از دیرباز در روابط بینالملل نظریات متعددی برای شناخت نحوه رفتار بازیگران دولتی ارائه شده است، از نظریات واقعگرایانه گرفته تا نظریات سازهانگارانه. نظریات تصمیمگیری در سیاستخارجی و روابط بینالملل که بر انتخاب عقلانی تأکید میکنند، مسائل مربوط به هزینهـ فایده را در حوزه سیاست خارجی مورد توجه قرار میدهند. نظریه انتخاب عقلانی که به دنبال افزایش کارایی و به حداکثر رساندن مطلوبیت برای یک بازیگر است، بر اساس محاسبه هزینهـ فایده تنظیم شده است و بهعبارتی فرد را در سیستم ارزیابی از دست دادهها در مقابل بهدستاوردهها، یا به زبان سادهتر، دادهها در برابر ستاندهها قرار میدهد. تمام بازیگران در عرصه بینالمللی در این نظام تصمیمگیری قرار میگیرند. بسیاری از کشورها این رهیافت را در سیاست خارجی خود پی میگیرند و بر اساس آن نگاهشان به مراودات بینالمللی و توافقنامههای بینالمللی نیز بر همین اساس شکل میگیرد، لذا رفتار بازیگران از عقلانیت خاصی ناشی میشود که هدفش تأمین منافع ملی بر حسب قدرت است.
این موضوع البته در سالهای اخیر، به یکی از بحثهای مهم در عرصه نظام اندیشهای روابط بینالملل تبدیل شده است. برای نمونه، نظریهپردازانی چون «ریچارد ند لیبو»، در «نظریه فرهنگی روابط بینالملل»، این موضوع را تئوریزه کردهاند که انگیزه بازیگران در روابط بینالملل صرفاً منفعتجویی و امنیتجویی نیست. گاه برخی مسائل ممکن است جنبه ارزشی و فرهنگی نیز داشته باشد یا افزون بر موضوع ارزشی، آوردههای عینی و ملموس نیز داشته باشد. موضوع فلسطین در طول تاریخ اشغال به دست رژیم صهیونیستی با این مسئله روبهرو بوده است که راهکار حل آن سازش و همراهی با رژیم صهیونیستی است یا باید برای رسیدن به نتیجه مطلوب به مقابله و مقاومت اندیشید؟ برایناساس، ما شاهد شکلگیری دو نحله فکری و عملی در مواجهه با رژیم صهیونیستی و مقاومت فلسطینیان هستیم که یک خط را باید خط سازش و خط دیگر را خط مقاومت و چالش دانست.
فلسطین و خط سازش و چالش
از پیمان کمپ دیوید در سال 1978 تا به امروز، طرفین درگیر در منازعه فلسطین و رژیم غاصب صهیونیستی شیوههای متعدد حل و فصل منازعه ازجمله میانجیگری، مذاکره، حکمیت و مصالحه را به کار گرفتهاند تا بتوانند صلح را در این منطقه برقرار کنند. با استفاده از همین شیوهها ساف و تشکیلات خودگردان از سال 1993 تا 2001، شش توافقنامه با رژیم صهیونیستی امضا کردند تا بلکه بتوانند سازش نهایی بین فلسطین و رژیم صهیونیستی را به سرانجام برسانند. با وجود این، هیچ یک از مذاکرات ازجمله پیمان کمپدیوید 1979، کنفرانس مادرید 1991، پیمانهای اسلو یک 1993، پیمان صلح اردن و اسرائیل 1994، توافقنامه طابا یا پیمان اسلو دو 1995، کمپ دیوید دوم با عنوان نشست «وضعیت نهایی»(2000) و در نهایت کنفرانس آناپولیس(2007) هیچ یک نتوانستند یک صلح واقعی در خاورمیانه را پدید بیاورند؛ اما شاید مهمترین طرحی که تا به امروز برای حل و فصل این منازعه پیشنهاد شده است، طرح راه حل دو دولتی باشد. در این طرح که انتظار میرفت از طریق مذاکره و میانجیگری آمریکا به نتیجه برسد، به دلیل سیاستهای توسعهطلبانه رژیم صهیونیستی ناکام ماند. این ناکامیها را میتوان در تجربه تاریخی دولتها و دولتمردانی، مانند انور سادات، یاسر عرفات، محمود عباس و... برشمرد.
انقلاب اسلامی و تقویت خط مقاومت
منطق جمهوری اسلامی در سیاستخارجی، بر مبنای واقعبینی آرمانگرایانه بنیان گذاشته شده است. واقعبینی، یعنی «شناختن درست و همهجانبه واقعیات و تلاش برای انطباق آنها به سوی آرمانها». مطابق این تعریف، اولاً واقعیات صرفاً «منافع مادی» نیستند و مؤلفههایی از جمله «عزت»، «امنیت»، «استقلال» و... را که در حقیقت عناصر سازنده هویت ملی است نیز در بر میگیرند. ثانیاً آرمانها در حیطه «امر چالشبرانگیز نیز تعریف میشوند.»
یکی از مسائلی که برای عینی کردن آنچه گفته شد میتوان به آن اشاره کرد، به تحولات سالهای گذشته منطقه و حضور ایران در سوریه بر میگردد. حضوری که موجب دست برتر ایران در منطقه و جهان شده است، به گونهای که اندیشکده صهیونیستی «بگینـ سادات» در گزارشی مینویسد: «این عرصه موقعیت مبهمی را برای برندگان و بازندگان ایجاد میکند، اما این ایران است که دست بالا را در امور سوریه دارد؛ زیرا اسد هنوز در قدرت است و این بدان مفهوم است که ایران از نفوذ خود در دمشق استفاد کرده است. دمشق نیز کماکان محور اصلی به سوی بیروت است، مکانیکه حزبالله لبنان، عامل نبردهای نیابتی ایران حضور مؤثر قدرتمندی دارد.» با این حال، عدهای معتقد بودند ایران نباید در سوریه ایفای نقش کند و بحران سوریه نیز راهحل سیاسی دارد، نه نظامی. رهبر معظم انقلاب از همان ابتدا اگرچه تأکید داشتند که باید خواست مردم و آنچه نتیجه انتخابات و رأی مردم سوریه است، مبنای اقدامات قرار بگیرد؛ اما با توجه به حمایتهای مالی و نظامی آمریکا و عمال منطقهای او از گروههای تروریستی در سوریه، معتقد بودند اگر ایران در سوریه و عراق با تروریسم مقابله نکند، باید در خیابانهای تهران و اصفهان با آن مقابله کند. با یادآوری روزهایی که حادثههای تروریستی در تهران و برخی دیگر از شهرهای ایران به شهادت و زخمی شدن عدهای از هموطنان عزیزمان منجر شد، بهتر از گذشته میتوان فهمید که هزینههای چالش سوریه، به مراتب کمتر از هزینههای سازش است.
بر اساس آنچه گفته شد، مسئله فلسطین جزء آرمانهای تعطیلناپذیر و ایدئولوژیک اسلامی و البته چالشی ایران است؛ اما با توجه به دو اصل مذکور، رویکرد جمهوری اسلامی مغایر با منافع ملی کشور نیست. به سخن دیگر، هرچند دفاع ایران در موضوع فلسطین، علیالظاهر ممکن است چالشهایی برای منافع ملی ایران داشته باشد، اما هزینههای سازش ایران در موضوع فلسطین بهمراتب بیشتر از هزینههای به چالش کشیدن اشغالگری قدس است. از سویی دیگر، خود این چالش، فرصتهای عدیدهای برای کشور به وجود آورده است که یکی از آنها، افزایش «عمق راهبردی» ایران در قلب ملتهای مسلمان و آزادیخواه جهان است.
سازش با اسب بازنده
در مقابل تفکر اصیل انقلاب اسلامی نسبت به موضوع فلسطین، ما شاهد خطی هستیم که تلاش دارد وادادگی و کوتاه آمدن در مقابل صهیونیستها را تئوریزه کرده و به دنبال عادیسازی رابطه با رژیم منحوس صهیونیستی برود. نمونه اخیر را باید در تلاش آل سعود برای عادیسازی با صهیونیستها مشاهده کرد. درباره علل عادیسازی رابطه سعودیها با صهیونیستها موضوعات گوناگونی، مانند مدل توسعه سعودی، پروژه 2030 بنسلمان و... وجود دارد؛ ولی بسیاری معتقدند این رابطه هیچ گاه به منفعت سعودیها و دیگر کشورهای خواهان عادیسازی منجر نخواهد شد. علت این موضوع یک مبنای گفتمانی دارد و یک پایه واقعبینانه.
بر مبنای گفتمانی و براساس نص اصیل دینی ما، یعنی قرآن در آیاتی مانند 120 بقره، هر تنزلی در مقابل یهودیان و صهیونیستها هزینه تنزلها و عقبنشینیهای پیاپی بعدی را نیز به شما تحمیل میکند و لذا ایستادگی و مقاومت تا مرز ایجاد بازدارندگی توصیه قرآن در برابر دشمنان عنود است. از سویی تجربه نشان داده است، به حاکمیت غاصبی که خود متزلزل است، نمیتوان تکیه کرد. این امر در جنگ چند روز اخیر فلسطینیها و صهیونیستها به درستی قابل درک است. صهیونیستها این روزها با بحرانهای متعدد داخلی و خارجی مواجه بوده و هستند که هر روز بر عمق آن افزوده میشود. بنابراین، این یک نکته راهبردی است که رهبر معظم انقلاب فرمودهاند: «قمار عادیسازی روابط با رژیم صهیونیستی مانند شرطبندی روی اسب بازنده، محکوم به باخت است؛ چرا که نهضت فلسطین امروز سرزندهتر و آمادهتر از همیشه است و رژیم غاصب، رفتنی و در حال مرگ است.»