زمان گذشت و قلبم گواهی میدهد که به یقین تو میآیی. تو میآیی و آیینههای زنگار گرفته قرنها جهالت و سکوت و روزمرگی را دوباره جلا خواهی داد.
تو میآیی و قلبهای سیاه شده از تنهایی را دوباره با حضور روشنیبخش خود نورانی خواهی کرد. تو میآیی و دلم را خویشاوند تمام پنجرههای جهان میکنی.
تو میآیی و چشمان جهان را به آبشاران زلال معنویت پیوند میزنی. تو میآیی و فریادهای فروخفته ستمدیدگان جهان را معنا میبخشی. تو میآیی و گوش جهان را که از فریادهای گوشخراش شیاطین کفر و الحاد کر شده است، با زمزمه روحبخش محبتت نوازش میکنی. تو میآیی و من خوب میدانم که روزی از همین دریچه که سالهاست بسته مانده است، جوانهای خواهد رویید؛ جوانهای سبز که از خیال همیشه منتظر من به سمت آسمانهای آبی حضور تو سر بر خواهد آورد.