یکی از معضلات شاه پهلوی که به عاملی برای سرنگونی وی بدل شد، توهماتی بود که وی از حکومت خود داشت؛ البته اطرافیان چاپلوس در شکلگیری این تصویر نقشی اساسی داشتند. «فریدون هویدا» نویسنده کتاب «سقوط شاه» که در دربار رفت و آمد داشت، مینویسد: «در اوایل اردیبهشت 1357 در یک بعدازظهر در کاخ منتظر فرارسیدن نوبتم بودم... بعد از اینکه نوبت ملاقات به من رسید، شاه بلافاصله سخنانی در باب لزوم تعقیب سیاست لیبرالیستی در مملکت آغاز کرد و مثل همیشه بدون آنکه حتی یک لحظه به من فرصت اظهارنظر بدهد، درست مثل شخصی که دارد تمرین نطق میکند پشت سر هم حرف زد. تصویری که شاه از مملکت و پیشرفتهای آن ترسیم کرد خیلی خوشبینانه بود... شاه ضمن صحبتهایش به ناآرامیهایی که در کشور پدید آمده بود نیز اشاره کرد و ضمن آن چنین گفت: «... حوادث تبریز و اصفهان به نظر نمیرسد که اهمیت چندانی داشته باشد. چون اینها بهایی است که باید برای برقراری دموکراسی در کشور پرداخت شود. مسئله آنقدرها هم خطرناک نیست. اصلاً باید دید چه کسانی با من مخالفند. خمینی؟ که کسی او را به حساب نمیآورد! ... سنجابی و بقیه؟ که اصلا لیاقت ندارند و بعضیهایشان هم که خیانتکارند... همین طور که سخنان شاه را گوش میکردم، به نظرم رسید که دارد عیناً جملات کتاب جدیدش «به سوی تمدن بزرگ» را برایم میخواند (علت آشنایی من با جملات کتابش هم این بود که در آن زمان تازه ترجمه «به سوی تمدن بزرگ» به زبان فرانسه را– که به دستور او و با کمک همکارم سهیلا شاهکار انجام دادم– تمام کرده بودم). در پاسخ به گفتههای شاه کوشیدم تا نتایج منفی حاصل از چنین عقایدی را برایش توضیح دهم، ولی احساس کردم که بیهوده دارم وقتم را تلف میکنم؛ چون شاه به «تمدن بزرگ» ابداعی خود، همچون کودکی که به اسب چوبینش عشق میورزد، مینگریست و آن را به صورت یک دنیای طلایی مجسم میکرد. در حالی که «تمدن بزرگ» او یک دنیای خیالی بیش نبود. جامعهای که شاه آن را میدید، با «واقعیت» فرسنگها فاصله داشت... تعجب من بیشتر از این بود که چطور شاه پس از 37 سال سلطنت هنوز به خطر چاپلوسها و تملقگوها واقف نشده است؟ فواد روحانی (که ترجمه انگلیسی کتاب «به سوی تمدن بزرگ» را انجام داده است) با سهیلا شاهکار و من، هم عقیده بود که این کتاب را اگر حاصل تراوشات مغز یک مجنون ندانیم، چارهای نداریم جز آنکه مطالبش را نوعی هذیانگویی تلقی کنیم. چون شاه در کتابش به ترسیم جامعهای پرداخته بود که هرگز نمیشد در جایی نظیرش را یافت. ما آنقدر که راجع به انتشار چنین مطالبی نگرانی داشتیم، به عکسالعملهای نامطلوبی که مسلماً به وجود میآورد، فکر نمیکردیم.»