نداشتن الگویی نامشخص برای توسعه و تمسک به الگوهای توسعه نامتوازن اوضاع حکمرانی را در سالهای پایانی دوران پهلوی به هم ریخته بود. در حالی که به ظاهر درآمدهای نفتی کشور در حال افزایش بود، اما عملاً سطح برخوردار اکثریت جامعه ارتقا نمییافت و تنها طبقات خاص روز به روز بر ثروت خود میافزودند.
طبقه متوسط جدید، که پس از طبقه مرفه و بسیار ثروتمند بیشتر از همه از رژیم پهلوی بهرهمند شده بودند، به نوبه خود از عوارض تورم و گرانی در رنج بودند و برای یک کارمند عالیرتبه دولت یا یک مدیر بخش خصوصی پرداختن هفتاد درصد درآمد برای اجارهخانه امری عادی به نظر میرسید. این امر روال عادی زندگی مردم ایران را برهم زد و جمعیت روستایی کشور را هم که وسایل تأمین معاش معمول خود را کنار گذاشته و به شهرها روی آورده بودند، به جمع ناراضیان افزود.
روستاییها که شنیده بودند خیابانهای شهرها را با پول و طلا فرش کردهاند، برای جمعآوری این پولها به شهرها هجوم میآوردند؛ ولی چیزی در خیابانها نمییافتند و ناچار با عملگی و کارهای پست دیگر به جمع پرولتاریای بیریشه و بیخانمان شهری میپیوستند. عرضه نیروی کار ماهر با عقب بودن نظام آموزش فنی و حرفهای نسبت به تقاضای روزافزون جامعه به سرعت کاهش مییافت.
تزریق ناگهانی درآمدهای هنگفت ناشی از افزایش قیمت نفت در دسامبر سال 1352، بدون افزایش سطح تولید، تعادل عرضه و تقاضا را در بازار ایران برهم زد و به تورم و گرانی بیسابقهای انجامید که میزان آن به اعتراف مقامات دولتی حدود بیست درصد در سال و عملاً خیلی بیشتر از آن بود. شبکه ابتدایی راهآهن ایران برای حمل کالاهای مصرفی و وارداتی کافی نبود و بنادر کوچک ایران ظرفیت پذیرش کشتیهایی را که کالاهای سفارشی از خارج را به ایران حمل میکردند، نداشتند. سازوکار توزیع داخلی کشور هم قدیمی و نارسا بود و کمبود کالاها و مواد مصرفی نمودار میشد.
«آنتونی پارسونز» آخرین سفیر انگلیس در ایران عصر پهلوی در خاطراتش با عنوان «غرور و سقوط» مینویسد: «من اسکلههای خرمشهر را در منتهیالیه خلیجفارس که بندر عمده تجارتی ایران بود، دیدم و از مشاهده کوههای انباشته از ماشینآلات و کالاهای مصرفی و کیسههای شکر و سیمان که بدون نظم و ترتیب در کنار هم ریخته شده بود، منظرهای که شاید «هرکول» را هم به وحشت میانداخت، شگفتزده شدم.»