثر قحطی جان باختند! اما در مجموع، روایت داستان در بستر یک مقطع حساس و مهم از تاریخ کشورمان، نقطه قوت داستان این سریال است.
دارای ضعف، اما قابل تحسین
در هر حال میتوان به جرئت گفت، «خاتون» برخلاف بیشتر سریالهای شبکه نمایش خانگی، به صورت فکر شده، حساب شده و با هدف سازنده و قابل تحسین ساخته شده است و از همه مهمتر اینکه، «خاتون» برای مخاطب خود احترام قائل است و سعی کرده داستان را از موضوعی جذاب و عاشقانه شروع کند و با همان عشق که حالا وجه وطنپرستی و مبارزه با دشمن به خود گرفته، پایان دهد.
شخصیت خاتون در طول سریال، نماد یک زن ایرانی است که نمیتواند به اتفاقات جامعهاش بیتفاوت باشد، اما در پایان نماد یک ملت و یک کشور میشود؛ کشوری که مردانش برای پاسداشت و نگهداری از آن خون دل میخورند و میمیرند، اما اجازه نمیدهند که دست اجنبی به ناموس و مملکتشان برسد. این نماد به دل مینشیند و با همه کاستیها و نقصهایی که سریال دارد، توانسته رضایت مطلوبی نسبت به دیگر آثار شبکه نمایش خانگی از خود به جا بگذارد.