قدرت نرم، توانایی یک کشور برای اقناع دیگر کشورهاست تا اهداف مشابهی را دنبال کنند. کسب این قدرت ممکن است چندین نسل زمان ببرد. این شکل از قدرت مزایای خود را دارد. پس از احراز چنین قدرتی، ایجاد جایگزینی برای آن توسط رقبا دشوار خواهد بود.
رهبری که به آینده دور فکر نمی کند به این ابزار نفوذ اهمیت نخواهد داد. اینکه رهبران سیاست خارجی دیدگاهی کوتاه مدت یا بلندمدت داشته باشند به عوامل متعددی بستگی دارد. اگر رهبران بر این باور باشند دنیایی که در آن زندگی می کنند یک دنیای هابزی است که زندگی در آن بد، فقیرانه، بی رحمانه و کوتاه است نمی توانند یک دورنمای بلندمدت را متصور شوند.
قدرت، واحد پول سیاست جهانی است اما توافق کمی در مورد چگونگی آن وجود دارد. کشورها در خوشبینی یا بدبینی نسبی خود نسبت به قدرت آینده خود متفاوت هستند. سیاست گذاران در کشورهایی با نرخ زاد و ولد بالا و پایدار و کمینه مهاجرت به بیرون می توانند این شاخص ها را به عنوان نشانه ای تعبیر کنند که وضعیت آنها در حال بهبود است.
به طور کلی، می توان انتظار داشت که کشورهایی با روند رشد قوی نسبت به رقبای خود نسبت به آینده خوش بین هستند. پیامدهای مهم سیاست، چه مثبت یا منفی، همچنین می تواند بر انتظارات در مورد آینده تأثیر بگذارد.
دولتهای بدبین نمیتوانند بیش از حد بر آیندهای دور تمرکز کنند، زیرا معتقدند باید در زمان حال برای اجتناب از دنیای خطرناکتر عمل کرد. بنابراین، رهبران این کشورها بیشتر توجه خود را بر منابع نظامی و اقتصادی موجود و تلاشهای فعال برای افزایش آنها متمرکز خواهند کرد. در مقابل، دولتهایی که انتظارات مثبتی از آینده دارند، به ادامه صعود ملی کشور خود اطمینان دارند.
این امر افق زمانی طولانیتری را امکانپذیر میکند و به سیاستگذاران اجازه میدهد تا در شکلهایی از قدرت سرمایهگذاری کنند که زمان بیشتری برای بازدهی آنها صرف میشود: حکمرانی جهانی، دیپلماسی فرهنگی، اتحادها و مشارکتهای طولانیمدت، نوآوریهای فناورانه و غیره.
میزان خوشبینی یا بدبینی قدرت های بزرگ به آینده تأثیرات عمیقی بر راهبردهای امروز آنها دارد. دنیایی از قدرتهای بزرگِ بدبین، به تأکید بر قابلیتهای نظامی و وسوسه مشارکت در اقدام پیشگیرانه منجر خواهد شد. در دنیای بدبینانه، جایی که نقش زور بیشترین اهمیت را دارد، اختلافات نظامی بالا می گیرد.
به این ترتیب، هژمون های خوش بین، اقدامات احتیاطی برای تضمین این مسئله که قدرت های کوته نگر نتوانند امنیت آنها را تهدید کنند به کار می گیرند و اساسا بر تشویق دولت های کوچک تر به پذیرش بازی کنونی تمرکز می کنند.
اقدام ایالات متحده در دهه 1990 نمونه ای از این دست است. سیاستگذاران با اتکا به نظریه "پایان تاریخ" فرانسیس فوکویاما این ادعا را تلقین کردند که دیگر هیچ رقیب ایدئولوژیک جهانی برای دموکراسی لیبرال و بازار آزاد وجود ندارد.
استدلال جوزف نای، نظریهپرداز روابط بینالملل، مبنی بر اینکه ایالات متحده از قدرت نرم فراوانی برخوردار است، چشمانداز را روشنتر کرد. به دلیل این خوش بینی، تعجب آور نیست که ایالات متحده به جای مقابله با رقبای احتمالی مانند چین، تعامل را بر گزیده باشد.
همچنین جای تعجب نیست که چین از این تعامل استقبال کرد.
با استقبال از جهانی شدن، چین رشد اقتصادی فوق العاده ای را شاهد بود. انتظارات پکن برای آینده نیز مثبت بود که به وسیله توصیه محتاطانه رهبر چین، دنگ شیائوپینگ، به این کشور ارائه شد: با خونسردی نظاره کنید، موقعیت خود را ایمن کنید، با خونسردی کارها را پیش ببرید، ظرفیت های خود را پنهان کنید، صبورانه در جست وجوی موقعیت های ناب باشید، متواضع باشید و هرگز ادعای رهبری نکنید.
یک هژمون مستقر که از آیندهای ضعیف نیز میترسد، ممکن است واکنش منفی نشان دهد و با این باور که با گذشت زمان قدرتش کاهش مییابد، مناقشه نظامی را تشدید کند. نمونه آن جنگ جهانی اول است.
وقتی بریتانیا به عنوان قدرتمندترین کشور جهان به شدت نگران رشد سریع آلمان است. برلین نیز به نوبه خود از افزایش قدرت روسیه می ترسد. سرانجام استراتژیست های آلمانی از راه اندازی یک جنگ پیشگیرانه پشتیبانی کردند.
در طول دو دهه اول قرن بیست و یکم، چین به عنوان یک قدرت بزرگ، خوش بینانه عمل کرد. در همان دوره چشم انداز آمریکایی ها تیره شد. حملات تروریستی یازده سپتامبر، جنگ فاجعه بار عراق و بحران مالی سال 2008 همگی ایمان آمریکا به آینده را به چالش کشیدند.
بر اساس دادههای نظرسنجی گالوپ، آخرین باری که اکثریت پاسخدهندگان ایالات متحده بر این باور بودند که کشورشان در مسیر درستی حرکت میکند، ژانویه 2004 بود. با این حال، زمانی که شی جین پینگ، رهبر چین قدرت خود را تثبیت کرد، خوش بینی پکن شروع به کاهش کرد. چین 30 سال است که نرخ زاد و ولد کمتر از نرخ جایگزین داشته و تلاشهای اخیر دولت برای افزایش این نرخ ناکام مانده است. چشمانداز اقتصادی چین نیز در سالهای اخیر نزولیتر شده است.
اگرچه رشد این کشور بین سالهای 2000 و 2010 فوقالعاده بود، اما کندی آن در دهه گذشته به همان اندازه شدید بوده است. رشد تولید ناخالص داخلی چین از اوج 14 درصد در سال 2007 به چیزی نزدیک به دو درصد در سال 2020 کاهش یافته است.این روندها باعث نگرانی است.
روابط بین کشورها زمانی بیثبات میشود که همه قدرتهای پیشرو انتظارات بدبینانه داشته باشند. چین و ایالات متحده جهان بینی های منفی را اتخاذ کرده اند و دلیلی برای ترس از تیره شدن چشم انداز آنها وجود دارد.
بدبینی نیز یکی از عوامل اصلی جنگ در اوکراین است. ولادیمیر پوتین، رئیس جمهوری روسیه، علی رغم همه صحبت هایش در مورد بازگرداندن عظمت روسیه، جهان بینی بدبینانه ای دارد و این تصمیم او برای حمله را توضیح می دهد.
روند شگفتانگیز جنگ احتمالاً بدبینی پوتین را بیشتر تغذیه کرده و بدبینی را در پکن نیز تشویق کرده است. مقامات چینی احتمالاً انتظار داشتند که غرب به جنگ روسیه پاسخ بی رمقی نشان دهد.
پرسش کلیدی این است که آیا درگیری در اوکراین باعث خواهد شد که ایالات متحده انتظارات مثبت بیشتری در مورد آینده خود داشته باشد. طی دو دهه گذشته، حملات تروریستی، بحرانهای مالی و قطبیسازی سیاسی، خوشبینی آمریکا را تشدید کرده است.
حمایت موفقیت آمیز ایالات متحده از اوکراین می تواند بازی را تغییر دهد.
برای اولین بار پس از سال ها، ایالات متحده صلاحیت سیاست گذاری خود را در طول یک بحران جهانی نشان داده است. سیاست گذاران ایالات متحده اکنون می توانند از اتحادهای احیا شده و عزم برای تقویت نظم بین الملل لیبرال صحبت کنند.
علی رغم افزایش بدبینی چینی ها، یک ایالات متحده قوی که به آینده و نقش خود در جهان مطمئن است، می تواند موقعیت تاریخی خود را در سیستم بین المللی بازپس گیرد.
منبع: فارن افرز/ تحریریه دیپلماسی ایرانی/11