دلتنگی شبیه دستهای پدری است که راهی برای بغل کردن کودکش ندارد. دلتنگی شبیه قلب تپنده کودکی است که به شوق دیدن قاب عکس پدر شهیدش میتپد. دلتنگی شبیه نگاه مادری است که برای یتیمی کودکش بغض میکند. دلتنگی شبیه جمله حقی است که گوش کسی بدهکارش نیست.
دلتنگی یعنی انقباض قلب، مشت شدن و کوچک شدن قلب؛ وقتی دنیا برایت تنگ شد، وقتی آسمان آنقدر كوتاه شد كه نتوانستی سرت را بلند كنی و مجبور شدی سرت را روی زانوانت بگذاری و گریه كنی؛ اگر این آسمان پایین و این دنیای تنگ را احساس كردی، میشوی دلتنگ.
دلتنگی، یعنی احتیاج. احتیاج به کسی که تو را بفهمد و تو را ورق بزند. نه از این احتیاجهای پوشالی و بیمبنا، بلکه از آن دست احتیاجاتی که به امام، ولایت، رسالت، دین و وحی منتهی میشود و از جامعه عشایری تا جامعه كشاورزی؛ جامعه صنعتی تا فوق صنعتی و مدرن، همه و همه را در بر میگیرد.
آری، دلتنگی چنین شکلی دارد که مچالهات میکند؛ اما آن کس را که باید بیاید، با خودش میآورد. ما چقدر دلتنگ امام زمانمان(عج) هستیم؟