در حالی که تحلیلگران با گمانزنیهای بدبینانه (چه بسا سوگیرانه) از توقف مذاکرات وین، به نوعی شکست آن را القا میکردند[...]
در حالی که تحلیلگران با گمانزنیهای بدبینانه (چه بسا سوگیرانه) از توقف مذاکرات وین، به نوعی شکست آن را القا میکردند، شاهد دومین سفر «انریکه مورا» هماهنگکننده مذاکرات وین در روز سهشنبه گذشته به تهران طی دو ماه اخیر بودیم. متعاقب این سفر «جوزف بورل» مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا، نتایج سفر «انریکه مورا» به تهران را «بسیار مثبت» اعلام کرد و گفت، مذاکرات با ایران بهزودی از سر گرفته میشود.
رمزگشایی این اعلام نظر را میتوان پیش از سفر مورا به تهران در مواضع جوزف بورل جستوجو کرد. او هدف این سفر را این طور بیان کرده بود که درصدد یافتن راه میانهای برای خروج نام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی از فهرست آمریکا برای سازمانهای تروریستی خارجی است. به فرض پذیرش این ادعا، در این باره چند پرسش مطرح است: آیا مقامات کاخ سفید این راه میانه را خواهند پذیرفت؟ اگر واشنگتن این ابتکار را بپذیرد، آیا مذاکرات به آخرین ایستگاه خود خواهد رسید؟
مواضع بورل و مقامات آمریکایی این حقیقت را نشان میدهد که راه حل جدید اروپایی با هر ابعادی به معنای رفع اختلاف و دستیابی به توافق در سریعترین زمان نیست. سخنگوی وزارت خارجه آمریکا با وجود قدردانی از سفر انریکه مورا به تهران، نشان میدهد آمریکا این ابتکار اروپایی را در زمره خواستههای فرابرجامی ایران ارزیابی کرده و ضمن اعلام اینکه با توافق فاصله زیادی وجود دارد، گفت: «ایران باید تصمیم بگیرد که یا بر شروط فرابرجامیاش پافشاری کند یا اینکه میخواهد به سرعت به توافق دست یابد.» البته به نظر میرسد، جوزف بورل با وجود ابزار خوشبینی نیز به این موضوع واقف بوده است؛ زیرا او گفت اختلافات موجود در مسیر احیای برجام را نمیتوان یک شبه حل کرد.
بررسی آخرین تحولات در مذاکرات و به ویژه توافقاتی که در سفر مورا به تهران صورت گرفت، واقعیتهایی را آشکار میکند که رسانههای آمریکایی، ضد انقلاب و حتی برخی از رسانههای جریانی در داخل کشور آنها را انکار میکردند. یکی از این واقعیتها آمادگی 1+4 نسبت به توافق است؛ یعنی در این مذاکرات آنچه مربوط به ایران، اتحادیه اروپا و روسیه و چین بوده، حل و فصل شده است. واقعیت دیگر زیادهخواهی آمریکاست. با وجود اینکه همه طرفها آمادگی حل موضوع را دارند و موضوعات اختلافی را به برجامی و فرابرجامی دستهبندی نمیکنند، کاخ سفید همچنان در چارچوب فرمول ترامپ به دنبال هدایت مذاکرات به سمتی است که ایران را وادار به قبول برجامهای 2، 3 و 4 بکند.
واقعیت سوم اختلافات منحصر به موضوع رفع تحریمهای سپاه نیست، مواضع کاخ سفید و اقداماتی که کنگره آمریکا در یکی و دو هفته اخیر انجام داده است، نشان میدهد به فرض اگر همه طرفها از جمله کاخ سفید موافقت خود را درباره خروج سپاه از فهرست تروریسم اعلام کنند یا ایران از خواسته خود عقبنشینی کند، باز نمیتوان از پایان مذاکرات و تحقق توافق برای احیای برجام سخن گفت؛ زیرا چند موضوع دیگری وجود دارد که آمریکاییها حاضر به تن دادن آن نیستند. یکی از مهمترین موضوعات تضمین انتفاع پایدار اقتصادی به ایران است. حال آنکه دولت بایدن نه تنها برای اجرای پایدار برجام در دوره بعد ریاستجمهوری تضمینی نداده است، حتی حاضر به تضمین اجرای بدون کم و کاست دوره ریاستجمهوری خودش هم نیست. مشاور رسانهای تیم هستهای در اظهار نظری گفته است: «ایران قبول کرد که اگر بایدن نمیتواند نسبت به رویکرد دولت بعدی درباره برجام تضمین دهد، دستکم نسبت به تعهدات دولت خودش تا پایان کار به اجرای تعهداتش در چارچوب توافق احتمالی تضمین دهد، اما دولت آمریکا این را هم نپذیرفته است.» همانطور که گفته شد رفتارشناسی بایدن و کنگره آمریکا این موضوع را اثبات میکند که آنها به دنبال برجام پایدار و نافع برای ایران نیستند. آخرین اقدام بایدن در خصوص تمدید تحریمهای ناشی از بند ۱۲۴۵ قانون دفاع ملی سال ۲۰۱۲ آمریکا در 23 اردیبهشت سال جاری مؤید این حقیقت است. اینها نشان میدهد مسئله آمریکا در موضوع برجام فراتر از تحلیلهای رسانههای اجارهای و تحلیلهای سوگیرانه جریانی در خصوص منحصر کردن اختلافات به موضوع رفع تحریمهای سپاه است.
بنابراین، همه پافشاریهای ایران، رسیدن به یک توافق مطمئن و پایدار است. حقیقت امر هم عاقلانه نیست که آزموده را دوباره آزمون کرد. پس از توافق برجام در سال 1394 تجربه فراموش ناشدنی را به ملت ایران داده است. اگرچه عدهای بنا دارند آن را مخفی نگه دارند یا به فراموشی بسپارند؛ ملت ایران به یاد بیاورند که دولت باراک اوباما، رئیسجمهور پیشین آمریکا که خود برجام را امضا کرده بود، چگونه در روند اجرای این توافق تعلل و کارشکنی کرد. یا به یاد بیاورند که ترامپ چقدر آسان از برجام خارج شد و به راحتی افزون بر بازگرداندن تحریمهای به اصطلاح برداشته شده براساس توافق برجام، 800 تحریم دیگر را بر ایران تحمیل کرد. اکنون نیز به دقت و نگاه واقعبینانه به رفتار دوگانه بایدن نیاز است که از یک سو تحریمهای ترامپ را حفظ کرده و در عین حال تحریمهای جدیدی را نیز وضع کرده است و از سوی دیگر حاضر به تضمین برای اجرای توافق در دوره ریاستجمهوری خودش هم نیست. با این وضعیت آیا هر عاقلی میپذیرد که دولت با همه این مسائل و ابهامات، توافقی را به سرانجام برساند که نتواند از آن منافع اقتصادی پایدار خود را بهره ببرد یا با کوچکترین بهانه همه شرایط به اول خودش برگردانده شود؟ تجربه اثبات کرده است اگر تضمینی برای آزاد شدن همه پولهای بلوکه شده ایران وجود نداشته باشد، یا سرمایهگذاران خارجی جهت ورود به بازار ایران به دلیل ترس از تحریمهای مجدد غیرممکن باشد بیتردید این وضعیت منافع اقتصادی کشورمان را تحت تأثیر قرار میدهد؛ به همین دلیل توافق نکردن بهتر از توافق بد است.
با این حال، رسانههای وابسته یا واداده القا میکنند که اگر ایران به خواستههای زیادهطلبانه آمریکا تن ندهد، فرصت بزرگی را از دست خواهد داد. اگر چه معنای فرصت بزرگ از نظر این تحلیلگران در هالهای از ابهام است، اما تجربه چند ساله رفتارهای آمریکاییها و حتی اروپایی مبنی بر پایان فرصتها یا اگر مذاکرات شکست بخورد، سناریوی دیگری پیش خواهند کشید، در عمل نشان داده است که این نوع مواضع تنها عملیات رسانهای بیش نیست. موضع مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا یکی از این شواهد است. او طی سه و چهار ماه اخیر چند بار اذعان کرد که اروپاییها از این توافق بسیار منتفع خواهند شد، زیرا وضعیت اکنون تغییر کرده است و برای اروپا بسیار جالب است که یک تأمینکننده (نفت و گاز طبیعی) دیگر داشته باشیم و آمریکاییها (هم) به موفقیت دیپلماتیک نیاز دارند.»