سیاست اسلامزدایی سیاستی بود که خاندان پهلوی آن را دنبال میکرد. اولین گامهای آن با محدودسازی روحانیت و کشف حجاب و... در دوران پهلوی اول آغاز شد. اقداماتی که روز به روز بر نفرت ملت مسلمان ایران نسبت به خاندان پهلوی افزود. با فرار و تبعید رضاخان و جایگزین شدن فرزندش، نه تنها این سیاست کنار گذاشته نشد، بلکه با لطایف الحیلهای مختلفی دنبال گردید. محمدرضا هیچ تعلقی به اسلام و مذهب جعفری نداشت و بیدینی بود که در بیقیدی و لاابالیگوری غوطه ور بود؛ لذا در خدمت سیاستی استعماری قرار داشت که تلاش میکرد تا هویت ملی ایران را نابود سازد و هویتی غیرواقعی با نام ایران باستان و... جایگزین آن نماید.
این سیاست از طرق مختلفی دنبال میشد که یکی از مظاهر اسلامزدائی دوره پهلوی تقویت روزافزون مذاهب و ادیان باطله اعم از ادیان منسوخه یا مذاهب ساختگی بیپایه بود. تقویت کلیمیها از جهت اقتصادی در دوره محمدرضا به جایی رسیده بود که میتوان گفت اقتصاد کشور را در قبضه قدرت کلیمیها قرار داده بود. حمایتهای فراوان رژیم شاه از این طایفه در ابعاد گوناگون، و روابط سیاسی رژیم با دولت غاصب صهیونیستی مستقر در فلسطین اشغالی، علیرغم نفرت شدید ملت ایران از رژیم صهیونیستی گوشهای از سیاست اسلام زدائیهای رژیم شاه را شکل میداد. «ویلیام سولیوان» سفیر آمریکا در دربار شاه، در کتاب خاطرات خود، درباره روابط شاه مخلوع و رژیم غاصب فلسطین مینویسد:
«مطلعترین همکاران خارجی من در تهران که کمتر از همه به چشم میخورد نماینده سیاسی اسرائیل در تهران بود. او یکی از دیپلماتهای ارشد کشور خود به شمار میرفت. در تهران عنوان سفارت نداشت. زیرا با وجود روابط صمیمانه اسرائیل با حکومت شاه، چون ایران یک کشور اسلامی بود، شاه ترجیح میداد روابط با اسرائیل در سطح غیررسمی باقی بماند. با وجود این، چون قریب هشتاد هزار یهودی در ایران زندگی میکردند و جامعه یهودیان ایران در کلیه رشتههای تجارت و اقتصاد ایران رسوخ کرده بودند، دیپلماتهای اسرائیلی در تهران به شبکه اطلاعاتی وسیعی در ایران دست داشتند که نظیر آن در اختیار هیچ کشوری نبود.»