در شماره گذشته ذیل اختلاف در بینش سیاسیـ اجتماعی علما به منزله یکی از علل تفاوت مواضع علمای دوره مشروطه، به تفاوت رجالشناسی آنها اشاره کردیم. حال سایر امور و عواملی را که اختلاف در بینش سیاسیـ اجتماعی علما را متجلی میکند، بررسی میکنیم.
الفـ تفاوت در شناخت میزان کمّی و کیفی ظلم: در اینکه خاندان قاجار سلسلهای مستبد بودند، شکی نیست و به نظر نمیرسد هیچیک از علمای عصر مشروطه آنها را عادل دانسته باشند، اما در میزان شناخت کمّی و کیفی ظلم بین علما، اختلاف وجود دارد؛ برای نمونه، در مرکز ایران به دلیل وجود قدرت مرکزی و کنترل آن از جانب علما، ظلم و ستم قاجار چندان نمود نداشت و در واقع، حاکمیت به دلیل پروای از علما یا حفظ برخی مصالح، چندان ظلم را علنی نمیکرد. از این رو، مردم و علما ظلم کمتری از جانب آنها احساس میکردند؛ اما در شهرهای دیگر، به ویژه شهرهای دورتر از مرکز، مانند اصفهان و فارس و خراسان، که در آنها والی از سوی شاه حکومت میکرد، به دلیل دوری از مرکز و اینکه خود را آزاد و رها میدیدند، در ظلم و ستم عنان از کف داده و آنچنان بر رعیت ظلم و ستم روا میداشتند که ددمنشی آنها بر سر زبانها بود. سید لاری با مشاهده ظلم بیحدّوحصر قوامیان در ولایت فارس بر آنان قیام کرد.
ب ـ تفاوت در شناخت میزان و عمق نفوذ استعمار: بیشک، شناخت همه علما درباره نفوذ استعمار یکسان نبود. برخی حرکت خزنده استعمار برای تسلّط بر اقتصاد، فرهنگ و سیاست کشور را به خوبی درک میکردند. آنها میدیدند که استعمار درصدد دست درازی به ذخایر و منابع ملّی است تا از این راه کشور را از درون تهی کرده و برای همیشه محتاج به خود نگاه دارند. حاج ملّاعلی کنی در نامهای به ناصرالدین شاه درباره قرارداد «رویتر»، خطر نفوذ استعمار و غربزدگی را به شاه گوشزد کرد و از او خواست بانیان و واسطههای تسلّط استعمار را از دستگاه دور کند.(1)
جـ تفاوت در شناخت غربگرایی (اولویتدهی در تحدید استبداد یا دفع غربگرایی): شکی نیست که علمای دینمدار شیعه نه به استبداد حاکم بر ایران آن عصر رضایت داشتند و نه میتوانستند در قبال غربمآبی و استعمار غرب بیتفاوت بمانند. سلطنت مطلقه و ستمگریهای سلاطین و نیز تعالیم غربی از نقطه نظر اجتهاد دینی تمامی فقها، قابل پذیرش نبود. در این میان، تشخیص عالمان نسبت به شدت و ضعف استبداد و هجمه فرهنگی غربباوران موجب تفاوت اهتمام آنان نسبت به آن دو میگشت. قیام علما انگیزه عدالتخواهی و رفع ظلم داشت و پذیرش مشروطه نیز با این تفسیر صورت گرفت. در این بین، برخی فقها چون مشروطه را از یک سو، در مقابل استبداد و ظلم سلاطین قاجار تصور میکردند و از سوی دیگر، نفوذ غربمآبان را چندان قوی و مهم نمیدانستند، نظرشان بر آن بود که پس از استحکام اساس مشروطیت، میتوانند این عده قلیل را از صحنه سیاسی خارج کنند.(2) در مقابل، عالمان دیگری مسئله «غربگرایی» را در درجه اول اهمیت قرار داده بودند.
منابع در دفتر نشریه موجود است.