دیپلماسی و مذاکره در عصر نوین مهمترین وجهه و عینیترین شکل تعامل میان بازیگران نظام بینالملل میباشد. که بهعنوان ابزاری در سیاستخارجی دولتها برای پیشبرد اهداف تعیین شده، جهت کسب نفوذ و قدرت هرچه تمامتر آنها در سطح جهانی به کار گرفته میشود. دیپلماسی دارای ابعاد و مدرن بودن این وجه از دیپلماسی (دیپلماسی فرهنگی و دیپلماسی عمومی) را باید در چارچوب تغییر معماری روابط بینالملل در جهانی که به طور فزایندهای به هموابسته و به همپیوسته است، نگریست.
موضوعی که در عصر جهانی شدن و تغییرات ژئوپلیتیکی در توزیع قدرت اقتصادی و سیاسی در جهان برجسته شده است. این قدر مسلم است که دولت ـ ملتها هنوز بازیگران اصلی عرصه سیاست بینالملل هستند، اما موقعیت حاکمیتی آنها بهطور پیوسته توسط نیروهای جهانیسازی که جریانهای فراملی و مردمی، محصولات، رسانهها، فناوری و پول را افزایش دادهاند، تضعیف شده است.
از دیرباز روابط فرهنگی میان اقوام و ملل مختلف وجود داشته است و فرهنگها همواره چه آشکارا چه نهان بر یکدیگر تأثیرگذار بودهاند.
درواقع فرهنگ و اشتراکات آن نقش به سزایی در پیوندهای ارتباطی میان جوامع داشتهاند. اما پس از جنگ سرد در عصر جهانی شدن و وقوع انقلاب ارتباطات فرهنگ نقش روزافزون و فراگیری یافته است.
فرهنگگرایی حاکم در عصر حاضر دامنه دیپلماسی فرهنگی را به طور قابل توجهی گسترش داده تا جایی که از سطح روابط فرهنگی که بهطور طبیعی و ارگانیک بدون دخالت دولتها به تعبیر ریچارد آرنت، به ابزاری در دست صاحبان قدرت در جهت پیشبرد منافع ملی ارتقاء داده است و امروزه به هرعملی که به همکاری هدفمند میان ملتها و گروههای ذینفع مرتبط باشد، تلقی میگردد.
تعمیم ابزارها و مکانیسمهای تعامل بینالمللی به حوزههای مختلف این امکان را در اختیار دولتها قرار میدهد تا دستیابی به اهداف و خواستههای خود را تسهیل و تسریع بخشند. همچنین با ابزارهایی که در اختیار دارد میتواند امنیت ملی را به روشهایی ظریف، گسترده و پایدار افزایش دهد.
درواقع دیپلماسی فرهنگی یک سرمایهگذاری بلندمدت و نامحسوس برای کشورها به شمار میآید. فرهنگ؛ پلی میان ملتها در راستای ارتقای درک متقابل، به یک ابزار دیپلماتیک موثر و حائز اهمیت تبدیل شده است که به تدریج، شاهد کاربست بیشتر آن در سیاستخارجی و روابطدیپلماتیک دولتها خواهیم بود.
دیپلماسی فرهنگی با ترویج و به اشتراک گذاشتن ارزشها، باورها، آرمانها و آرزوهای یک جامعه در میان سایر جوامع و پیوند آنها با یکدیگر بدین طریق فضای مساعدی برای همکاری و تعامل بیشتر را به ارمغان خواهد آورد.
اما رسالت اصلی دیپلماسی فرهنگی ایجاد سطحی از اعتماد در بطن جامعه مورد نظر با آمال دستیابی سیاست مدارن به توافقات سیاسی، اقتصادی و نظامی با کمترین هزینه است. در ورای اعتماد در حال ظهور، هدف نهایی ایجاد چنین روابطی در بین مردم است که با ثبات فراتر از تغییرات رهبری سیاسی مشخص میشود. از این نظر، میتوان آن را بهعنوان یک ابزار بازاریابی برای برندسازی و شهرت ملی در نظر گرفت.
بدین ترتیب دیپلماسی فرهنگی بهدنبال ایجاد برنامهای است که از همکاری دولتی بدون توجه به اختلافات سیاسی که ممکن است ایجاد شود، حمایت کند. علاوه بر این، یک هدف اضافی بر توسعه یک پلت فرم خنثی متمرکز است تا مردم عادی بتوانند با یکدیگر ارتباط برقرار کنند. دیپلماسی فرهنگی میتواند به راحتی بهعنوان ابزاری قابل انعطاف و پذیرفته شده جهانی برای نزدیک شدن به کشورهایی که روابط دیپلماتیک با آنها متشنج است یا گاهی اوقات وجود ندارد، استفاده شود. همچنین در جریان گسترش گفتمانی خود به دلیل تاثیرپذیری از دیپلماسی عمومی شکلی شهروندمدارانهتر از خود به نمایش گذاشته است که دیگر اهداف آن دولتها نیستند بلکه فرایندی فراملی با رویکردی جهانی دارد بنابراین بیشتر به ارتقای توسعه جامعه مدنی کمک میکند.
در حال حاضر کشورها، به ویژه کشورهایی که از رشد اقتصادی بالایی برخوردار هستند، متوجه شدهاند، فرهنگ میتواند پیامها و محتوایی را منتقل کند که سیاستمداران یا دیپلماتها نمیتوانند منتقل کنند. بنابراین بازیگران نظم بینالملل دریافتند برای ایفای نقش موثرتر در سیستم، نیاز به حضور در سراسر جهان دارند و این حضور باید توسط هنر و فرهنگ حمایت شود. آنها دریافتند که فرهنگ میتواند نقش ویژهای در تمدن جهانی ایفاکند. به اهمیت استفاده از فرهنگ بیش از قدرت نظامی و اقتصادی در شکل دادن به افکار جهانی پیبردند. از اینرو، به فعالیتهای فرهنگی متعدد وگوناگونی همچون موسسات و مراکز فرهنگی و زبانی در سراسرجهان برای افزایش سهم خود در نظم جدید دست زدند.
در نتیجه، ماهیت در حال تغییر سیاست بینالملل، صحنه را تغییر داده و اهمیت اشکال ناملموس قدرت را افزایش داده است. در نتیجه فرهنگ به کارت قدرتمندی در عرصه روابط بینالملل تبدیل شده است که به طور مستمر تأثیر و اهمیت دارد. در گذشته، دولتها از فرهنگ بهعنوان ابزاری برای حمایت از اهداف سیاسی و اقتصادی استفاده میکردند. امروزه فرهنگ بهعنوان یکی از سه رکن وابسته به هم (سیاست/امنیت، اقتصاد/تجارت و فرهنگ) نظام سیاست خارجی تلقی میشود. فرهنگ نقطه کانونی دستور کار دیپلماتیک بازیگران دولتی و غیردولتی است. تحولات مدرن در عرصه روابط بین الملل نشان می دهد که قرن بیست و یکم عصر طلایی از نظر اهمیت بازیگران فرهنگی در روابط بین ملت ها خواهد بود.