از مهمترین سؤالهایی که پیرامون توافق احیای روابط ایران و عربستان طرح میشود، معطوف به نقش میانجیگرانه چین در این زمینه است. سؤال این است که با توجه به میانجیگری موفق چین در این زمینه، سیاست این کشور در منطقه را چگونه میتوان تحلیل کرد؟ این موضوع به ویژه بدان روی اهمیت دارد که با سفر اخیر رئیسجمهور چین به عربستان، تصور میشد که چین الگوی رفتاریش در قبال منطقه شبیه آمریکا خواهد بود.
در پاسخ باید گفت که چینیها برخلاف آمریکا که تأمین منافع خود در منطقه را در گروی اختلافافکنی در میان کشورهای منطقه میداند، سیاست خود در قبال کشورهای منطقه را بر ایجاد ثبات و پرهیز از اختلافات منطقهای و در عین حال، چندجانبهگرایی میدانند.
در واقع، چون دیپلماسی منطقهای چین اقتصادمحور است، لازمه موفقیت آن، حفظ نظم منطقهای، عدم ورود بازیگران منطقهای به منازعه و توسعه روابط با همه کشورهای منطقه است. مبتنی بر این ملاحظه است که چین تلاش میکند با کشورهای مختلف منطقهای از قبیل ایران، عربستان، قطر، عراق و... وارد تعامل اقتصادی شود، بدون آنکه خود را درگیر اختلافات و ملاحظات سیاسی آنها کند. همچنین، در همین چارچوب است که چین حل اختلافات کشورهای منطقه را به نفع خود و در راستای سیاستهای راهبردی خود میداند.
به عنوان مثال، تأمین نیازهای انرژی چین و اجراییسازی طرح یک کمربند – یک راه در سطح منطقه با وجود سطح بالای تنش در منطقه، در عمل با دشواریها و شاید هم با هزینههایی همراه خواهد بود. بنابراین، در راستای این قبیل ترجیحات است که چین تلاش دارد تا به جای توسعه منازعات میان کشورهای منطقه، به حل منازعات آنها کمک کند تا زمینه برای بازیگری اقتصادمحور آن بیشتر فراهم شود.
در عین حال، چین با این میانجیگری موفق، به عنوان قدرت هژمون آینده در نظام بینالملل، درصدد ارائه و تثبیت یک الگوی رفتاری همکاریجویانه و سازنده در سطح نظام بینالملل است. این مهم ضمن اینکه باطلالسحر سیاستها و رفتارهای آمریکا در منطقه است، در ایجاد و تقویت قدرت نرم برای چین و جذابیت الگوی رفتاری آن در سطح نظام بینالملل تأثیرگذار خواهد بود.
در همین زمینه باید گفت که چین از این طریق به نوعی درصدد رژیمسازی برای آینده نظام بینالملل نیز میباشد. به تعبیر دقیقتر، قدرت هژمون هم باید بالاترین قابلیتهای سیاسی، نظامی، تکنولوژیکی و... را داشته باشد و هم ظرفیت لازم برای ایجاد قاعده و هنجار در نظام بینالملل و قدرت فیصلهبخشی به مناقشات را داشته باشد. بنابراین، میتوان گفت که چین با ورود موفق به میانجیگری میان ایران و عربستان درصدد است تا زمینههای لازم را برای این مهم فراهم کند. بر این اساس، میتوان پیشبینی کرد که در صورت موفقیت چین در این زمینه، این کشور تمایل داشته باشد نقش میانجیگرانه خود را به سایر موضوعها و پروندههای منطقهای و بینالمللی تسری دهد. کما اینکه انتشار برخی اخبار حکایت از میانجیگری احتمالی چین در قضیه اوکراین دارد.
مبتنی بر آنچه گفته شد، ورود چین به میانجیگری موفق به پروندهها و مسائل منطقهای و پذیرش این نقش از چین از سوی کشورهای منطقه، میتواند بخشی از روندهای نوظهور در نظام بینالملل باشد که نویدبخش نظم نوین حاکم بر جهان خواهد بود؛ زیرا پیش از این، کمتر قدرتی (به جز آمریکا) در اینگونه موقعیتی قرار داشت تا این چنین به مناقشات بینالمللی ورود کند.