حدود یک سال از بلوای سال 1401 میگذرد و ما همچنان با پسلرزههای آشوب خیابانی پاییز سال گذشته روبهرو هستیم. رادیکالیسمی که به پشتیبانی هجمه سنگین رسانهای وارد میدان شد، چنین مینمود که به زودی و تا پایان سال، نظام جمهوری اسلامی سقوط کرده و کشور به دست مخالفانش خواهد افتاد. جنگ جهانی رسانهای علیه ایران در بزرگترین و عجیبترین سطح خودش پیگیری میشد. از سلبریتیهای ایرانی و خارجی تا اهالی دانشگاه، همگی فاتحه نظام را خوانده بودند و به طریقی شعله خشم خیابانی را برافروخته میکردند. از کتایون ریاحی و علی کریمی که عمری با پول دولت و حمایتهای آن شناخته شدند تا «سلنا گومز» و «کیم کارداشیان» وارد میدان نبرد رسانهای شدند تا جورچین جنگ با جمهوری اسلامی را به نوبه خود پر کنند. عاملیت درونی و بیرونی در حد سلبریتیها محدود نشد، حتی شخصیتهای برجسته دانشگاهی هم سعی کردند از این میدان بهرهمند شوند. استادان دانشگاههای دولتی که اساساً کارمند دولت هستند و هویت دانشگاهیشان از قِبَل آن است، طیف دیگری از رهبران رسانهای بلوای 1401 شناخته میشدند تا جو خشمآلود دانشگاه و تنور رادیکالیسم در آن را گرم نگه دارند. موضوعی که بیش از هر چیز درباب اتفاقات پارسال اذهان را به خود مشغول کرده، جنبه شناختی و نزاعی است که در این ساحت رخ میدهد. سالیان سال است که از رهبر معظم انقلاب تا تحلیلگران بر این موضوع تکیه دارند که جنگ با جمهوری اسلامی و مردم ایران وارد مرحله جدید و البته پیچیدهای به نام جنگ شناختی شده است؛ اما به راستی جنگ شناختی چیست و اهمیت آن به کجا برمیگردد؟ در یک سال گذشته حربه جنگ شناختی چگونه توانست در خدمت جریان بلواگر قرار بگیرد و آنان از چه طریقی فضا را در جنگ شناختی به نفع خود کشاندند؟ برای پاسخ به این پرسشها با «مهدی سیاوشی» استاد دانشگاه جامع امام حسین(ع) و جامعهشناس گپ و گفتی داشتیم که در ادامه حاصل کار را میخوانید.
بحث را با ماهیتشناسی وقایع سال گذشته شروع میکنیم. آیا اتفاقات سال گذشته که تا به امروز هرازگاهی خود را در قالب دستاویزهای رسانهای نشان میدهد، قابلیت آن را دارد که جنبش اجتماعی نامیده شود؟
در ادبیات علوم اجتماعی وقتی از جنبش اجتماعی سخن میگوییم، به یک خیزش اجتماعی اشاره داریم که از یک نقطه اجتماعی از سوی نخبگانی هدایت و رهبری میشود. جنبش اجتماعی شاید افت و خیز داشته باشد؛ اما همواره مستمر بوده و انقطاعی در آن جای ندارد. در تاریخ معاصر ایران، جنبشهایی را میتوان داخل در این تعریف دانست که ظرفیت همراه کردن قشرها و اصناف گوناگون مردمی را داشته باشند. بنا به همین موضوع، نهضتهایی چون جنبش تنباکو، جنبش مشروطه و جنبش اجتماعیِ منتهی به انقلاب سال ۱۳۵۷ نمونههایی از یک جنبش اجتماعی و سیاسی در کشورمان هستند که انقلاب اسلامی نمونه عالی و تبلور حداکثری آن است. در انقلاب اسلامی، ما شاهد بودیم که مردم و اصناف گوناگون در این روند حاضر هستند؛ روحانیت، دانشجویان داخلی و خارجی، معلمان، بازاریان، کارمندان، زنان و دانشآموزان و... اصناف و اقشاری بودند که همگی در مسیر انقلاب اسلامی حاضر بودند و ذیل رهبری حضرت امام(ره) و در تقابل با نظام شاهنشاهی فعالیت میکردند.
راه تقابل با این سیر انقلابی که پس از پیروزی همچنان حفظ شده بود، چگونه کشف شد؟
پس از پیروزی انقلاب اسلامی و از همان ابتدای تأسیس نظام جمهوری اسلامی، دشمن ذائقه مردم ایران را فهم کرد و درصدد بود از این طریق اقداماتی علیه جمهوری اسلامی سر و سامان دهد. برای نمونه، ما در فتنه سبزِ ۱۳۸۸ شاهد آن بودیم که جریان فتنه از نمادهایی ملی و دینی استفاده میکرد تا نوعی نوستالوژیِ انقلابی و ظلمستیزانه را در اذهان مردم تداعی کرده و چنین القا کند که این روند هم در ادامه همان انقلاب سال ۱۳۵۷ است. منتها این پروژه با شکست مواجه شد و جریان معارض برنامهریزی جدید و راهبرد تغییر امر شناخت را در جامعه پیگیری کرد.
این جنگ شناختی در اتفاقات پاییز 1401 چگونه عملی شد؟
در وقایع سال گذشته، برنامه اصلی بر این محور میچرخید که تحلیل و فهم مردم از وضعیت فعلی در ساحت خاصی شکل بگیرد. این نکته بسیار مهمی است که در جنگ شناختی مطرح است؛ چرا که در چنین وضعیتی فهم و تحلیل از وقایع از خود وقایع مهمتر هستند. در پاییز سال گذشته، خبری در فضای مجازی مخابره شد که در آن فوت دختری کردتبار مطرح بود؛ اما جریان معارض در جنگ شناختی خود تحلیل و فهم از این فوت را سعی کرد به وسیله جنگ رسانهای بازسازی کند و به دلیل داشتن روایت اول دست بالا در این جنگ شناختی را گرفت. آنان سریع این فوت را قتلی از سوی جمهوری اسلامی عنوان کردند و به مدد بازوی رسانه این شانس را داشتند تا طیفی را در خیابانها علیه نظام و رهبری حاضر کنند. رسانههای ما متأسفانه به دلایل گوناگونی، چون غافلگیری و سرعت پایین نتوانستند روایت اول را خلق کنند و همین امر موجب شد که هدایت بخشی از مردم در این نزاع شناختی به دست رسانههای رقیب بیفتد. این روایت اول بود که بازتاب پیدا کرد و رفتهرفته عمیق و عمیقتر شد. دشمن از بدنه جامعه چندان امیدی نداشت، برای همین سعی کرد زمین بازی خود را به جای دیگری منتقل کند. زمین بازی دشمن در تاکتیک جدید مدرسه و دانشگاه بود. من عقیده دارم برنامهریزی آنان در انتقال فضای جنگ شناختی به دانشگاهها و بازتاب رسانهای اغتشاشات پارسال به قدری سریع و گسترده بوده است که حتما از مدتها قبل منتظر چنین جرقهای بودند تا اهداف خود را پیگیر شوند. البته موضوع مهسا امینی امکان دارد مدنظر نبوده باشد، بلکه مقصودم این است که آنان حتماً فرصتی را مییافتند تا نقشه خود در براندازی ضربتی نظام را محقق کنند.
جنگ شناختی در مدرسه و دانشگاه چه نفعی برای آنان دارد و اساسا هدف غایی از پیگیری جنگ شناختی به این سبک چیست؟
ایجاد تشویش در مدرسه به منزله نماد تربیت و اضطراب در دانشگاه به منزله نماد علم، حاکی از آن است که فتنهها در جمهوری اسلامی در هر مقطع پیچیدهتر میشود و به همین دلیل بنا به شناختی که از جامعه ایرانی کسب کرده بودند، سعی داشته و دارند که این دو نهاد را به شکل مستمر به کوره اضطراب و تشویش تبدیل کنند. در حال حاضر، خط آشوب به این سمت میرود که روایت ناصحیح از وقایع را ادامه دهد. در یک سال گذشته، آنان به هر شکلی سعی کردند با ایجاد فهم و تحلیل غلط آن را به نوعی به مبدأ خود، یعنی موضوع فوت مهسا امینی متصل کنند، و همین موضوع در آینده هم ادامهدار خواهد بود و آنان از هر فرصتی استفاده میکنند تا فضا را به نوعی در امتداد اغتشاشات پاییز 1401 تعریف و تحلیل کنند. این سیاست به هدف فروپاشی از درون صورت میگیرد. دشمن به این قطعیت رسیده است که راه زمین زدن جمهوری اسلامی از طریق فروپاشی از درون اتفاق خواهد افتاد، به همین دلیل آنان در این راه دو موضوع را پیگیر میشوند؛ اول جدایی مردم از حکومت، دوم جدایی مردم از مردم و این دو امروزه با تمرکز در مدرسه و دانشگاه پیگیری میشود. پیادهسازی این سیاست به این شکل است که در جامعه استمرار نوعی نافرمانی القا شود و این القای نافرمانی مدنی هم به وسیله انعکاس کجرفتاری مردم و اختلال مدنی صورت میگیرد. آنان از هر فضایی بهره میجویند تا با روایت خود از مسائل این اختلال مدنی را بازتاب دهند و نهایت این انعکاسات برای این است که بگوید در جامعه ایران یک گسست اجتماعی بزرگ صورت گرفته است. امثال آصف بیات وقتی کتاب سیاستهای خیابانی را مینویسند، دقیقاً به همین موضوع اشاره دارد که تأکید کنند در ایران گسست اجتماعی رخ داده است. طبق تحلیل آنها از اوضاع کشور جنبشهای اجتماعی در ایران فاقد نخبه اجتماعی است؛ لذا سعی کردند تحلیل آصف بیات را پیگیری کنند و بال و پر دهند، به این شکل که در ایران جنبشها بیسر هست و خیلی خودجوش با نافرمانی مدنی و اختلال در سیستم این جنبشها رشد و نمو پیدا میکنند و به ثمر مینشینند.
آیا دشمن صرفا گسست اجتماعی را در ذهنها پیگیری میکند یا برای محقق کردن آن برنامه هم دارد؟
در حال حاضر، جریان معارض یک گسست اجتماعی در کشور را بازسازی کرده و ذهنیتسازی بر این مبنا را در بین مردم تشکیل میدهد، اما آنان برای محقق کردن این امر برنامه قابل توجهی دارند. اولین کار ایجاد یک هجمه به ارزشهای دینی در سطح کلان است؛ زیرا به خوبی پی بردهاند که بنمایه اجتماعی جامعه ایرانی مبتنی بر دین است. به همین دلیل میبینیم در دهه گذشته تمرکز از ارزشزدایی حجاب، عفت، روابط زن و مرد و... از سوی سرویسهای رسانهای و مطبوعاتی آنان به شدت پیگیری میشود. هجمه به این ارزشها موجب میشود هویت اجتماعی مردم که سطح بزرگی از آن دینی است، دچار تزلزل بشود و از همین دریچه راه برای تحقق گسست اجتماعی هموار خواهد شد. سنخ و جنس جنگ شناختی در ایران این چنین است. جمهوری اسلامی برخلاف دولت ـ ملتهای مدرن تنها نظامی است که سرمایه اجتماعی خود را با تکیه بر قومیتهای ایرانی، زبان فارسی و دین اسلام تأمین کرده است و به همین دلیل غلبه بر چنین نظامی تنها با ایجاد گسست اجتماعی شدنی است. این نظامی که از دل ارزشهای اجتماعی حاضر در جامعه برآمده، توانسته است از مسیرهایی نظیر جنگ، تحریم و کرونا بگذرد و از طرفی خالق پدیدههایی، مانند پیادهروی میلیونی اربعین باشد. این نشاندهنده اعتماد مردم به مردم و اعتماد مردم به حاکمیت باوجود تمام ناکارآمدیهاست. پس بنا به چنین تحلیلی طبیعی است که راه گسست اجتماعی و ایجاد تفرقه بین آحاد مردم بهترین روش برای تضعیف و سقوط نظام جمهوری اسلامی است. درباب پاییز 1401 باید گفت، آنان در حال حاضر بدنه انسانی خود را از دست دادهاند. از ابتدای ماجرا اکثریت مردم با آنان همراه نبودند، قشر جوان و نوجوانی هم که با اغتشاشات همراهی میکردند، رفتهرفته از این روند فاصله گرفته و در حال حاضر شاهد تحلیل رفتن بدنه انسانی این سیر آشوب هستیم. برعکس دولت- ملتهای مدرن که تأکید افراطی بر تمرکز تخصصگرایی دارند و تنها اهالی علوم اجتماعی و علوم سیاسی حق اظهار نظر درباره سیاست و جامعه را دارند، جامعه ایرانی یک آگاهی تاریخی دارد و این آگاهی تاریخی موجب شده است مردم، به ویژه نسل جوان نسبت به وقایع اجتماعی و سیاسی روز حساسیت نشان دهند. جمهوری اسلامی این موضوع را پر و بال داد و فضا را به سمت و سویی برد که افراد فارغ از رشته تحصیلی و حوزه کاریشان این فرصت را داشته باشند تا نسبت به آینده کشور خود دغدغهمندانه فعالیت کنند. این موضوع مهمی است که امید میرود تا در آینده موجب شکوفایی اجتماعی در ایران شود و این پیغام را به مسئولان برساند که افرادی کارها و تصمیمات شما را رصد کرده و مؤاخذه میکنند.
برخی از افراد دانشگاهی چنین توجیه میکنند که مردم در حال تمرین مبارزه با نظام هستند، آیا چنین تحلیلی با واقعیت میدانی سنخیت دارد؟
تمرین برای به ثمر نشاندن یک ایده است. برای مردم ما و جامعه ایرانی آن ایده در سال 1357 محقق شد و به ثمر نشست. تمرین برای مبارزه را کسانی انجام میدهند که تجربه انقلاب نداشته باشند. جامعه ایرانی اما در تاریخ معاصر این توفیق را داشت تا یکی از بزرگترین انقلابهای تاریخ را رقم بزند و این انقلاب در طول این سالها توانست در برهههای گوناگون خودش را پرورش دهد و ارتقا ببخشد. موضوع جنگ، تحریم، بحران اقتصادی و... همگی با تلاش همین مردم، به ویژه جوانان رفع شد. پس در واقع تمرین مبارزه با جمهوری اسلامی یک توهم غلط است. جوان ایرانی همان کسی است که امروزه در دانشگاه تدریس میکند، در مراکز علمی فعال است و به هر نحوی در پی خدمت به کشور است. این را جوان ایرانی نمیدانند، اما به هر قیمتی میخواهند چنین القا کنند که مردم در برابر کشور و نظام جمهوری اسلامی ایستادند. این افراد شناختی از جامعه ایرانی نداشته و معمولاً پس از اینکه تحلیلهایشان با واقعیت مغایرت پیدا میکند، در پی توجیهسازی هستند. من معتقدم جوانان ما در حال تمرین هستند؛ اما تمرینی که میخواهد ارزشهای نظام انقلابی را در نظم نوین جهانی تبلور بخشد. امروزه، باید جوانان ما را با جوانان منطقه مقایسه کنید تا متوجه شوید چه حد پای کار کشور و نظام سیاسی ایستادهاند. این مردم در بحرانها دوشادوش نظام بودند و هیچ گاه از کمک خود به دولت دریغ نکردند، نمونه تازه آن هم چیزی بود که در دوران کرونا مشاهده کردیم.