پیچیدگی وجود آدمی و سطحی نگری های منبعث از اندیشههای غیرالهی، تربیت انسان را به بیراهه کشانده است، در حالی که در تربیت الهی هدف آموزش و هدایت آدمی به سوی فلاح و رستگاری است. نهضت عاشورا به عنوان یکی از برجستهترین جلوههای سیره عملی امام حسین (ع) الگوی ارزشمندی در زمینه تربیت دینی است. هدایت و رشد انسانها در راستای تحقق حیات طیبه اهداف تربیتی دینی در واقعه عاشوراست که تحقق آنها زمینه ساز دستیابی به هدف غایی تربیت دینی یعنی قرب الهی خواهد بود. توکل، تسلیم و رضا در مفهوم پویا و سازنده و عبادت آگاهانه و عزت نفس که صلابت و اقتدار در برابر دشمنان را به همراه دارد از جمله آثار تربیت دینی تجلی یافته در سیره امام است که مبین نقش تربیت دینی در سازندگی درونی انسانهاست. از سوی دیگر توجه به تفاوتهای فردی انسانها در روند تربیت، کل نگری مثبت، عمل گرایی و احترام به حقوق دیگران از جمله اصول تربیت دینی در سیره امام حسین (ع) محسوب میشود.
*مقوله تربیت و تهذیب در دیدگاه دینی چه نقش و جایگاهی در حیات بشر دارد؟
آنچه انسان را از حیوان متمایز میکند زیست فرهنگی مبتنی بر رسول باطنی عقل و قدم نهادن در مسیر خلاف جهل است. انسان برای اینکه در این مسیر قرار بگیرد احتیاج به تربیت و تهذیب دارد. تربیت آن مقولهای است که از طرف غیر مانند پدر و مادر، معلم، مربی، مدرسه و همه نهادهایی که در شکلگیری شخصیت انسان سهیم هستند، انجام میشود. اما تهذیب کاری است که انسان خود باید آن را انجام دهد. تهذیب نیز به مانند تربیت نیاز به یک هشداردهنده و راهنما دارد اما در نهایت این خود انسان است که باید تصمیم بگیرد و خود را در مسیر اخلاق و زیباییها قرار بدهد. در امر تهذیب هر قدر هم امر و نهی بیرونی وجود داشته باشد تا وقتی خود انسان اراده نکند هیچ اثری ندارد. تهذیب به معنای مراقبت از نفس و نفس به معنای خویشتن است. بنابراین در تهذیب اراده افراد بسیار مهم است.
در دین اسلام به تربیت و تهذیب بسیار اهمیت داده شده است، آیات متعددی از قرآن کریم به این مسئله اشاره دارند و بیان میکنند اگر کسی تزکیه پیدا کند سعادتمند میشود. در قرآن کریم وظیفه پیامبر (ص) تعلیم و تزکیه بیان شده است. گاهی تزکیه بر تعلیم نیز مقدم است. در قرآن کریم تاکید بسیاری بر تعلیم و تزکیه شده و گاهی تعلیم بر تزکیه و گاهی تزکیه بر تعلیم مقدم آمده است، این نشان میدهد که انسانها به صورت یک روند دائمی نیاز به تربیت، تهذیب و تزکیه دارند. این تصور که انسان چند سالی در طول زندگیاش تهذیب نفس کند و همین برای تمام عمرش کافی است، تصور اشتباهی است بلکه انسانها در طول حیاتشان باید این مسیر را ادامه بدهند.
*عاشورا چه ابعاد تربیتی داشت؟ با توجه به اهمیت حفظ کرامت انسانی بفرمائید امام حسین (ع) با یاران خود و یا اشقیای کربلا چطور رفتار میکردند؟
درباره قیام عاشورا برخی ابعاد بیشتر از بقیه مورد توجه قرار میگیرد، برای مثال قرنها بیان شده است که عاشورا یک مصیبت بزرگ و تراژدی عظیم است و باید برای عاشورا عزاداری کنیم. از این منظر توجه زیادی به بعد مصیبت بودن این واقعه شده است. در دوره انقلاب اسلامی اندیشمندانی همچون استاد مطهری ابعاد دیگری از این حادثه عظیم را مطرح کردند و فرمودند عاشورا تنها مصیبت نیست بلکه مبارزه و حماسه هم هست. عاشورا ابعاد مختلفی دارد؛ عاشورا تنها بحث تراژدی، حماسه و مبارزه نیست بلکه عاشورا مجموعهای از معارف است و بعدهای اخلاقی و تربیتی وسیعی نیز دارد که نباید نادیده گرفته شود.
عاشورا ابعاد مختلفی دارد؛ عاشورا تنها بحث تراژدی، حماسه و مبارزه نیست بلکه عاشورا مجموعهای از معارف است و بعدهای اخلاقی و تربیتی وسیعی نیز دارد که نباید نادیده گرفته شود
در عاشورا مدل و نمونه یک شیعه راستین عرضه شده است، شیعهای که از هر نظر تابع و پیرو حقیقی امام معصوم (ع) و ولایت است. انسانهایی که در سختترین شرایط امام خود را تنها نگذاشتند و جانشان را فدای امام و راه امام خویش ساختند. بنابراین عاشورا سرشار از درسهای معنوی، عرفانی، اخلاقی و تربیتی است. جلوهها و تجلیات اخلاقی در عاشورا و در سیره امام حسین (ع) فراوان است. یکی از این جلوهها عزت است. عزت از صفات باری تعالی است، انسان مؤمن نیز به واسطه تبعیت از پیامبر (ص) و اولیا الهی عزت پیدا میکند.
در مقابل عزت همه زشتیها، پلیدیها و انحرافات قرار دارد به این معنا که کسی که عزتمند است از تمام این پلیدیها دور شده است. امام حسین (ع) که خود مظهر عزت است میخواهد که انسان عزیز باشد و در دام ذلت شهوت، ثروت و قدرت گرفتار نشود. از این جهت برخوردی که سیدالشهدا (ع) با یارانشان دارند و حتی با حر که فردی است که توبه کرده عزتمندانه است. هیچ کجا ذکر نشده که حضرت حر را تحت فشار بگذارد و بگوید یادت هست فلان کار را کردی و منتی بگذارد یا طعنهای به او بزند بلکه به محض اینکه حر تغییر جهت داد از او استقبال کامل صورت داد.
امام حسین (ع) حتی نسبت به سپاه دشمن نیز برخوردی عزتمندانه داشتند. حضرت در روز عاشورا تلاش میکنند افراد سپاه دشمن را نجات بدهند تا دست آنها به جنایت آلوده نشود و آخرت خود را نابود نکنند. اینکه امام (ع) بارها برای آنها توضیح میدهد و دلیل میآورد حتی برای آنهایی که اهل تحلیلهای سنگین نیستند دلایلی بسیار ساده میآورد مثل اینکه میفرماید من پسر پیغمبرتان هستم اگر من را دروغگو میدانید آیا نشنیدید پیامبر در مورد من گفته حسن و حسین سرور جوانان اهل بهشت هستند. اگر من را قبول ندارید از انس بن مالک و زید ابن ارقم بپرسید. سخنان و روشنگریهای امام حسین (ع) در روز عاشورا برای این است که شاید یک نفر یا چند فر از سپاه دشمن نجات پیدا کنند و دست به این جنایت نزنند.
دلسوزی امام حسین (ع) برای هدایت انسانها حتی نسبت به کسانی است که آمدند تا ایشان را به شهادت برسانند. این رفتار حضرت دقیقاً شبیه رفتار جد بزرگوارشان است. خداوند متعال در سوره توبه درباره پیامبر اکرم (ص) میفرماید: «لَقَد جاءَکُم رَسولٌ مِن أَنفُسِکُم عَزیزٌ عَلَیهِ ما عَنِتُّم حَریصٌ عَلَیکُم بِالمُؤمِنینَ رَءوفٌ رَحیمٌ» رنجهای شما بر او سخت است و اصرار بر هدایت شما دارد و نسبت به مؤمنان رئوف و مهربان است. پیامبر (ص) نسبت به همه انسانها نگران هستند و به مؤمنان محبت ویژهای دارند. امام حسین (ع) نیز فرزند و جانشین همان پیامبر هستند و مانند همان دلسوزیها را نسبت به انسانها حتی نسبت به دشمنان خود دارند.
*توکل یکی از ابعاد تربیتی عاشورا است، توکل به چه معنایی است و انسان باید به چه درجهای از ایمان برسد که بتواند توکل را درک کند؟
توکل یعنی انسان امرش را به خدا واگذار کند. معنای توکل این نیست که فرد بنشیند و هیچ کاری نکند و از خدا توقع داشته باشد که روزی او را برساند و یا بلا را از او دور کند. بلکه توکل حقیقی این است که انسان وظایف خود را به درستی انجام دهد در عین حال امور و مسائل خود را به خداوند متعال واگذار و از او طلب استمداد کند. توکل از ویژگیهای مؤمنان است، اگر کسی روحیه توکل داشته باشد هر چه که برایش رقم بخورد نوعی پیروزی است حتی اگر در ظاهر پیروزی نباشد. در توکل به این دلیل که انسان با خدا معامله میکند و همه کارهایش را به خدا میسپارد، خداوند به کارهای انسان ارزش و عزت میدهد بنابراین چنین فردی همواره موفق است هر چند در ظاهر بعضی امور او به موفقیت ظاهری نرسند. در جریان عاشورا نیز امام حسین (ع) به یک قیام مهم دست زده است آن حضرت با امپراطوری مقابله کرد که بیشتر جغرافیای آن روز را در اختیار داشت، با توکل به خداوند متعال علیه چنین حکومتی قیام کرد در این مسیر شکست ظاهری نیز پیروزی است چنان که همین اتفاق هم افتاد. شهادت امام حسین (ع) عین پیروزی علیه دستگاه ظلم و استکبار برای همیشه تاریخ است.
توکل حقیقی را باید از سیره معصومین (ع) آموخت. برداشت برخی گروهها مانند برخی از صوفیان و بعضی نگاهها عوامانه به توکل از مسئله توکل برداشتی انحرافی است. اینکه فرد تصور کند اگر در توکل کرد حتماً در دنیا همیشه موفق خواهد بود با روح توکل ناسازگاری دارد. توکل، تکیه به خداوند است خدایی که تنها خدای دنیا نیست خدای عالمین است و همه جهانها به دست اوست. بنابراین ممکن است فردی که توکل کرده کشته شود و به مقام شهادت برسد و خیر بیشتری در سرای دیگر نصیب او بشود.
*از وفا و عهدشکنیها در عاشورا بگویید؟
زیباترین و زشتترین صفات بشری در عاشورا در دو صف و دو جبهه تجلی پیدا کرد. یک طرف هر چه زیبایی و نیکویی و خیر و یک طرف هر چه شر و زشتی به نمایش گذاشته شد. یکی از زیباییهای عاشورا وفا و وفاداری بود. اصحاب امام حسین (ع) در اوج وفاداری بودند. حتی حضرت بیعت خود را از ایشان برداشتند و فرمودند میتوانید بروید چراغها را هم خاموش کردند تا شرم مانع تصمیم گرفتن افراد نشود، حتی یک نفر هم از یاران امام نرفت و آن حضرت را تنها نگذاشت. برخلاف اینکه برخی میگویند عده زیادی آن شب رفتند هیچکس آن شب حضرت را رها نکرد، آنهایی که ناخالص بودند و میخواستند بروند همین که سپاه حر را دیدند فرار کردند و رفتند و کسانی که تا شب عاشورا مانده بودند حتی یک نفر هم آن حضرت را تنها نگذاشتند.
در سپاه دشمن به نقلی ۲۲ هزار و به نقلی ۳۰ هزار سپاهی بود و در لشکر امام حسین (ع) جز بستگان آن حضرت ۷۲ نفر بیشتر نبودند، از این ۷۲ نفر ۳۲ نفر سواره و ۴۰ نفر پیاده بودند. با وجود شرایط سخت و نابرابری که وجود داشت حتی یک نفر از این یاران وفادار از امام حسین (ع) جدا نشد. مکالماتی که در این صحنه صورت گرفت به زیبایی بیانگر وفاداری یاران سیدالشهدا (ع) است؛ مانند اینکه گفتند اگر من به میدان بروم و کشته شوم دوباره زنده شوم دوباره به میدان خواهم رفت و اگر دوباره کشته شوم تا هزار بار هم این اتفاق بیفتد جانم را فدای تو خواهم کرد. حضرت قاسم (ع) با اینکه هنوز به سن بلوغ نرسیده و تکلیف جنگ ندارد میفرماید من هم میخواهم فدایی شما باشم سیدالشهدا (ع) از ایشان میپرسد مرگ نزد تو چگونه است و حضرت قاسم (ع) پاسخ میدهد شیرینتر از عسل.
در مقابل عهدشکنی نیز به تمام معنا در سپاه دشمن متجلی شد. در سپاه یزید افراد فراوانی وجود داشتند که برای امام نامه نوشته بودند و از آن حضرت دعوت کرده بودند. از بین افرادی که برای امام حسین (ع) نامه نوشته بودند سه رفتار مشاهده شد؛ تعداد محدودی مانند حبیب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه وفا کردند و با امام همراه شدند. افرادی بودند که نامه نوشتند اما کوتاهی کردند مانند سلیمان بن صرد خزاعی، که بعد از واقعه عاشورا چون خود را مقصر میدید قیام توابین را به راه انداخت در حالی که دیگر دیر شده بود و کشته شدن آن چهار هزار نفر تواب دیگر باعث زنده شدن امام حسین (ع) نمیشد. دسته سوم نیز کسانی بودند که نامه نوشتند و در مقابل حضرت ایستادند. امام حسین (ع) در روز عاشورا آنها را به اسم صدا میزند افرادی مانند حجار بن ابجر و دیگران، نامههایشان را به آنها نشان میدهد و میفرماید مگر شما نبودید که نوشتید میوهها رسیده، هوا خوش شده همه چیز خوب است ما فقط شما را نداریم. آنها کسانی بودند که به امام خیانت کردند و زشتترین جلوههای عهدشکنی و خیانت را در عرصه عاشورا متجلی کردند.
زیباترین صفات و اوصاف همچون صبر، شجاعت، حسن عبادت و وفاداری را میتوان در اصحاب و یاران سیدالشهدا (ع) پیدا کرد، همچنان که آن حضرت شب عاشورا فرمودند من بهتر و وفادارتر از شما یارانم نمیشناسم.
*یکی از صفاتی که در عرصه عاشورا وجود داشت، امر به معروف و نهی از منکر است، این ویژگی چه جایگاه تربیتی در قیام عاشورا دارد؟
امر به معروف و نهی از منکر یکی از مهمترین واجبات دین اسلام است و تحقق آن شرایطی دارد. امام حسین (ع) در طول زندگی شریفشان همواره به این واجب الهی عمل میکردند و انجام به این وظیفه منحصر به قیام عاشورا نبود. ما در سلام به امام حسین (ع) میگوییم سلام بر تو ای کسی که اقامه امر به معروف و نهی از منکر کردی. سیدالشهدا (ع) به دنبال احیای سنت حق و از بین بردن باطل بودند. یکی از مسائلی که در جامعه اسلامی به انحراف کشیده شده بود همین مسئله امر به معروف و نهی از منکر بود. جای حق و باطل عوض شده و باطل برای مردم عادی شده بود. بنابراین احیای امر به معروف و نهی از منکر یکی از اهداف قیام عاشورای امام حسین (ع) بود.
نکتهای که در این خصوص وجود دارد این است که وقتی حضرت در محاصره سپاه دشمن قرار میگیرند موفق به امر به معروف و نهی از منکر در آن سطحی که میخواستند، نشدند علت هم این بود که شرایط، شرایط مناسبی نبود. اگر حضرت وارد کوفه میشدند و شیعیان با ایشان همراهی میکردند میتوانستند امر به معروف و نهی از منکر را به معنای کاملتری احیا کنند. سپاه دشمن شنوای سخنان آن حضرت نشدند از این جهت حضرت سیدالشهدا (ع) از وعظ و نصیحت و ارشاد استفاده کردند.
در خصوص امر به معروف و نهی از منکر دو دیدگاه وجود دارد؛ برخی امر به معروف و نهی از منکر را احیای حق و میراندن باطل معنا میکنند از این منظر وعظ، ارشاد، نصیحت، خطبهها و بیانات حضرت نیز همه امر به معروف و نهی از منکر است. اما دیدگاه دیگری که وجود دارد این است که امر به معروف و نهی از منکر از وعظ و نصیحت جداست و زمانی محقق میشود که امر و نهی صورت میگیرد، از این جهت چون تعداد سپاه دشمن در روز عاشورا بسیار زیاد بود امکان امر به معروف و نهی از منکر به این معنا برای امام ایجاد نشد و آن حضرت از وعظ و نصیحت استفاده کردند.
امر به معروف و نهی از منکر به هر کدام از دو معنایی که ذکر شد باشد، اصل این است که امر به معروف و نهی از منکر یک واجب الهی است و امام حسین (ع) کسی بود که این واجب را احیا کرد. ما نیز به عنوان پیروان آن حضرت باید به این مهم عمل کنیم و اگر در جایی شرایط آن فراهم نبود از طرق دیگر مانند نصیحت و ارشاد قدم در این مسیر بگذاریم همانطور که سیدالشهدا (ع) از این ظرفیتها استفاده کردند و اثرگذار هم بودند. یکی از آثار آن توبه حر بود، تنها حر نبود که در کربلا توبه کرد بلکه حدود سی نفر از سپاه دشمن برگشتند و به امام پیوسته و در دفاع از امام به شهادت رسیدند. در ماجرای کربلا دو نفر از خوارج در سپاه ابن زیاد حضور داشتند، بعد از شهادت امام حسین (ع) وقتی سپاه عمر سعد به خیام امام حمله کرد این دو نفر گفتند گروهی که به خیمه زنان و بچهها حمله میکند نمیتواند بر حق باشد پس حق با حسین (ع) بوده از همین جا برمیگردند و مقابل سپاه ابن زیاد میایستند و آنقدر در دفاع از خیمههای سیدالشهدا (ع) میجنگند تا شهید میشوند.
همین تحولات نشان میدهد که سخنان سیدالشهدا (ع) بیتاثیر نبوده و در آن میدان اثر خود را گذاشته است و اثر بیشتر و همیشگی آن در نسلهای بعدی ایجاد شد. امام حسین (ع) درباره کسانی که سخنان او را شنیدند و خود را به نشنیدن زدند فرمودند علت این است که شکمهای شما از حرام پر شده و چشم و گوشتان را به روی حق بسته است. آنها حاصل تربیت دولت اموی بودند، دولتی که مخالف حق بود، در چنین نظام فکری و سیاسی تربیت چنین افرادی بعید نیست.