صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۰۱ خرداد ۱۴۰۱ - ۱۱:۰۶  ، 
کد خبر : ۳۳۷۵۷۸

یادداشت روزنامه‌های ۱ خرداد

روزنامه کیهان **

 هیستری اسرائیل؛ چند گزارش امنیتی/ محمد ایمانی

1- رژیم صهیونیستی جمعه شب، چند موشک را از جولان، به سمت دمشق شلیک کرد. یکی از موشک‌ها به نزدیکی «هتل روضه» اصابت کرده که تا حرم حضرت زینب(س) حدود یک کیلومتر فاصله دارد. این حرم شریف، خط قرمز همه نیروهای مقاومت منطقه است؛ حریم محترمی که ارادتمندان اهل‌بیت(ع) را از افغانستان، پاکستان، ایران، عراق، لبنان و سوریه بسیج کرد تا سیلی تحقیرآمیز را به آمریکا و اسرائیل بزنند. بی‌تردید صهیونیست‌ها، با انتقام پشیمان‌کننده‌ای مواجه خواهند شد که خاطره‌ای تلخ‌تر از مجازات‌های قبلی در جولان و سایر مناطق را در ذهن آنها حک کند. برخی منابع می‌گویند در حمله دیگری به بندر طرطوس، کانتینرهای یک کشتی هدف قرار گرفته، که در صورت صحت خبر، باید منتظر غرق شدن کشتی‌های تجاری و نظامی رژیم صهیونیستی در آینده نزدیک بود.

2- حملات پراکنده طی چند ماه گذشته به مناطقی در دمشق، لاذقیه، طرطوس، مصیاف و قنیطره، چقدر می‌تواند واجد اهمیت راهبردی و از سر ابتکار عمل باشد؛ و چقدر تاکتیکی و انفعالی است؟ اسناد فراوان نشان می‌دهد این تحرکات، منفعلانه و از سر اضطراب است و نمی‌تواند تغییری در معادلات موجود پدید آورد. روزنامه وال‌استریت ژورنال، چندی قبل به نقل از رئیس سابق نیروی هوایی رژیم صهیونیستی نوشت «اسرائیل از سال ۲۰۱۷ تاکنون

(ظرف پنج سال)، بیش از ۴۰۰ حمله هوایی علیه مواضع نیروهای مقاومت در سوریه و منطقه انجام داده است». اما تحلیل‌گران به فرض صحت می‌پرسند که این اقدامات، از کدام بحران راهبردی اسرائیل کاسته است؟

3- شکار وحشی وقتی در تله گیر می‌افتد و می‌ترسد، بیش از هر زمان دیگر نعره می‌کشد و پنجه می‌اندازد. شلیک پرحجم نیز، الزاماً نشانه دست برتر نیست. گاهی نظامیان گرفتار در محاصره، به همه طرف شلیک می‌کنند تا ‌ترس خود را پنهان کنند یا تسلیم شدن را به تاخیر بیندازند. اسرائیل به استناد صدها گزارش منابع امنیتی و رسانه‌ای خود، دقیقاً در چنین وضعیتی قرار دارد. شلیک چندباره به پهپاد‌ها و نیروهای خودی، و شلیک به 80 خبرنگار و کشتن آنها که آخرینش، خبرنگار شبکه الجزیره بود، نشانه تنش عصبی شدید (هیستریک) در میان مقامات اسرائیل است. «هیستری» را به «هیجان غیرقابل کنترل، اضطراب بیمارگونه، آشفتگی و پریشان‌خیالی، و حمله عصبی»، تعریف کرده‌اند.

4- تحرکات تاکتیکی، هیچ تأثیری در تغییر معادلات راهبردی نداشته و اسرائیل به وضوح احساس می‌کند دائما، طناب مرگ بر گلوی او تنگ‌تر می‌شود. این در حالی است که آنها چند سال قبل، آماده جشن سقوط سوریه و ادامه دومینووار آن در جبهه مقاومت بودند. فاصله آن هیجان و خیال با واقعیت به‌شدت منفی، برای مقامات تل‌آویو کُشنده است. پیروزی سوریه در برابر جنگ در حالی اتفاق افتاد که مقامات غربی و صهیونیستی یکصدا می‌گفتند «اسد باید برود». اما سوریه با جان‌فشانی رزمندگان جبهه مقاومت مقتدرانه ایستاد و بشار اسد دو هفته قبل، دیداری تاریخی با حضرت آیت‌الله خامنه‌ای انجام داد. رهبر انقلاب در این ملاقات مهم فرمودند «سوریه امروز، سوریه قبل از جنگ نیست، احترام و اعتبار سوریه اکنون بسیار بیشتر از گذشته است و همه به این کشور به‌عنوان یک قدرت نگاه می‌‌کنند. امروز رئیس‌جمهور و ملت سوریه، نزد ملت‌های منطقه سرافراز هستند». بشار اسد هم متقابلاً عنوان کرد «برخی تصور می‌‌کنند حمایت ایران از جبهه مقاومت، حمایت تسلیحاتی است؛ در حالی ‌که مهم‌ترین کمک جمهوری اسلامی، دمیدن روحیه مقاومت و استمرار آن است. آنچه باعث شد رژیم صهیونیستی نتواند بر منطقه حاکم شود، روابط راهبردی ایران و سوریه است که باید ادامه یابد».

5- بهمن‌ماه 1400، مؤسسه مطالعات امنیتی دانشگاه تلاویو (INSS)، سند ارزیابی استراتژیک سالانه خود را جهت ابلاغ به نهادها، به «اسحاق هرتزوگ» رئیس رژیم ارائه کرد. در این گزارش، با‌ اشاره به سه تهدید بزرگ آمده بود «ایران بزرگ‌ترین تهدید خارجی به شمار می‌‌رود و اسرائیل با توجه به پیشرفت‌‌های هسته‌‌ای ایران، به تنهایی قادر به مقابله نیست. ایران به فعالیت‌های منطقه‌ای از جمله تهدید فراگیر تل‌‌آویو ادامه می‌دهد. این تهدید از راه توسعه برنامه‌ موشک‌‌های نقطه‌‌زن و پهپاد‌های حزب‌‌الله و دیگر گروه‌‌ها که قادر به نفوذ به عمق اسرائیل است، شکل می‌‌گیرد. جبهه داخلی فلسطین، به هیچ عنوان به حاشیه نرفته و این، در جنگ اخیر [سیف‌القدس] نمایان شد. با آنکه ارتش و دستگاه‌‌های امنیتی، وضعیت کرانه باختری را شبانه‌‌روز تحت کنترل دارند، اما اوضاع امنیتی به علت ضعف تشکیلات خودگردان و اتحاد گروه‌‌ها در کف خیابان، در آستانه انفجار قرار دارد. در عرصه داخلی اسرائیل هم، تهدید اجتماعی و قطبی‌سازی، شکاف‌‌ها و تنش‌‌ها، سومین تهدید بزرگ است. تداوم جبهه‌‌گیری‌های سیاسی و اجتماعی و بی‌‌اعتمادی به نهاد‌های حاکمیتی و خلأ آشکار در آمادگی ارتش برای جنگ آتی در چند جبهه، چالش‌‌های بسیار بزرگی را ایجاد کرده، آن هم در شرایطی که پلیس تضعیف شده و مناطق خارج از کنترل به‌وجود آمده‌اند. احتمال درگیری و هرج و مرج بسیار بالاست».

6- روزنامه یدیعوت آحارنوت، بلافاصله درباره گزارش «INSS» نوشت: «همه سناریوها در سال 2022 برای اسرائیل، بد هستند». چهار ماه بعد، آویو کوخاوی رئیس ستاد کل ارتش می‌گوید: «ما با مجموعه‌ای از جبهه‌‌ها و تهدید‌های بزرگ، از چاقو گرفته تا انرژی هسته‌‌ای، و از جِنین تا اصفهان رو‌به‌رو هستیم».‌ اشاره او از جمله به هلاکت دست‌کم 20 صهیونیست در کمتر از 40 روز و در داخل مناطق‌ اشغالی 1948 است. ضربات پیاپی مقاومت در تل‌‌آویو، بیت‌‌المقدس، بئرالسبع و...، به مراتب دردناک‌‌تر از موشک‌‌هایی است که در آخرین جنگ، سپر «گنبد آهنین» را از اعتبار ‌انداخت. در اهمیت عملیات مردمی اخیر، همین بس که مقامات اسرائیل را مجبور کرد نیروی ویژه «سرت متکال» را در تل‌آویو به خدمت بگیرند و «یلاخ شووال» تحلیلگر صهیونیست بنویسد: «به کجا رسیده‌‌ایم که سرت متکال، برای عملیات در مرکز تل‌آویو، فراخوانده شده‌ است؟!». سرت متکال، یگان ویژه «اطلاعات نظامی» ارتش اسرائیل است که مأموریت سنتی آن، عملیات مرزی و برون‌‌مرزی بوده است.

7- اگر «شائول موفاز» وزیر جنگ اسبق باور دارد که «بازدارندگی اسرائیل در شهر جِنین، به کلی از دست رفته»، بنابراین طبیعی است تزوی یحزقلی خبرنگار شبکه 13 تلویزیون اسرائیل گزارش دهد «نسل جوان فلسطین، هیچ ‌ترسی ندارد و هیچ حسابی از شاباک (سرویس‌ امنیت داخلی اسرائیل) نمی‌برد. آنها راه‌‌های مبارزه را به خوبی می‌‌شناسد»، و بن کاسبت تحلیلگر صهیونیست گواهی دهد «عملیات‌‌‌های اخیر، ثابت کرد دیوار حائل که گمان می‌‌‌رفت راه نجات ماست، هیچ فایده‌ای ندارد». به اینها اضافه کنید تحلیل مجله اسرائیل دیفنس را که چند ماه قبل، به قلم «ژنرال شبتای بریل» نوشت: «نیروهای مقاومت و دشمنان دیرینه اسرائیل، خود را برای زدن ضربات دردناک و اعزام تابوت‌‌های حامل سربازان اسرائیل به تل‌آویو آماده کرده‌اند. حزب‌الله با داشتن ۱۲۰ تا ۱۵۰ هزار موشک، توان شلیک روزانه ده‌ها موشک را دارد». در کنار تهدید‌های نظامی، تهدید‌های اطلاعاتی و سایبری رو به فزونی است. چند هفته قبل، در اثر حمله سایبری کم‌سابقه، اختلال گسترده اینترنتی و ارتباطات ماهواره‌ای در سرزمین‌های‌ اشغالی پدید آمد و بسیاری از وب‌سایت‌های دولتی، از کار افتادند. سازمان امنیت سایبری، یکی از اهداف این حمله بود و مقامات دفاعی، آن را «بزرگ‌ترین حمله سایبری در تاریخ اسرائیل» خواندند. این عملیات که موجب اعلام «وضعیت اضطراری» شد، غیر از حمله چند ماه قبل «عصای موسی» بود که سه معاون موساد، (جذب نیرو، فناوری و مبارزه با ‌تروریسم) را وادار به استعفا کرد. وحشت مضاعف مقامات امنیتی تل‌آویو این است که اطلاعات لو رفته از مراکز و مقامات امنیتی، مبنای طراحی عملیاتی بی‌سابقه باشد.

 8- مراکز اطلاعاتی و رسانه‌ای رژیم صهیونیستی برای بازسازی روحیه فروپاشیده در جبهه درونی، ناچار به عملیات روانی شده‌اند که حملات به سوریه یکی از آنهاست. همچنین، یکی در میان، موساد ادعا می‌کند فلان همکار سپاه قدس را بازداشت و بازجویی کرده، و شین‌بت (سرویس‌های امنیت داخلی) می‌گوید نقشه مأموران سپاه قدس و وزارت اطلاعات ایران برای تور کردن دانشگاهیان و بازرگانان اسرائیل را کشف کرده و یا چند تبعه ایرانی‌الاصل اسرائیل را که توسط مأمور اطلاعاتی ایران برای انجام مأموریت در داخل اسرائیل استخدام شده بودند، شناسایی کرده است. روزنامه «اسرائیل هیوم» هم نوشته: «نیروهای وابسته به ایران، قصد ربودن موشه یعلون، وزیر جنگ سابق را داشته‌اند و او مطلع شده است». اما بعید است این فضا‌سازی‌ها، اعتبار از دست رفته موساد و شین‌بت را بازسازی کند. به اعتراف محافل صهیونیست، سرویس‌های اطلاعاتی ایران در طول سال‌های متمادی توانسته‌اند کسانی مانند «گونن سِگِو» (وزیر اسبق انرژی و امور زیربنایی)، «یعقوب ابوالقیان» (سرمایه‌دار صهیونیست و همراه صمیمی موشه یعلون در انتخابات کنست)، و«اورن گورن» (خدمتکار خانه بنی گانتس، وزیر جنگ اسرائیل) را به‌عنوان جاسوس به استخدام درآورند.

9- انبوه گزارش‌ها ثابت می‌کند نه دیوار حائل و نه گنبد آهنین، قادر به صیانت از رژیم صهیونیستی نیست. روزنامه ‌هاآرتص معتقد است «زوال اسرائیل، نزدیک‌تر از آن چیزی است که می‌‌پندارید و رفتار‌ش، گواهی مرگش را امضا می‌‌‌کند. از رفتار ‌های آپارتایدی ناگوار و وضعیت اجتماعی- سیاسی و ژئوپلیتیک بسیار شکننده بگیرید، تا احتمال جنگ که می‌‌‌تواند با شلیک هزاران موشک از چند محور، کار اسرائیل را یکسره کند». هیستری فزاینده، ایهود باراک نخست‌وزیر اسبق را هم وادار کرده در «یدیعوت آحارونوت» بنویسد: «احتمالا برای سومین‌بار در تاریخ حکومت‌های یهود، دچار نفرین دهه هشتم شده‌ایم و بیم آن می‌‌رود که این نفرین بر سر اسرائیل نازل شود». کابوس تکرار شکست یهود بنی‌نظیر در مدینه، این‌بار برای رژیم صهیونیستی در حال تکرار است؛ همان که خداوند در توصیف ماجرا، در سوره حشر فرمود: «ظَنُّوا أَنَّهُمْ مَانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللهِ فَأَتَاهُمُ اللهُ مِنْ حَيْثُ لَمْ يَحْتَسِبُوا وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ يُخْرِبُونَ بُيُوتَهُمْ بِأَيْدِيهِمْ وَأَيْدِي الْمُؤْمِنِينَ فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الْأَبْصَارِ. گمان می‌کردند دژهايشان، مانع آنها در برابر خدا خواهد بود، پس خداوند از جايى كه گمان نمی‌کردند، بر آنان درآمد و وحشت را در دل‌هایشان افكند [طورى كه] به دست ‏خود و به دست مؤمنان، خانه‌‏هاى خود را خراب می‌کردند؛ پس اى صاحبان بینایی، عبرت گيريد».

 ***************************************

روزنامه خراسان**

غفلت از چرایی ها و چگونگی های خصوصی سازی/ مهدی حسن زاده

با گذشت 20 سال از نخستین اقدامات جدی در زمینه خصوصی سازی در کشور که از قضا و به صورت طنزآمیزی از شکل گیری بانک‌های خصوصی آغاز شد، می‌گذرد. قطعا ابلاغ سیاست‌های کلی اصل 44 در سال 1384 نقطه عطفی در این فرایند 20 ساله بود. سیاست‌هایی که بسته کاملی را برای شکل گیری بخش‌های غیردولتی در اقتصاد ایران تدارک دیده بود. سهم 20 درصدی بخش تعاون در اقتصاد کشور و مجوز ورود بخش خصوصی به بسیاری از صنایع و فعالیت‌های بزرگ در همین راستاست. با این حال اکنون و با گذشت 17 سال از ابلاغ آن سیاست ها، نقدهای مبنایی به شیوه اجرای آن‌ها و اقدامات دولت‌ها و مجالس دوره‌های مختلف در زمینه اجرای اصل 44 و خصوصی سازی وجود دارد.

نخستین رویداد بین‌المللی خصوصی سازی در اقتصاد ایران، که از دیروز با حضور چند مقام ارشد دولتی و بخش خصوصی آغاز شد، فرصت خوبی برای بحث در این باره است. به همین مناسبت بد نیست نگاهی به مهم‌ترین اشکالات اجرای اصل 44 از ابتدا تاکنون داشته باشیم.

1 - جیبی که برای خصوصی سازی دوخته شد: آمارها نشان می‌دهد که از اواسط دهه 80، درآمد ناشی از خصوصی سازی سهم قابل توجهی در بودجه دولت پیدا کرد و در کنار درآمدهای نفتی بالا در آن دوران، درآمد خصوصی سازی محرک هزینه تراشی‌های بالای بودجه در آن دوران شد. در چنین شرایطی، واگذاری به پول سازترین روش، استراتژی اصلی خصوصی سازی شد. این مسئله به ویژه در سال‌های اخیر با افت درآمد نفت و بحران کسری بودجه فراگیرتر شد و رد دیون به تامین اجتماعی و صندوق بازنشستگی برای جبران هزینه‌های افزایش حقوق مستمری بگیران این صندوق‌ها را رقم زد. در چنین شرایطی کیفیت واگذاری، فدای کمیت درآمدی آن شد.

2 - ممکن‌ترین روش، نه بهترین روش: در پی نگاه درآمدی به خصوصی سازی، آسیب دیگری که رقم خورد، واگذاری به ممکن ترین روش و نه بهترین روش واگذاری بود. رد دیون دقیقا در همین زمینه شکل گرفت. دولت ترجیح می‌داد که سهم خود از پرداختی کارکنان دولت و بخش خصوصی را به صندوق‌های بازنشستگی به جای نقد، با تاخیر و به صورت سهام واگذار کند. این مسئله از این نظر به نفع دولت بود که می‌توانست سهام فاقد خریدار و شرکت‌های غیرجذاب خود را بفروشد. نتیجه این مسئله علاوه بر تشدید ناترازی صندوق‌های بازنشستگی، تغییر ماهیت این صندوق‌ها از مجموعه‌های سرمایه گذار در شرکت‌های دیگر به مالکان این شرکت‌ها بود. این جاست که بسیاری از شرکت‌های دولتی به شرکت‌های شبه دولتی تبدیل شدند که علاوه بر معضلات مدیریت دولتی، از نظارت‌های قبلی فارغ بودند.

3 - عمومی سازی مالکیت، دولتی ماندن مدیریت: واگذاری سهام عدالت به عنوان یکی از مهم‌ترین جنبه‌های مردمی سازی اقتصاد ایران، اگرچه جمع قابل توجهی از مردم را (فارغ از کم دقتی در شناسایی مشمولان) صاحب دارایی قابل توجهی کرده است، اما در عمل تداوم مدیریت دولتی را رقم زده است. بسیاری از شرکت‌های بزرگ دولتی و بورسی در شرایطی 30 تا 40 درصد سهام خود را تحت عنوان سهام عدالت به مردم داده‌اند که به دلیل غیرمتشکل بودن سهامداران، دولت به نمایندگی از این سهام در هیئت مدیره حضور داشته و دارد و از این نظر اهداف خصوصی سازی محقق نشده است.

4 - زنجیره‌های از هم گسسته: واگذاری بدون منطق و بی توجهی به زنجیره تولید موجب شد تا خصوصی سازی در برخی صنایع به بر هم خوردن زنجیره تولید منجر شود. در بسیاری از صنایع لازم است تا یک مجموعه واحد بتواند یک زنجیره از استخراج مواد اولیه تا محصول نهایی را در اختیار داشته باشد اما بخشی از واگذاری‌ها در صنایعی نظیر فولاد این گونه بود که شرکت معدنی استخراج سنگ آهن در اختیار یک مجموعه، شرکت تبدیل سنگ آهن به فولاد خام در اختیار یک مجموعه و شرکت سازنده محصولات فولادی در اختیار یک مجموعه دیگر قرار می‌گرفت و این‌ها نمی‌توانستند یک زنجیره منسجم را شکل دهند. در نقطه مقابل شکل گیری هلدینگی نظیر پتروشیمی خلیج فارس که زنجیره‌ای از مواد اولیه تا محصول نهایی پتروشیمی و حتی شرکت تخصصی برای فروش و صادرات آن را در دل خود دارد، تجربه موفقی در زمینه خصوصی سازی است. با این حال تجربه‌های ناموفق باعث شد تا بخشی از صنایع کشور با گسست در اداره آن صنعت و توسعه در آن بخش‌ها مواجه شوند.

5 - سیر نامعقول خصوصی سازی: اگرچه قانون مصوب مجلس در اجرای سیاست‌های اصل 44 برای نحوه حضور بخش خصوصی در برخی فعالیت‌ها نظیر بانکداری، تفاوت‌هایی با دیگر بخش‌ها قائل شده بود و یک سهامدار بخش خصوصی یا حتی بخش‌های عمومی، سقف محدودی از سهام یک بانک را می‌توانست در اختیار بگیرد اما این مسئله به طور واضحی در عمل نادیده گرفته شد. شاید مسئله به نگاه یکپارچه در زمینه خصوصی سازی بر می‌گشت که بین خصوصی سازی یک بانک با خصوصی سازی یک کارخانه سیمان، تفاوتی قائل نمی‌شد. حتی شروع خصوصی سازی به صورت جدی در ایران را در سال 1381 با شکل گیری اولین بانک خصوصی مترادف می‌دانند. به این ترتیب در حالی که بخش خصوصی حضور چشمگیری در بسیاری از صنایع کشور ندارد، اما بخش حساسی نظیر نظام بانکی زودتر و بیش از دیگر بخش ها، شاهد حضور بخش خصوصی است. خروجی این مسئله نیز در ناترازی شدید چند بانک بخش خصوصی و آمارهایی از جمله اختصاص 80 درصد تسهیلات این بانک‌ها به 20 ابربدهکار بزرگ دیده می‌شود. این در حالی است که قبل از نظام بانکی، خصوصی سازی در بسیاری از دیگر عرصه‌ها ضروری‌تر بود.

در نهایت می‌توان موارد دیگری را از جمله نبود نظارت بر فعالیت شرکت‌ها پس از واگذاری که مواردی نظیر هفت تپه، هپکو، آذراب و مواردی از این دست رقم زد، نیز به این فهرست اضافه کرد اما غرض این است که بحث درباره خصوصی سازی صرفا یک موضع ساده در حوزه اقتصاد نیست که بتوان به سادگی وارد فرایند اجرای آن شد، ما با یک تغییر ریل سیاست گذاری مواجه هستیم که از سوی بخش قابل توجهی از سیاستمداران درک نشد. بسیاری به طمع درآمد آن برای دولت، وارد این وادی شدند و بسیاری دیگر خصوصی سازی را چوب جادویی برای کارامدی تصور می‌کردند در حالی که مهم است که دقیقا چه شرکت‌هایی را در چه زمان و وضعیتی از نظر شاخص‌های عملکردی، با چه شیوه ای، به چه افرادی و با چه شروطی واگذار می‌کنیم. غفلت از این چرایی‌ها و چگونگی‌ها موجب شد تا در عمل خصوصی سازی به وضعیت فعلی بیفتد. اکنون نیز برای تغییر وضعیت چاره‌ای جز بازگشت به این پرسش‌های بنیادین درباره خصوصی سازی و یافتن پاسخی معقول برای آن‌ها نداریم.

***************************************

روزنامه وطن امروز**

ایمان حسن/رضا موسوی

 این روزها در قرارگاه عملیات بیت‌المقدس غوغاست؛ رفت و آمدهای پیاپی، صدای مکرر بیسیم‌ها و گزارش‌های پی‌درپی از عملیات. فرماند‌هان محورهای مختلف در خط مقدم در حال پیشروی هستند. این عملیات، عملیات مهمی است. قرار است خرمشهر آزاد شود. یعنی می‌شود؟ مثل معجزه می‌ماند. از مرحله دوم عملیات، نظر فرماندهان بر توقف عملیات بوده. حسن (باقری) بلند می‌شود. رو می‌کند به فرماندهان و با آن زبان برانش می‌گوید: «کجا برویم؟ ما به این مردم 20 روزه داریم قول می‌دیم خرمشهر محاصره هست، ما رویی داریم برگردیم؟» این خاطره را حاج‌قاسم تعریف می‌کند: «با این صحبت‌های حسن، همه سرشان را زیر انداختند. بعد گفت: «ما تا خرمشهر را آزاد نکنیم نمی‌رویم از اینجا». آن تصمیم عوض شد. همه حرف‌هایی که جمع‌بندی نظرات تمام فرماندهان درگیر بود عوض شد. فردای بعدش خرمشهر آزاد شد و من مطمئنم اگر حسن نبود در آن صحنه، ما در آن مقطع قطعا خرمشهر را آزاد نمی‌کردیم».

بعضی‌ها یک ملتند؛ مثل شهید حسن باقری. یک ملت برای ملت ما. یک نفر که در کنار همه سازوکارها، به اندازه همه سازوکارها کار می‌کند و به اندازه همه سازوکارها اثرگذار است و چون صداقت و ایمان دارد، خداوند راهنمایش‌ می‌شود تا به قول و وعده‌ای که داده‌، عمل کند. اینها گاهی آنقدر لطیفند که آدم می‌خواهد قربان همه عواطف پاک و خالصانه‌شان برود. یکی از این مظاهر لطافت و پاکی و صداقت به روزهای سخت منتهی به آزادسازی خرمشهر بازمی‌گردد؛ عملیات گره خورده و کار سخت شده. حسن باقری در قرارگاه امید می‌دهد و قولی را که به مردم داده‌‌اند، برای فرماندهان یادآوری می‌کند. آن هم با عمیق‌ترین احساسات. در قرارگاه کربلا، چند روز قبل از این، نامه‌ای از دختربچه دانش‌آموزی را بین فرماندهان گردان‌ها خواند. آن دختر نوشته بود ما برای شما دعا می‌کنیم و منتظر آزادی خرمشهر هستیم. این نامه تاثیرگذار بود. حسن می‌گوید: «خرمشهر برای ما، ملت ما و امام ما یک اسطوره است. هر چه خاک آزاد کرده باشیم باز مردم می‌گویند خرمشهر چه موقع آزاد می‌شود؟ می‌گفت دشمنی که در خرمشهر است، یک دشمن مستاصل است، نمی‌تواند دفاع کند، دستش روی ماشه نمی‌رود. نباید به آنها مهلت بدهیم. اینها به زور ایستاده‌اند». سعید علامیان در «ملاقات در فکه» ایمانی را که در حسن باقری به منصه ظهور رسیده، با روایتی که از چند روز مانده به آزادی خرمشهر ارائه می‌دهد، برجسته می‌کند: حسن به فرماندهان امیدواری داد، گفت نگران نباشید، خدا کمک‌مان می‌کند.

راهی پیدا می‌کنیم. پس از آن چراغ‌ها را خاموش کردند و روضه امام حسین و دعای توسل خواندند. حسن ایستاد و بلند بلند گفت: خدایا! امام و مردم منتظرند. چطور جواب شهدا را بدهیم؟ هر کاری بلد بودیم انجام دادیم، هرچه در چنته‌مان بود رو کردیم، از ما دیگر کاری برنمی‌آید، هیچ‌کدام ادعایی نداریم، پیروزی دست تو است. گفت: خدایا! به اراده تو از فردا به شناسایی می‌رویم. تا حالا هم به اراده تو بوده. شاید در گوشه‌ای از ذهن‌مان بود که پیروزی مال ما است، این را هم امشب دور می‌اندازیم. خدایا! به آبروی این همه بسیجی که اینجا شهید شده‌اند، خودت کمک‌مان کن».

با این ایمان، آزادی خرمشهر معجزه نبود.

***************************************

روزنامه ایران**

رمزگشایی از یک دیدار در آلبانی

نفس‌های آخر

دیدار مایک پمپئو و مریم رجوی بیانگردست وپازدن سازمان منافقین برای بقا است

مسعود خدابنده/عضو جداشده سازمان مجاهدین خلق

مایک پمپئو 26 اردیبهشت ماه 1401 در آلبانی به مقر مجاهدین خلق رفت و با مریم رجوی ملاقات کرد. سازمان مجاهدین خلق که پنج دهه قبل با شعار ضدامپریالیستی شکل گرفت، امروز دیدار با رئیس سابق سازمان سیا را جشن می‌گیرد. چرا؟ چون سازمان مجاهدین خلق و مشخصاً مسعود رجوی، بهای آزادی و استقلال را نپرداخت؛ چون پایه‌های عقیدتی و استراتژیک سازمان سست بود. فرقه رجوی، به امید پیروزی زودرس، خود را در اختیار قدرت‌های بیگانه قرار داد و خواسته یا ناخواسته وارد دستگاه استحاله‌کننده همان امپریالیسمی شد که روزی مدعی مبارزه با آن بود. مسعود خدابنده عضو جداشده سازمان مجاهدین خلق و مسئول اسبق تیم حفاظت از مسعود و مریم رجوی در یادداشتی که در اختیار پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی قرار داده، از دیدار مایک پمپئو و مریم رجوی در آلبانی رمزگشایی کرده است که در ادامه می‌خوانید.

 

مایک پمپئو کیست؟

مایک پمپئو به عنوان یک فرد مطیع - و نه خیلی متفکر - مدتی ریاست سازمان سیا را بر‌عهده داشت. وی در زمان دولت قبلی نومحافظه‌کاران امریکا به عنوان کسی که ثابت کرده صرفاً دستورات را پیگیری می‌کند و نظر نمی‌دهد، توسط دونالد ترامپ (که شخصیت غیرمتعارف وی بر همگان عیان است) به عنوان وزیر امور خارجه ایالات متحده منصوب شد. از مشهورترین سخنان این فرد که در امریکا شهرت یافته این است که: «من رئیس سازمان سیا بودم. ما دروغ می‌گفتیم، فریب می‌دادیم و می‌دزدیدیم!»پمپئو بعد از پایان دوران ترامپ به عنوان سخنران و تبلیغاتچی در آژانسی ثبت‌نام کرده و در ازای دریافت دستمزد، ملاقات و سخنرانی می‌کند. سایت این آژانس تبلیغاتی، دستمزد مایک پمپئو را 100 هزار دلار اعلام کرده که البته می‌دانیم این اعداد واقعی نیستند و مثلاً دستمزد جان بولتون برای سخنرانی در مراسم مجاهدین طبق برگه‌های مالیاتی 40 هزار دلار بوده است (وی برای دریافت جایزه حامیان صهیون در اسرائیل مبلغ 100 هزار دلار دریافت کرد که بالاترین رقم درآمد وی بوده است.) با توجه به شرایط زمانی و مکانی و رتبه این دو فرد، می‌شود گفت که دستمزد مایک پمپئو نمی‌تواند بیش از نصف جان بولتون (حدود 20 هزار دلار) باشد.

مریم قجر عضدانلو (رجوی) کیست؟

بدون اینکه بخواهیم وارد جزئیات تاریخچه سازمان مجاهدین خلق شویم، باید بگوییم این فرد بعد از فرار از عراق (با سقوط رژیم صدام) در فرانسه دستگیر شد. با اخراج مجاهدین خلق از عراق، فرانسه نیز این امکان را یافت که وی را به آلبانی اخراج کند. قبلاً محلی برای اخراج وی وجود نداشت. درخواست مریم رجوی برای ویزای انگلیس و ویزای امریکا به دفعات و در دولت‌های مختلف رد شده و شکایت‌های وی با هزینه بالا و از طریق وکلای بین‌المللی به جایی نرسیده است. وی پس از مرگ یا ناپدید شدن شوهرش مسعود رجوی (البته شوهر به قول خود مجاهدین و الا که چنین ازدواجی به‌صورت رسمی یا شرعی در هیچ کشوری، حتی عراق صدام، ثبت نشده است) به آلبانی رفت. (کشوری که به فساد مالی، قاچاق اسلحه و مواد مخدر و پایگاه نظامی ناتو معروف است و به قول خود امریکایی‌ها، رهبر این کشور سفیر امریکا است!) این کشور در حال حاضر و بعد از سقوط صدام، تنها کشوری است که مجاهدین را (به خرج و با دستور امریکا) اسکان داده است. یکی از مشکلات کشورهای بالکان برای پیوستن به اتحادیه اروپا همین وضعیت ناهنجار آلبانی و بخصوص جا دادن به گروه‌های تروریستی و مافیایی است.

در بالا به یکی از سخنان مهم پمپئو اشاره کردیم؛ اجازه دهید یکی از گفته‌های مهم مریم رجوی را نیز مرور کنیم. وقتی او نیروهای مجاهدین خلق را به دستور صدام برای سرکوب قیام اکراد عراق اعزام کرده بود، پشت بی‌سیم اعلام کرد که: «گلوله خرجشان نکنید، با شنی تانک‌ها لهشان کنید!» که نیروهای مجاهدین خلق همین کار را هم کردند و خانه‌های شهرک‌هایی همچون توز خرماتو و سکنه آنها را با تانک تخریب کردند.

دلیل اصلی سفر مایک پمپئو به آلبانی چه بود؟ او از ملاقات با مریم رجوی چه نفعی می‌برد؟

پمپئو از طرف شرکت امریکایی انرژی (فروش گاز) و با خرج این شرکت به آلبانی (عضو و پایگاه دریایی ناتو) رفته است. هدف از این سفر، انعقاد قرارداد با دولت آلبانی برای خرید گاز مایع از امریکا و در نتیجه کم کردن وابستگی این کشور به گاز روسیه است. به جرأت می‌توان گفت که اگر به‌خاطر این قرارداد نبود، وی اصلاً به آلبانی نمی‌رفت. مایک پمپئو در واقع یک درآمد جنبی در کنار کار اصلی‌اش در آلبانی را دنبال کرده که ملاقات با مجاهدین خلق و تبلیغ برای آنها است. البته توجه کنیم که وی اگر همین پول را بگیرد، برای مثلاً حزب‌الله لبنان سخنرانی نخواهد کرد (البته وکیل سابق ترامپ، رودی جولیانی که در سال‌های اخیر به‌خاطر فساد گسترده و شکایات متعدد عملاً کنار گذاشته شد، یک‌بار در مقابل سؤالی که چرا برای مجاهدین کار می‌کند، پاسخ داد: «ایران یا دیگران هم اگر دستمزد بپردازند من قبول می‌کنم. من وکیلم!»).

منفعت مریم رجوی از ملاقات با مایک پمپئو چه بود؟

مریم رجوی بعد از اخراج از اروپا و پا به سن گذاشتن نفرات و افول دستگاه مجاهدین خلق در سال‌های اخیر به‌شدت نگران آینده خودش است. وی سال قبل دختر و دختر برادرش را (که فرانسوی هستند) «لانسه» کرد. (در اصطلاح عامیانه فرانسوی، لانسه کردن یک فرد به معنی هدایت او به انجام کاری، بدون اراده اوست.) و عملاً انتقال اموال دزدیده شده (بخصوص اموال عراقی‌ها) و رهبری فرقه به این دو نفر را شروع کرده است. مریم رجوی خوب می‌داند که اگر از مسیر خارج شود و پا کج بگذارد، همان‌هایی که مسعود رجوی را (به خاطر غیرقابل استفاده بودن) سر به نیست کردند، وی را هم به شکلی که مناسب بدانند به تیر غیب دچار خواهند کرد. ملاقات با پمپئو (یا هرگونه مطرح شدن به هر دلیلی) برای مریم رجوی در حال حاضر مثل کپسول اکسیژن می‌ماند. بقای مریم رجوی مستقیماً به قابل استفاده بودنش بستگی دارد.اگر به مراسم دقت کنید می‌بینید که مریم رجوی، از حضور پمپئو استفاده کرده و خودش را تبلیغ می‌کند. او در ویدیوهای تبلیغاتی (که عمدتاً از طریق شبکه‌های ضد ایرانی، اسرائیل و عربستانی بازنشر می‌شوند) چندین برابر مایک پمپئو حرف زد و خودنمایی کرد.دقت کنیم که مریم رجوی 40 سال است می‌خواهد یک ویزای دو روزه امریکا بگیرد، ولی هنوز موفق نشده است. مایک پمپئو زمانی رئیس سازمان سیا و زمانی وزیر امور خارجه امریکا بوده و می‌توانست با یک امضا ویزای وی را تأیید کند، ولی نکرد. شخصاً یادم است که در سال 1994 وقتی به عنوان مسئول حفاظت، مریم را مخفیانه به پاریس بردم، مریم رجوی، رابط پنتاگون محمد سیدالمحدثین را مأمور کرد که تقاضای ویزا کند. تقاضا همان و ممنوع‌الورود شدن خود سیدالمحدثین همان!لذا میزان اعتماد دولت‌های مختلف امریکا به این گروه و بالاخص مریم رجوی واقعاً قابل توجه است! حتی تحت‌نظر هم حاضر نیستند دو روز در کشورشان او را بپذیرند. به قول دوستی آلبانیایی که می‌گفت: «ما شده‌ایم حیاط خلوت امریکا. سگ‌شان را لازم دارند ولی نمی‌توانند در خانه نگه دارند، می‌آورند و اینجا می‌بندند.»

بحث کلان‌تر چیست؟

نماینده اتحادیه اروپا چند روز قبل در ایران بود و اگر اخبار را دنبال کرده باشید در راه برگشت از تهران به بروکسل در فرودگاه فرانکفورت با همراهانش بازداشت می‌شود (وی پاسپورت دیپلماتیک اسپانیا همراه داشته و کارت شناسایی مشخص که مقامش در اتحادیه اروپا را معین می‌کند) تلفن همراه  و وسایلش به مدت کوتاهی توقیف می‌شود (بخوانید محتویاتش تخلیه می‌شود) و بعد اجازه ادامه سفر می‌یابد. بسیاری از تحلیلگران، این حرکت را که درست بعد از مثبت ارزیابی شدن ملاقات اتفاق افتاده بود، به دستگاه‌های جاسوسی اسرائیل ربط می‌دهند. من هم راستش دلیل دیگری نمی‌توانم پیدا کنم بجز وحشت اسرائیل از اخبار مثبت.دیروز هم خبرنگار مشهور امریکایی الی‌کلیفتون، در مقاله‌ای تحقیقی و مبسوط درمورد فعال شدن دستگاه‌های ضد ایرانی نوشت که چطور لابی‌ها و منابع مالی عربستان و امارات و اسرائیل، در کشورهای غربی و البته دستگاه شبکه‌های اجتماعی مجاهدین خلق در آلبانی، همزمان تمام توانشان را بسیج کرده‌اند تا دولت امریکا نتواند دست به رفع تحریم‌های مربوطه بزند.

 از تله‌گذاری برای دیپلمات ایرانی در آلمان و بلژیک بگیر تا کشاندن یک کارمند بازنشسته ایرانی به سوئد (البته با وساطت انگلیس) برای پاسخگویی به دادگاهی که شاکیانش (مجاهدین خلق) برای گدایی پنج یورو در خیابان‌های اروپا، هر دروغی را به خورد مردم می‌دهند؛ به دستور صدام هزاران نفر را به قتل می‌رسانند، به دستور سرکرده فرقه، خودشان را آتش می‌زنند.  بله! این حرکت مایک پمپئو (در کنار کار اصلی‌اش) و مریم رجوی (مستقر در آلبانی به امید اینکه ساعتی مورد استفاده اربابانش قرار بگیرد) را در این ارکستر بزرگ می‌شود تبیین کرد.

آری! مصرف مجاهدین خلق الان سال‌هاست که به پایان رسیده، ولی هنوز یک مصرف باقی است: مصرف مجاهدین خلق این روزها «تولید تنفر» است به امید اینکه این تنفر، تنش‌ها را افزایش دهد. نگهداری مجاهدین خلق در آلبانی (که در توافقنامه با عراق و سازمان ملل تأکید شده بود اینها برای گذراندن دوران نقاهت و زهرکشی و بازگشت به جوامع، به آلبانی فرستاده می‌شوند و بودجه آن هم مشخص شده بود)، استفاده عمدی از چنین افرادی در دادگاهی که به اصطلاح می‌خواهد «حقوق بشر» را ارج بنهد و استفاده از این اوباش مجازی برای انعکاس هرچه بیشتر دروغ‌های تخریبی، در همین مسیر تعریف می‌شود. امریکایی‌ها می‌خواهند به ایرانیان اعلام کنند: ما آنقدر از شما متنفریم که از قاتلین 17 هزار نفر از هموطنانتان (که ضمناً قاتلین انبوهی از ملت عراق و کرد و... هستند) حمایت می‌کنیم.

مجاهدین رجوی دیروز کجا ایستاده بودند و امروز کجا ایستاده‌اند؟

سازمان مجاهدین خلق که پنج دهه قبل با شعار ضدامپریالیستی و ضداسرائیلی و با انتقاد به نهضت‌ آزادی که «چرا عمل مسلحانه علیه امریکا نمی‌کنید؟» شکل گرفت و بعد از پیروزی انقلاب هم مدعی بود که «باید ایران را به ویتنام امریکا تبدیل کنیم» امروز در بوق و کرنا دیدار با رئیس سابق سازمان سیا (مسببین جنایات در ابوغریب عراق و گوانتانامو) را جشن می‌گیرد. چرا؟ چون سازمان مجاهدین خلق و مشخصاً مسعود رجوی، بهای آزادی و استقلال را نپرداخت؛ چون پایه‌های عقیدتی و استراتژیک سازمان سست بود. چرا سست بود؟ چون نتوانست فشار ماندن در ایران را تحمل کند و نتوانست بهای مبارزه در کنار مردم را بپردازد؛ چون به امید پیروزی زودرس، خودش را در اختیار قدرت‌های بیگانه قرار داد و خواسته یا ناخواسته وارد دستگاه استحاله‌کننده همان امپریالیسمی شد که مدعی مبارزه با آن بود... آری:

گر بگریزی ز خراجات شهر/ بارکش غول بیابان شوی

و درس تاریخ مگر جز این است که باید از این دستگاه ترسید؟ دستگاه وحشتناکی که از یک طرف حنیف‌نژاد به خوردش می‌دهند و از آن طرف مریم رجوی تحویل می‌دهند! و البته مسئولیت انتقال این درس تاریخی به جوانان امروز بر گرده همه ماهایی است که تجربه کرده‌ایم، برعهده همه کسانی است که یکبار در این چاه افتاده‌ و حقیقت را دیده‌اند؛ مایی که یک‌بار سرمان کلاه گذاشته‌اند... ننگشان باد؛ ولی اگر بار دوم موفق شوند سر ما کلاه بگذارند، این بار ما ننگمان باد!

***************************************

 روزنامه رسالت **

چند پیشنهاد در باب پیوست رسانه‌ای جراحی اقتصادی/سیدمحمد بحرینیان

اقدام بزرگ دولت سیزدهم در شروع جراحی اقتصادی، آن‌هم در شرایطی که هنوز چند ماه تا یک‌سالگی دولت باقی‌مانده، ستودنی است. صحبت مستقیم رئیس‌جمهور با مردم از رسانه ملی، حضور او و همکاران ارشدش در مراکز خرید و در میان مردم و آغاز واریز یارانه به‌حساب برخی دهک‌ها همزمان با سخنان رئیس‌جمهور، از نقاط برجسته کنش رسانه‌ای دولت و به‌ویژه شخص رئیس‌جمهور است. به‌عکس برخی واکنش‌های دلسوزان، معتقدم تیم رسانه‌ای دولت در این حوزه درمجموع عملکرد قابل قبولی داشته است‌. در این باب، چند پیشنهاد رسانه‌ای دیگر مطرح است:

یک. تأکید چندباره دولتمردان بر این‌که دولت پا در مسیر سختی گذاشته یا آن‌که رئیس‌جمهور آبروی خود را در دست گرفته، صرف‌نظر از تلاش مخلصانه‌ای که دولتمردان به خرج داده‌اند، از منظر رسانه درست نیست. مخاطب، به‌ویژه اگر کمتر برخوردار و نگران آینده باشد، از خود سؤال می‌کند که مگر چه اتفاق سخت و ترسناکی قرار است رخ دهد که دولتمردان در مواجهه با مردم، مرتب این‌گونه سخن می‌گویند. ضمن آن‌که تجربه هم نشان داده که هر کس با جلب همراهی مردم، پا در مسیر اصلاحات جدی بگذارد، جایگاه بالاتری هم در میان مردم خواهد یافت و هر که از آن فاصله بگیرد، با افت شدید سرمایه اجتماعی مواجه خواهد شد‌.

دو. ایراد سخنان ضدونقیض از سوی مسئولان اقتصادی، می‌تواند حس بلاتکلیفی و رهاشدگی را در میان مردم به وجود آورد. هرچند با قاطعیت رئیس‌جمهور، کمتر شاهد این مورد بوده‌ایم، اما کمترین مقدار ناهماهنگی هم زیاد است.

سه. مطمئنا مجموعه تصمیمات دولت در حوزه جراحی اقتصادی، متکی به کار کارشناسی متخصصان و اساتید اقتصاد بوده است. در چند هفته گذشته، شاهد انتقادات و نقد و نظرهای بسیاری در این زمینه بوده‌ایم که برخی اعداد و ارقام اعلامی توسط دولت را به چالش کشیده‌اند. هرچند پاسخ برخی از نقدها از سوی کارشناسان و مسئولان دولت مطرح گردیده، اما همچنان بسیاری از نقدهای دلسوزان بدون جواب باقی‌مانده است. هرچند نباید خیلی درگیر بازی‌های رسانه‌ای شد، اما هیچ نقد دلسوزانه و حتی شبهه بدخواهانه ای نباید بدون جواب مستند و مستدل و علمی باقی بماند. با توجه به گستردگی تیم اقتصادی دولت، خوب است رئیس‌جمهور محترم یکی از دستیاران ارشد اقتصادی خود به همراه یک گروه اقتصادی و رسانه‌ای را مسئول شفاف‌سازی ابعاد و پاسخگویی به انتقادات و اشکالات جراحی اقتصادی کند.

**************************************

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات