امام حسن عسکری علیه السلام به عنوان یازدهمین امام معصوم وپدر امام زمان ناجی بشریت برای معرفی امام زمان به مردمان عصر خود تلاش های بسیاری کرد. با آنکه در فشارهای سیاسی و محدودیت های شدید حاکمان جبار خود قرار داشت اما لحظه ای از انجام این امر و راهبرد مهم غفلت نکرد.
امام حسن عسكري عليه السلام با وجود تمامي محدوديتها و كنترلهاي دستگاه خلافت، يك سلسله فعاليتهاي سياسي سرّي را رهبري ميكرد كه با گزينش شيوههاي پنهان كاري، از چشم بيدار و مراقب جاسوسان دربار، به دور ميماند.
در اين زمينه نمونه هاي فراواني وجود دارد كه به يک مورد آن اشاره ميشود: عثمان بن سعيد عَمْري از نزديكترين و صميميترين ياران امام عليه السلام در پوشش روغن فروشي فعاليت ميكرد. شيعيان و پيروان آن حضرت، اموال و وجوه خود را به او ميرساندند و او آنها را در ظرفهاي روغن قرار داده، به حضور امام عليه السلام ميرساند.
حمايت و پشتيباني مالي از شيعيان
يكي ديگر از موضع گيريهاي امام عسكري عليه السلام، حمايت و پشتيباني مالي از شيعيان ـ به ويژه از ياران خاص و نزديك آن حضرت ـ بود. اين اقدام امام، مانع از آن ميشد كه آنان زير فشار مالي، جذب دستگاه حكومت عباسي شوند.
آگاهی بخشی سياسي به چهرهای برجسته شيعه
از ديگر فعاليتهاي سياسي امام عسكري عليه السلام، تقويت و توجيه سياسي رجال مهم شيعه، در برابر فشارها و سختيهاي مبارزات سياسي، برای حمايت از آرمانهاي بلند تشيّع بود. از آنجا كه شخصيتهاي بزرگ شيعه در فشار بيشتري بودند، امام به تناسب مورد، آنان را راهنمايي ميكرد و روحيه آنان را بالا ميبرد. همچنين میکوشيد صبر و آگاهي آنان در برابر فشارها، تنگناها و تنگدستيها فزوني يابد تا آنان بتوانند مسؤوليت بزرگ اجتماعي و سياسي و وظايف ديني خود را به خوبي انجام دهند.
بهره گيری از دانش غيبی برای ارشاد ديگران
امامان عليهم السلام، در پرتو ارتباط با پروردگار جهان، از دانش غيبي برخوردار بودند و در مواردي كه اساس حقانيت اسلام يا مصالح عالي امت اسلامي، در معرض خطر قرار ميگرفت، از اين آگاهي به صورت «ابزار هدايت» استفاده ميكردند. پيشگوييها و گزارشهاي غيبي آنانان، بخش مهمّي از زندگي ايشان را در بر میگيرد؛ با مطالعه در زندگي امام عسكري عليه السلام، چنين به نظر ميرسد كه: آن حضرت بيش از امامان ديگر، دانش غيبي خود را آشكار ميساخته است.
شايد علت اين امر، شرايط نامساعد و جوّ پر اختناقي بود كه امام يازدهم و پدرش امام هادي عليهما السلام، در آن زندگي ميكردند؛ زيرا پس از انتقال امام هادي عليه السلام به سامّرا، آن حضرت به شدّت تحت مراقبت و كنترل بود. از اين رو امكان معرفي فرزندش «امام حسن عليه السلام » به عموم شيعيان، به عنوان امام بعدي وجود نداشت و اصولاً اين كار، حيات او را از ناحيه حكومت وقت، در معرض خطر جدّي قرار ميداد. به همين جهت كار معرفي امام عسكري عليه السلام به شيعيان و گواه گرفتن آنان در اين باب، در ماههاي پاياني عمر امام هادي عليه السلام صورت گرفت؛ به طوري كه هنگام رحلت آن حضرت، عده ای از شيعيان ازامامت حضرت «حسن عسكري عليه السلام » آگاهي نداشتند.
امام عسكري عليه السلام براي زدودن زنگار شكها و ترديدها و نيز براي حفظ ياران خود از خطر و يا هدايت گمراهان، ناگزير ميشد پردههاي حجاب را كنار زده، از آن سوي جهان ظاهر خبر دهد.
حوادث ناگوار پس از شهادت امام عسکري عليه السلام
متأسفانه پس از شهادت امام عسکري عليه السلام، اتفاقات ناگواري رخ داد که برخي از آنها بدين قرار است:
بازجويي از خانة آن حضرت
لحظاتي از شهادت امام عسکري عليه السلام سپري نشده بود که دژخيمان، با سعايت افرادي، به خانه امام هجوم بردند تا شايد در اين رهگذر به امام غايب دست يازند. برخورد جعفر کذّاب با مادر امام عسکري عليه السلام بر سر ميراث، بازجويي از خانه ها و منازل براي دستيابي به حضرت مهدي عليه السلام؛ ترور، حبس، تهديد و اذيت و آزار شيعيان؛ شيخ مفيد از تهديدات عليه شيعه پس از شهادت امام عسکري عليه السلام، به عنوان يکي از تلخترين فرازهاي تاريخ تشيع ياد کرده است.
اختلاف و چند دستگي بين شيعيان؛
يکي از حوادث کمر شکن پس از شهادت امام عسکري عليه السلام، تفرقهاي بود که در ميان برخي از شيعيان رسوخ کرد و آنها را از يکپارچگي خارج نمود. البته اين تفرق پيش از آن، از سوي امام عسکري عليه السلام پيش بيني شده بود. ابوغانم میگويد: از امام عسکري عليه السلام شنيدم که ميفرمود: در سال 260 پيروانم فرقه فرقه ميشوند.
آن گاه در ادامه ابوغانم ميگويد: در آن سال امام عسکري عليه السلام رحلت فرمود و پيروان و يارانش متفرق شدند. دستهاي خود را منتسب به جعفر (پسر امام دهم) کردند، گروهی سرگردان شدند، عدهای به شک افتادند، دستهاي در حالت تحير ايستادند و جمعي ديگر به توفيق خداي تعالي، بر دين خود ثابت ماندند.
پدر حضرت مهدي عليه السلام از نگاه اهل سنّت
يكي از موارد اختلاف بين شيعه و سنّي در موضوع مهدويّت، اختلاف در پدر حضرت مهدي عليه السلام است. شيعه با ارائة ادله فراوان ثابت كرده كه پدر حضرت مهدي عليه السلام، امام حسن عسكري عليه السلام است، در حالي كه اغلب اهل سنّت، با بيان برخي روايات در اين زمينه، بر اين باورند كه نام پدر حضرت مهدي عليه السلام عبدالله، هم نام پدر پيامبر اكرم صلی الله عليه وآله است.
دانشمندان شيعه، اگر چه با حفظ امانت كامل، برخي از اين احاديث را ـ هر چند كه صحيح نميدانسته اند ـ بدون كم و كاست از كتابهاي اهل سنّت نقل كردهاند؛ اما هرگز ترديد در اين موضوع به خود راه ندادهاند.
بعضی از احاديثي که اهل سنّت با استناد به آنها، چنين ديدگاهي را انتخاب کرده اند؛ بدين قرار است:
ابن ابي شيبه، طبراني و حاكم، از عاصم بن ابي النجود، از زِرّ بن حُبَيش از عبدالله بن مسعود روايت كردهاند كه پيامبر اكرم صلی الله عليه وآله فرمود: «لا تذهب الدنيا حتي يبعث الله رجلا يواطئ اسمه اسمي، و اسم ابيه اسم ابي»؛ «دنيا از ميان نمي رود، مگر اينكه خداوند مردي را بر ميانگيزاند كه نام او هم نام من و نام پدرش نام پدر من است».
نعيم بن حماد، خطيب و ابن حجر، همگي از عاصم، از زرّ بن حبيش از ابن مسعود روايت كرده اند كه رسول اكرم صلی الله عليه وآله فرمود: «المهدي يواطئ اسمه اسمي و اسم ابيه اسم ابي»؛«مهدي نامش هم نام من و نام پدرش نام پدر من است».
نعيم بن حماد به سند خودش از ابو الطفيل آورده است كه رسول خدا صلی الله عليه وآله فرمود: «المهدي اسمه اسمي و اسم ابيه اسم ابي»؛«مهدي نامش نام من و نام پدرش، نام پدر من است».
هيچ يك از اين احاديث، نمي تواند حجّت و دليلي محكم، بر ادعاي کساني باشد که نام پدر مهدي عليه السلام را «عبدالله» دانسته اند. سند حديث چهارم به اتفاق همه محدثان ضعيف است؛ زيرا يكي از راويان آن رشدين بن سعد است؛ يعني همان «رِشدين بن ابي رِشدين» است كه همة بزرگان اهل سنّت در علم رجال بر ضعف او اتفاق دارند.[1] بدين ترتيب و بدون شك در چنين امر مهمّي، نمي توان سخن اين گونه افراد را پذيرفت.
سه حديث نخستين، نيز نمي توانند حجّت و دليل باشند؛ چون عبارت «نام پدرش نام پدر من است» را بزرگان و حافظان حديث نقل نكرده اند و تنها جمله «نام او، نام من است» را همگان، بدون اضافهاي ديگر آوردهاند.
برخی از پژوهشگران اهل سنّت ـ كه روايت کنندگان از عاصم بن ابي النجود را مورد بررسي قرار داده اند ـ به اين مطلب تصريح كرده و گفته اند: اين اضافه در اصل حديث نيست.
از طرف ديگر، هر سه حديث، فقط به ابن مسعود، ختم ميشود و حال آنكه در مسند احمد در چند مورد، همين حديث از ابن مسعود نقل شده كه با جمله «نام او، نام من است»، پايان يافته است.
تِرمذي میگويد: حديث از علي عليه السلام، ابو سعيد خدري، ام سلمه و ابوهريره، فقط با لفظ «نام او، نام من است» روايت شده است. آن گاه ـ بعد از نقل حديث ابن مسعود با اين لفظ ـ میافزايد: «در اين باب، از علي، ابوسعيد، ام سلمه و ابوهريره روايت شده و اين حديث نيكو و صحيح است».
طبراني در المعجم الكبير آن را از ابن مسعود، از چند طريق فقط با لفظ «نام او نام من است» در حديثهاي 10214 به بعد، نقل کرده است.
حاكم نيز در مستدرك، حديث را از ابن مسعود فقط با جملة «نام او نام من است»، نقل کرده و گفته است: «اين حديث با شرط شيخين صحيح است و آنان آن را نقل نكرده اند».
بغوي در مصابيح السنة حديث را ـ بدون اضافه ـ نقل كرده و گويد: حديث نيكو است. مقدسي شافعي تصريح ميكند: اين افزوده را بزرگان حديث روايت نكرده اند. پس از نقل حديث ـ بدون آن اضافه ـ مینويسد: «گروهي از بزرگان حديث، در كتابهاي خود به همين گونه آورده اند؛ مانند: ابو عيسي ترمذي در جامع، ابي داود در سنن و حافظ ابو بكر بيهقي و شيخ ابوعمر داني».
سپس حديثهاي ديگري در تأييد درستي نقل خود از بزرگاني چند ـ مانند طبري، احمد بن حنبل، ترمذي، ابو داود، حافظ ابو داود و بيهقي ـ به نقل از عبدالله بن مسعود، عبدالله بن عمر و حذيفه ميآورد.
همان گونه که اشاره شد، تِرمذي اين حديث را از حضرت علي عليه السلام، ابوسعيد خدري، امسلمه و ابوهريره فقط با جمله «نام او، نام من است»، روايت كرده است. بنابراين اگر جملة «و نام پدرش، نام پدر من است» در متن اصلي روايت ابن مسعود ميبود، قابل تصور نيست كه همة اين شخصيتهاي ياد شده، به اتفاق آن را حذف كرده باشند؛ هر چند آنان از عاصم بن ابي النجود هم روايت كرده باشند!
اما اينکه چگونه اين افزوده به روايتها راه يافته، احتمالاتي قابل طرح است:
از سوي پيروان و ياران حسنيها به منظور اثبات مهدويّت محمد بن عبد الله بن حسن مثني، اضافه شده است. از سوي طرفداران بني عباس، جهت تأييد مهدويّت محمد بن عبدالله (ابو جعفر) منصور عباسي، به حديث ابن مسعود افزوده شده است. اين احتمال، زماني به واقعيت نزديك ميشود كه بدانيم محمد بن عبد الله بن حسن مثني، لکنت زبان داشته و لذا پيروانش دروغ ديگري به وايت ابوهريره افزوده و روايت را چنين نقل كرده اند: «به درستي كه مهدي نامش محمد بن عبدالله است و در زبانش كُندي وجود دارد».
بر اين اساس هر سه حديث نخستين، با نقل حافظان حديث از عاصم مخالفت دارد. از اين رو حافظ ابو نعيم اصفهاني (م430 هـ) در مناقب المهدي اين حديث را با 33 سلسله راويان مختلف تا عاصم، نقل كرده است. در اين نقلها حتي يكي از آنها عبارت «ونام پدرش نام پدر من است» را ندارد و با عبارت «نام او نام من است» پايان يافته است.
گنجي شافعي (م 638 هـ ) متن اصفهاني را نقل و اضافه ميكند: «اين حديث را غير از عاصم، ديگراني هم مانند عمرو بن حره، از زرّ نقل كرده اند و همگي با «نام او نام من است»، آن را به پايان برده اند؛ جز روايتي كه عبارت «و نام پدرش نام پدر من است» را دارد.
کوتاه سخن اينکه چنين اضافهاي پذيرفتني نيست؛ به خصوص که: احمدبن حنبل «با دقتي كه در ضبط حديث دارد»، اين حديث را چند بار در مسندش با جملة «و نامش نام من است»، نقل كرده است».
از بحث هاي گذشته روشن میشود كه تبار امام مهدي عليه السلام، به امام حسين عليه السلام ميرسد و ديگر احاديثي كه خلاف اين را ميرسانند، ضعيف و بي اعتبار بوده هيچ قرينهاي بر صحّت آنها در دست نيست. با توجه به نتيجه بحثهاي گذشته نيز به دست میآيد: نقل متواتر نزد مسلمانان نيز، همين نتيجه را تأييد ميكند.