در روزهای اخیر شاهد بروز تنشهای تازه ای در شرق آسیا هستیم. برگزاری مانورهای دریایی و هوایی ارتش چین از سویی و استقرار رادارهای سامانه موشکی تاد کره جنوبی (به دستور آمریکا) مقدمات ایجاد منازعه ای جدی در منطقه بهشمار میرود.
این درحالی است که هنری کیسینجر، راهبردنویس مطرح سیاست خارجی آمریکا بارها به جمهوریخواهان و دموکراتها در خصوص «تقابل غیر قابل کنترل با پکن» هشدار داده است.
به راستی چه اتفاقی در حوزه سیاست خارجی واشنگتن رخ داده است و آیا راهبرد «خلق گرههای کور راهبردی» در نقاط مختلف جهان که از سوی دموکراتها و جمهوریخواهان دنبال می شود، بر مبنای اراده صد در صدی واشنگتن پیش می رود؟
واقعیت این است واقعیتها و ایده آل ها در حوزه سیاست خارجی آمریکا به گونه ای نامتوازن و پرهزینه خلط شده است و محصول این ترکیب نامتجانس چیزی جز «عقبگرد آشکار واشنگتن در نظام بینالملل» نخواهد بود.
اتاقهای فکری که پس از پیروزی جمهوریخواهان در سال 2016 میلادی دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا را درباره آغاز جنگ تجاری همه جانبه علیه پکن تشویق کردند، به وی تضمین داده بودند تا سال 2018 شاهد در هم شکستن قدرت تجاری پکن و در نتیجه اضمحلال ساختار مبتنی بر نقش آفرینی سازمان تجارت جهانی خواهد بود.
در سال 2020 ترامپ در حالی کاخ سفید را ترک کرد که تراز تجاری آمریکا به سبب صادرات محصولات چینی به این کشور کماکان دارای کسری قابل توجهی بود و فراتر از آن بیشتر شرکتهای آمریکایی نیز ترجیح داده بودند با وجود سیاستهای سلبی و ضد چینی ترامپ، در این کشور آُسیایی به فعالیت تجاری خود ادامه دهند.
اینک همان اتاقهای فکری که به ترامپ پیشنهاد تقابل مطلق با پکن دادند، در حال طراحی بازی خطرساز آمریکا با آتش در شرق آسیا هستند. تایوان، هنگ کنگ، تبت و دریای چین به نقاط هدف واشنگتن و متحدانش مانند سئول، توکیو و کانبرا تبدیل شده اند. پیشفرض مقامهای آمریکایی این است که راهبرد مهار همه جانبه چین بهوسیله خلق دست اندازها و موانع منطقه ای قطعاً به صورت مو به مو و با تمامی محاسبات و مبتنی بر اکثریت قریب به اتفاق تاکتیکهای طراحی شده از سوی فرماندهان فکری، نظامی و امنیتی این نقشه اتفاق خواهد افتاد.
این تصور باطل در بدترین زمان ممکن (مقارن با جنگ اوکراین) در معادلات سیاست خارجی واشنگتن تقویت و تثبیت شد. واقعیت این است مطابق واقعیتهای موجود که بخشی از آنها ریشه در مناسبات قدرت در شرق آسیا دارد و بخشی دیگر نشئت گرفته از کاهش قدرت مانور بین المللی آمریکاست، ریل گذاری راهبردی کاخ سفید راه به جایی نخواهد بود.
روی دیگر سکه ناکامی در راهبرد مهار همهجانبه چین، صرفاً پرداخت هزینه های شکست برای آمریکا نیست، بلکه این شکست می تواند بخشی از موجودیت و اجزای کلان و ثابت سیاست خارجی کاخ سفید را برای سالهای طولانی هدف قرار دهد.
زمان زیادی تا درک این حقیقت جبران ناپذیر برای مقامهای آمریکایی باقی نمانده است. در این معادله تفاوتی میان ترامپ، بایدن، نانسی پلوسی، آنتونی بلینکن و سران دو حزب سنتی آمریکا وجود نخواهد داشت.