همیشه حکما و علما درباره یک امر از دو دیدگاه بحث میکنند. یکی از دیدگاه «امکان» بحث میکنند و یکی از دیدگاه «وقوع»؛ چون امکان یک بحثی است و وقوع بحث دیگری. فرض بفرمایید که الآن میگوییم آیا ممکن است در وسط مهدیه حوضی ساخته شود، میگویید: بله ممکن است، محال نیست. خب بحث دوم وقوع است. آیا واقع هم شده یا نه؟ میگوییم: نه نشده. حوض ممکن است ساخته بشود؛ ولی ساخته نشده است. علما در مورد «هدایت خاصه» و انواع ظهورات آن این بحث را کردهاند که اولاً بگوییم آیا میشود که پرده در برابر چشم کسی کنار برود یا نمیشود؟ قرآن و حدیث متفقالقول امکان این را میرسانند که این امکان هست و اما واقع شده است یا نه؟ واقع شدن یا نشدن را باید روی بندگان ممتاز خدا مطالعه کنیم، ببینیم واقع شده یا نه؟ بنابراین وقتی وقوعش را روی بندگان ممتاز سیر کردیم، ایمان ما به این مطلب زیاد میشود، یقین ما زیاد میشود. در بحث امکان شرح صدر، بحث امکان هدایت خاصّه، زدن پردهها بهکنار روایات و آیات متفقالقول این بحث را حل کرده است. از لحاظ وقوع هم مثالهای زیادی میتوان پیدا کرد. مطلب دیگری که به شما بگویم، این است که سیدبنطاووس(رضوانالله علیه) در بین علمای امامیه که در کنار سفره اهل بیت(ع) پرورش یافتهاند، خصوصیاتی داشته است که میشود گفت منحصر به خودش بوده است. سید از لحاظهای عدیده مرد بزرگی است؛ مؤلفات سید سراسر نور است و خانواده سید خانواده نور بود... خلاصه بسیار مرد بزرگی است.
در همین تهرانِ ما بعضیها هستند که خدا کمک کند. انشاءالله تحت عنوان اینکه اینها آدمهای مقدسی هستند و صحبت هم گاهی میکنند همه را نمیگویم بعضیها را میگویم دیدم که آیه را غلط میخوانند، حتی یکی را یک کسی ایراد کرد که چرا این طور میخوانی؟ سرش را تکان داد و به حالت استخفاف گفت ما از قاف و غین گذشتهایم! یعنی چی؟ آدم قرآن را غلط میخواند، چون آدم مقدسی است یا حدیث را غلط میخواند. شیعه اهلبیت(ع) باید ادیب و آبرومند و قوی باشد «و اعدوا لهم مااستطعتم من قوه»؛ فقط توپ و تانک را نمیگوید و از هر نظر میگوید. آنها ادیب دارند، ما باید ادیب داشته باشیم. آنها شاعر دارند، ما هم باید شاعر داشته باشیم. در جنگهای اسلام شعارهایی که مشرکین میدادند، امیرالمؤمنین(ع) هم وزن و هم قافیه با آنها جواب میداد، مشرکین میگفتند: «نحن لهم عزا و لا عزا لکم» امیرالمؤمنین(ع) میفرمود: «الله مولانا و لا مولا لکم» آنقدر رعایت میکرد و اعدوا لکم مستطعتم، از هر نظر باید باشد. خلاصه سید کتابخانه بزرگی داشت و یکی از کتابشناسهای بزرگ شیعه است که کتابهای فهرست و کتابهای خودش را فهرست کرده و خودش مستقلاً کتاب شده، اسمش را گذاشته است: «الأمانه عن کتب الخزانه»؛ منتها این کتاب چاپ نشده است. حالا در کتابی که در واقع وصیتنامه سید است، به گسترش «کشف المحجه لثمره المهجه» در آنجا وصیتنامه است، این کتاب وصیتهایی که به پسرش کرده، پسرش اسمش سیدمحمد بوده. به او وصیت کرده و کتابخانه را توصیف کرده است. مختصر میگوید خدا برای تو در فقه تهیه کرده، یعنی این کتب بعد از مرگ من به تو میرسد: «قد حیی الله تعالی لک کتب فی الکلام» ما در این کتابخانه کلام داریم. تا اینکه آخر کتابخانه چون خیلی جامع بوده، میرسد به اینجا که میفرماید «قد حیی الله لک کتب فی رمل و جفر». دقت کنید اینجا را در بحثهای گذشته گفتیم که دروغگو زیاد است. نباید دروغگو باعث شود شما به حقایق بدبین بشوید، حقایق سر جایش است. یک نفر شیاد پیدا میشود میرود یک چند تا زن را فریب میدهد و میگوید من رمل میاندازم و رمال در جامعه مترادف کلمه شیاد است. یک همچین چیزی، آخر علم رمل را کسی بلد باشد، اصلا به کسی نمیگوید تا اینکه برود دو تا زن را فریب بدهد. اجمال بحث این است که هدایت خاصه ظهورهای مختلفی دارد از یک آدم صالح و سر به زیر شدن گرفته تا صاحب کشف و شهود شدن که خود این بحث بزرگی است و عظمت اسلام را ببینید؛ عظمت این مکتب را ببینید. در کنار این مکتب آدم صاحب کشف میشود، صاحب شهود میشود و چه بسا بندگانی هستند که اینها صلاحشان نیست صاحب کشف شوند، صاحب شهود بشوند. خدا با همان دید به اینها نگاه میکند، آدمهای مهذبی هستند، نورانیاند. حالا به یک دلیلی، به یک عللی صلاح نیست صاحب شهود بشوند و اینها چه بسا ناله هم میکنند، تضرع هم میکنند و چه بسا ثوابشان از بعضی صاحبان کشف بیشتر میشود که بنده در این مورد آن بیت زیبا را خیلی بهکار میبرم: «گفتم به کام وصلت خواهم رسید روزی، گفتا که نیک بنگر شاید رسیده باشی». در مورد ائمه(ع) هم همینطور است، بعضیها مورد نظر امامزمان(عج) قرار میگیرند بدون اینکه خودشان بدانند حضرت زیر و رویشان میکند، بله عنایت میکند، بلند میشود نماز شب میخواند، پنجاه سال نماز شب خوانده نفهمیده چه کسی عنایت کرده. نه که امام زمان(عج) واقعاً بیاید دستش را بگیرد و بلندش کند، فقط تصرفات است.
خب چند تا جمله به این مبحث مربوط میشود: یکی یا «حبیب قلوب الصادقین» در دعای کمیل که مختصر توضیح دادم. این دعای کمیل دریاست، دانشگاه است، چقدر خوب است که این دعای کمیل تدریس بشود. «یا نور المستوحشین فی الظلم»؛ خدا نور آنهایی است که در ظلمتها وحشتزده بشوند و ظلمتها انواع و اقسام دارد: ظلمت حسی داریم، ظلمت غیر حسی داریم. ظلمتهای غیر حسی بعضیها مربوط به دنیاست و بعضیها مربوط به آخرت است، در تمام اینها نوری که میدرخشد، خداست «یا نور المستوحشین فی الظلم»؛ بعضیها را گناه برای آنها ظلمت درست میکند باز هم نور آنها خداست و باید استغفار کنند. «والذین اذا فعلوا فاحشه او ظلموا انفسهم ذکر الله فاستغفروا لذنوبهم و من یغفر الذنوب الا الله و لم یصروا علی ما فعلوا و هم یعلمون»(آل عمران/35) این آیه را عنایت بفرمایید. بندگان خوب را توصیف میکند. نه اشتباه نشود، معصوم که گناه نمیکند. بندگان خوب آنهایی هستند که نورانیتی دارند؛ بالاخره معصوم هم نیستند و گاهی میلرزند. میفرماید: «و الذین اذا فعلوا»؛ این خوبها وقتی کار زشتی بکنند گناهی بکنند زود یاد خدا میافتند، غیر از گناهکارهای حرفهای هستند. گناهکار حرفهای ناراحت نمیشود. یک چیزی یادگاری به شما بگویم که یک معیار است. میخواهی ببینی از چشم خدا افتادهای یا نه؟ این معیار را تا حالا فکر کردی میخواهم ببینم هنوز خدا به نظر رحمت به من نگاه میکند یا نه؟ معیار دارد. هر وقتی دیدی که از گناه کردن ناراحت میشوی، بدان که از چشم خدا نیفتادهای. هنوز هر وقت خدایی نکرده گناه کردی گفتی مهم نیست. بعضی یک کارهایی میکنند که پیش آن چیزی نیست اگر گفتی مهم نیست، پناه ببر بهخدا. این را من استنباط کردم از بعضی روایات. به زبان فارسی ساده اگر گناه کردی ککت نگزید، بدان از چشم خدا افتادهای. برو ناله کن برگردد دوباره. یک کسی گناهان زیادی کرده بود میگفت من توبه کردهام، یک روز صحبت شد اینطور میگفت بله آن وقتها که یادش به خیر! گفتم پس تو چه توبهای کردی؟! تو که میگویی یادش بهخیر، باید آدم آب بشود، عرق بکند، بگوید من بودم این کارها را میکردم. اشک بریزد. یک وقت مکه مشرف بودم، دیدم یک نفر آمده است صد و بیست نفر از حجاج بودند این آدم بیراهی بوده خلاصه نمیخواهم مفصل بگویم چی بوده توبه کرده بود. آقا آنچنان اشک میریخت، من همچین چیز تا حالا ندیدهام. یک وقت دست زد به این کتف من، گفت تو میگویی خدا من را میبخشد یا نه؟ من هم ناراحت شدم و اشاره کردم که بابا حاجیهای زیادی هستند، گفتم از تمام اینها تو را زودتر میبخشد. ظلمت گناه که درست میشود برای آنها، زود یاد خدا میافتند و خدا را یاد میکنند. میگویند با وجود این خدای خوب و این همه نعمتها با این همه انسانها من چه کار کنم؟ وقتی یاد خدا افتادند، در همان حد خلاصه نمیشود واستغفر بذنوبهم، برای گناهان خود آمرزش میطلبند. ظلمت گناه درست میشود یاد خدا میافتد پشت سرش استغفار و توبه و اشک ندامت القا میکند. میگوید: «و من یغفر الذنوب الا الله».