اجرایی شدن تفاهم غیر مستقیم ایران و آمریکا بر سر تبادل زندانیان طرفین و آزادسازی اموال بلوکه شده کشورمان (و انتقال آن به قطر)، نقطه آشکارساز دیپلماسی واقعبینانه و مقتدرانه در حوزه سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران تلقی میشود. در این زمینه مؤلفهها و نکاتی وجود دارد که لازم است مورد توجه قرار گیرد:
نخست اینکه، مقامات آمریکایی طی ماههای اخیر مدعی بودند هیچ گونه توافقی با ایران بر سر آزادسازی زندانیان و اموال بلوکه شده ایران وجود ندارد و هر آنچه از سوی منابع دیپلماتیک در ایران یا حتی کشورهایی، مانند عمان و قطر بیان میشود، نوعی گمانهزنی بیاساس به شمار میآید. مروری بر مواضع «جیک سالیوان» مشاور امنیت ملی و «آنتونی بلینکن» وزیر خارجه دولت بایدن مؤید همین مسئله است. در همین نگاه نخست، اعلام و اجرایی شدن این توافق به وضوح بیانکننده دروغپردازی آشکار واشنگتن درباره مذاکرات مسقط و دوحه به شمار میآید. اگرچه برخی منابع آمریکایی میگویند کاخ سفید از ترس جمهوریخواهان کنگره (به ویژه مجلس نمایندگان) و لابی آیپک از صراحتگویی در این خصوص اجتناب کرده است، اما این مسئله نیز دلیل موجهی دال بر ارائه آدرسها و نشانههای انحرافی از مذاکرات به شمار نمیآید! قطعاً این دروغپردازی در قبال پروندههای دیگری، مانند مذاکرات هستهای، جنگ اوکراین، مناقشه بر سر تایوان و پرونده قفقاز نیز صادق است.
نکته دوم، به اصل تفاهم صورت گرفته و نسبت ستاندهها و دادهها در آن باز میگردد. آزادسازی پنج زندانی دوتابعیتی وابسته به سرویسهای جاسوسی آمریکا در ازای آزادی پنج تبعه ایرانی زندانی در آمریکا و بازگشت اموال بلوکه شده کشورمان، قطعاً تفاهمی موجه (به لحاظ نسبت دادهها و ستاندهها) به شمار میآید؛ زیرا همانگونه که محرز است، در اینجا با یک بازی با حاصل جمع صفر(احصای منافع یکسان برای طرفین) مواجه نبوده و ستاندههای طرف ایرانی به مراتب در مقایسه با طرف آمریکایی بیشتر است. اتفاقاً یکی از اصلیترین انتقاداتی که سناتورهای هر دو حزب جمهوریخواه و دموکرات خطاب به کاخ سفید و وزارت خارجه آمریکا مطرح میکنند، مربوط به همین مسئله است؛ اینکه جمهوری اسلامی ایران در تفاهم صورت گرفته منافع بیشتری نسبت به طرف آمریکای کسب کرده و نمیتوان این مسئله را نادیده انگاشت. در هر مذاکرهای که در حوزه دیپلماسی و روابط بینالملل، حتی به صورت غیرمستقیم (میان طرفهای متخاصم یا مخالف) صورت میگیرد، این توافق نهایی است که در بوته نقد و تحلیل تحلیلگران قرار خواهد گرفت. این قاعده درباره ابعاد کمی تفاهم صورت گرفته بر سر تبادل زندانیان و آزادی اموال بلوکه شده ایران در آن سوی مرزها نیز صادق است.
نکته سوم، مربوط به ابعاد کیفی و فرامتنی تفاهم صورت گرفته است. در طول یک سال اخیر، مقامات آمریکایی متمرکز بر تولید و بازتولید اغتشاشات در ایران بوده و انجام هر گونه مذاکره و تعامل با تهران را (حتی به صورت غیر مستقیم) نشانهای دال بر انحراف از راهبرد بحرانسازی در کشورمان تلقی میکردند؛ اما در نهایت، واشنگتن ناچار شد در یکی از حساسترین آوردگاهها و برهههای زمانی، به امتیازدهی به کشورمان تن داده و در قالب تفاهم تبادل زندانیان و آزادی اموال بلوکه شده، فرامتن و بستری را که در ایجاد و خلق آن هزینههای مادی و استراتژیک زیادی کرده بود، به دست خود دفرمه و مضمحل کند. خشم جریانهای ضد انقلاب از تفاهم اخیر صورت گرفته از سوی دولت بایدن و ابراز آن در شبکههای مختلف ماهوارهای خارجنشین، در همین حقیقت ریشه دارد. جمهوری اسلامی ایران توانست در این گلوگاه مهم، با تلفیقی از ابزارهای سخت و نرم، رفتار مهمترین مصدر خلق آشوب و بحران در کشور را به گونهای ماهرانه در کنترل خود قرار دهد و در حقیقت، راهبرد مدیریت صحنه را کاملاً برخلاف آنچه آمریکا و مهرههای آن درصدد پیشبرد آن بودند، دگرگون کند.
در نهایت اینکه آمریکا در معادله ترسیم شده، چه در ابعاد کمی و متنی و چه در ابعاد فرامتنی و محیطی یک بازنده تمام عیار به شمار میآید. انعکاس این شکست سنگین (برای آمریکا) را میتوان در سالگرد اغتشاشات و در رویکرد سردرگم و چندگانه شکل گرفته در اردوگاه دشمنان به وضوح مشاهده کرد.