خاندان دستنشانده پهلوی همواره سایه حمایت بیگانگان را بر سر خود حس میکردند و همین امر موجب شده بود تا با همه توان در خدمت اربابانشان باشند. این دریوزگی کافی بود تا بیگانگان نیز حمایت همهجانبه خود از سلطنت مطلقه پهلوی و شاه دیکتاتور را استمرار بخشند و حتی نقویت کنند! حتی آنهایی هم که مدعی پرچمداری حقوق بشر و دموکراسی بودند، در این مورد ترجیحشان حمایت تمامقد از دیکتاتوری بود. انگلیس سلطنت را مناسبترین حکومت برای ایران میداند؛ به گونهای که «حسین فردوست» یار غار محمدرضا پهلوی در کتاب خاطرات خود میگوید: «در سال 1357 وضع محمدرضا کاملاً محکم به نظر میرسید. او به پشتیبانی غرب، و به ویژه آمریکا و انگلستان اطمینان داشت و روسها نیز وجود او را پذیرفته و روابط حسنهای ایجاد کرده بودند. از 28 مرداد 1332 تا سال 1357 محمدرضا به خواست آمریکا دیکتاتور بلامنازع ایران بود و آمریکاییها نیز از او توقعی جز این نداشتند.
توضیح دادهام که انگلیسیها سلطنت را برای وضع ژئوپلیتیک ایران مناسبترین سیستم حکومتی میدانستند. این تحلیلی است که بارها، حتی قبل از تشکیل «دفتر ویژه اطلاعات»، یا از خود انگلیسیها یا از ایرانیان وابسته به انگلیس شنیدهام. اساس این تحلیل این بود که برای ایران با بیش از 2200 کیلومتر مرز مشترک با شوروی و با توجه به تاریخ و سنتهای ایرانی، سلطنت بهترین نوع حکومت برای ثبات کشور در قبال کمونیسم است. وجود سیستم جمهوری این امکان را ایجاد مینمود که با نفوذ روسها، تصادفاً یک رئیسجمهور متمایل به چپ آرای بیشتر کسب کند و کشور را در اختیار شوروی قرار دهد. حتی اگر چنین نمیشد هر چهار سال یک بار انتخابات ریاستجمهوری هزینه و تلاش فوقالعادهای را از سوی غرب میطلبید. در صورتی که با وجود نهاد سلطنت و حضور شاهی مانند محمدرضا با آن قدرت مطلقه چنین خطر یا تلاشی ضرورت نداشت. همین تحلیل بود که ضرورت بازگشت محمدرضا را در 28 مرداد به آمریکاییها قبولاند، وگرنه آنها میان ایران با کشورهای آمریکای جنوبی و یا آسیای جنوب شرقی تفاوتی نمیدیدند و اگر خودشان به تنهایی تصمیمگیرنده بودند، یک دیکتاتور نظامی مانند تیمور بختیار را بر محمدرضا ترجیح میدادند. بر اساس همین تحلیل انگلیسیها بود که پس از جنگ دوم رژیمهای سلطنتی در عراق و اردن و عربستان ایجاد شد و مورد حمایت آمریکا نیز قرار گرفت.»