فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ رَمَى وَلِيُبْلِيَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْهُ بَلَاءً حَسَنًا إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (انفال 17) * * * این شما نبودید که آنها را کشتید؛ بلکه خداوند آنها را کشت! و این تو نبودی (ای پیامبر که خاک و سنگ به صورت آنها) انداختی؛ بلکه خدا انداخت! و خدا میخواست مؤمنان را به این وسیله امتحان خوبی کند؛ خداوند شنوا و داناست. * * * پس این شما نبودید دشمنشکار در جنگ/بل تیغ قهر دادار میبود دشمناِشکار/ آنتیرها که پرتاب سوی عدو نمودی/پرتابگر خدا بود، دست تو همچو ابزار/ اینآزمون نیکو از مومنان خدا کرد/کو سامع است و دانا، وز او نصیب و مقدار
فرهنگ و ادب فرهنگ عمومی
۲۹ اسفند ۱۴۰۲، ۱۶:۲۳
نوروز در فرهنگ و باور ایرانیان؛ از اساطیر تا امروز
آیینی برکشیده از زمین تا آسمان
آیینی برکشیده از زمین تا آسمان
سرزمینهای کهن به حکم قدمت و پایداری و پیوستگی، آئینها و سنتهایی دارند که به تداومشان کمک کرده و آنها را در تلاطم روزگاران برقرار داشته است.
خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب؛ طاهره طهرانی: «و آئین پسندیدهای را بر هم مریز که بزرگان این امت بدان رفتار نمودهاند، و مردم بدان وسیلت به هم پیوستهاند، و رعیت با یکدیگر سازش کردهاند؛ و آئینی را منه که چیزی از سنتهای نیک گذشته را زیان رساند، تا پاداش از آنِ نهنده سنت باشد و گناهِ شکستنِ آن بر تو ماند. و با دانشمندان فراوان گفتگو کن و با حکیمان فراوان سخن در میان نه، در آنچه کار شهرهایت را استوار و نظمی را که مردم پیش از تو بر آن بودهاند برقرار دارد.» این بند، فرازی است از نامه ۵۳ نهج البلاغه، فرموده امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب به مالک اشتر نخعی، وقتی او را به فرمانداری مصر فرستادند.
سرزمینهای کهن به حکم قدمت و پایداری و پیوستگی، لاجرم آئینها و سنتهایی دارند که به تداومشان کمک کرده و آنها را در تلاطم روزگاران برقرار داشته است. و نوروز یکی از این آئینهای نیکوست، سنتی کهن که در تار و پود زندگی و فرهنگ مردم ایران بافته شده و در هر اقلیم و جغرافیایی و نزد هر قومی جلوهای خاص و متفاوت یافت. بن مایه کهنِ سفر از دنیای تیرگی به روشنی، روایت داستانِ رویش و زنده شدن جهان در بهار و اسطوره مرگ و زندگی دوباره، استعاره انسانی بارش آسمان و باروری زمین، تمنای آب و ارزش سبزی و رویش در پهنه عظیم و جغرافیای متنوع ایران، همه و همه نوروز را به یک آئین عظیم و چند وجهی بدل کرده است که در تمامی وجوه نشان دهنده پاکی، رویش و حیاتِ دوباره، گرمی و باروری، نیکی و دیگرخواهی و مداراست؛ و آنقدر عمیق ریشه دارد که هجوم و کشتار و توفانِ ترک و تازی و مغول نتوانسته اثرات آن را از جان مردمان این حوزه فرهنگی پاک کند، و حکمرانان ناگزیر خود را با آن همراه و هماهنگ کردهاند.
خاستگاه نوروز کهنتر از آن است که بتوان آن را اندازه گرفت. در دوران شکلگیری اساطیر و قبل از پیدایش تاریخ مکتوب، ذهن انسان برای درک جهان اطراف خود و تحلیل پدیدهها و البته انتقال دریافتهای خود به فرزندانش داستانهایی را روایت میکند، او به تجربه دریافته بود که عمرش کوتاهتر از آن است که بخواهد همه چیز را دوباره و دوباره از ابتدا تجربه کند و بیاموزد و بسازد، پس به داستان روی آورد و آیینهایی را پایهگذاری کرد که بقا را تضمین کند و با اجرای آنها جوامع بشری یکجانشین یا کوچرو بتوانند متمرکز و پایدار به حیات در گستره زمین قابل سکونت ادامه دهند؛ و البته اینگونه به پدیدههای اطرافش معنایی تازه بخشید.
نوروز از منظر نجوم کهن
مهمترین ویژگی نوروز هماهنگی آن با آمدن بهار است، چیزی که منجمان آنرا اعتدال بهاری مینامند؛ در مقابل اعتدال خریفی که در ابتدای پاییز است و لاجرم آیینهایی آینهوار نوروز را در جشن مهرگان نیز میبینیم. در اعتدال بهاری خورشید از برج حوت به معنی ماهی (اسفند) وارد برج حَمَل به معنی برّه (فروردین) میشود و اندازه شب و روز با هم برابر است؛ در اعتدال خریفی هم خورشید از برج سنبله (شهریور) وارد برج میزان به معنی ترازو (مهر) میشود و باز طول شب و روز یکی هستند. اینکه بعدها این زمان دقیق چگونه محاسبه شد و چطور تقویم جلالی توسط حکیم عمر خیام بر اساس آن پایه گذاری شد، ماجرایی طولانی است؛ ولی میدانیم آئینهای نوروز پیش از این تعیین دقیق بنا نهاده شده است.
بنیانگذاری نوروز در اساطیر
در شاهنامه اولین اشاره به نوروز در زمان پادشاهی جمشید است، به این صورت که جم در میانه دوره پادشاهی خود پس از هفت دوره پنجاه ساله و برقراری نظم اجتماعی، با لباس و تاجی آراسته بر تختی جواهر نشان نشست و دیوانی که کمر به خدمتش بسته بودند تخت را به آسمان بردند؛ درخشش جم با لباس و تاج و تخت مرصّعش چنان بود که گویی دو خورشید در آسمان است، پس پسوند شید (خورشید) به نام او که معنی همزاد میدهد افزوده شد و از آن پس او را جمشید نامیدند؛ و این روز را نوروز و هنگام جشنی عمومی اعلام کردند. این روز اولین روز فروردین بود، که آنرا هرمز (یا به گونهای که هنوز در تقویم زرتشتی برقرار است اورمزد) که نام اولین روز ماه است، مینامیدند.
چو خورشید تابان میان هوا
نشسته بر او شاه فرمانروا
به جمشید بر گوهر افشاندند
مر آن روز را روزِنو خواندند
سر سال نو هُرمُز فرودین
برآسوده از رنج تن دل ز کین،
بزرگان به شادی بیاراستند
می و رود و رامشگران خواستند
چنین جشنِ فرّخ از آن روزگار
به ما ماند از آن خسروان یادگار
از آیینهایی که برای نوروز قرار داده شد، آسودگی تن از رنج و رهایی دل از کین بوده، به این قاعده که هیچ رنج و کینه و اختلافی بیش از یکسال نباید طول بکشد، پس مردمان به یُمن آغاز بهار و درخشش خورشید و زنده شدن زمین و فصل زندگی دوباره طبیعت و ابتدای کشت و کار به دیدار هم رفته و تیرگی کینه را از دلهایشان پاک میکردند. این قاعده برای شیوه زندگی اجتماعی مردمان بسیار مفید است، چرا که در آغاز فصل کشت و کار ناچار به یاری هم و روبرویی و همکاری با هم هستند و باید کارها بدون کینه و با مهر به همدیگر انجام میشده است.
از سوی دیگر باور مردم به رهایی ارواح درگذشتگان و سر زدن فَرَوَهر آنان در این روز آنها را بر آن میداشت تا خانهها را از آلودگی و تیرگی پاک کنند و با گذاشتن چراغی روشن بر بام یا درگاه خانه و روزنه پنجره، مهیای آمدن روان بزرگان و درگذشتگان شوند، تا خانه را پاکیزه و روشن و پر نعمت ببینند. در عین حال به جهت حضور مهمان برای دیدارهای نوروزی در هر خانه خوراکی برای پذیرایی فراهم میشد و که آن ارواح را در شادی با هم بودن و مهرورزی زندگان شریک میساخت.
باور به خاص بودن زمان نوروز باری دیگر نیز در شاهنامه آمده است، وقتی که بیژن در چاه افراسیاب در توران گرفتار است و پدرش (گیو) نمیداند زنده است یا مرده، خود را سرآسیمه به کیخسرو میرساند و از او یاری میخواهد. کیخسرو که فرّهمندترین شاه در شاهنامه است او را اینگونه آرام میکند که: تا نوروز صبر کن، در آن روز من سر و تن شسته و پاک به درگاه پروردگار نیایش خواهم کرد و به جام جهان نما خواهم نگریست، تا بیژن را هر کجای هفت کشور باشد به من نشان دهد:
بمان، تا بیاید گهِ فرودین
که بفزاید اندر جهان هور دین
بدانگه که بر گُل نشاندت باد
به سر بر همی گل فشاندت باد،
زمین چادر سبز برپوشدا
هوا بر گلان زار بخروشدا،
به هرمز شود پاک فرمان ما
پرستش که فرمود یزدان ما
بخواهم من آن جامِ گیتی نمای
شوم پیش یزدان، بباشم به پای،
کجا هفت کشور بدوی اندرا
ببینم بر و بوم هر کشو را
کنم آفرین بر نیاکان ما
گُزیده جهاندار و پاکان ما،
بگویم تو را هر کجا بیژن است
به جام این سخن مر مرا روشن است
همانگونه که پیداست، پاک بودن جامه و بدن و نیایش در هنگام نوروز و باور به اینکه آن زمان گویی درهای آسمان باز است و هنگام استجابت دعا است رواج داشته است. از همین رو کیخسرو پس از شستن تن و نیایش به درگاه خدا در جام گیتی نما مینگرد و پهلوان گمشده را در چاه تاریک توران باز مییابد.
سفر نوروز از روزگاران کهن تا بعد از اسلام
در همین روایتهای کوتاه اساطیری نمادین بودن سنتهای نوروز آشکار است، داستانهای مبتنی بر باورهای کهن سالها است که انسانهای ساکن این اقلیم را بر مسیر خرد و اعتدال و مدارا و فروتنی و یکتاپرستی و سازندگی و پاکی بر قرار و دوام داشته است، و همانها هم تا توانستهاند این آئینها را برقرار داشته و حفظ کردهاند؛ و این نگهبانی راز بقای این فرهنگ و مردم این سرزمین است. در عین حال جلوههای نوروز در گونههای مختلف ادبیات تعلیمی، عرفانی و غنایی در گنجینههای آثار ارزشمند ادبی ایران همه مبتنی بر همین روایتهای اساطیری کهن است که پرورانده شده و معانی جدیدی از آن برساخته شده است.
قصیده ای از سعدی
قصیده «برخیز که میرود زمستان» سعدی، نسخه خطی
سعدی بسیار از بهار و نوروز یاد میکند، بخصوص در قصایدش. به حکم همزمانی نوروز و بهار امسال با بهار قرآن و ماه مبارک رمضان، خالی از لطف نیست نگاهی به قصیده سعدی در وداع با ماه مبارک رمضان بکنیم، که بر اساس حدیث حضرت رسول صلی الله علیه و آله «اِذا راَیتُمُ الرَّبیع فَاَکثِروا ذِکرَ النُّشور» نوروز و بهار برایش یادآور فرصت کوتاه زندگی و زندگی پس از مرگ و معاد است:
بلبلی زار زار مینالید
بر فراق بهار وقت خزان
گفتم انده مبر که بازآید
روز نوروز و لاله و ریحان
گفت ترسم بقا وفا نکند
ورنه هر سال گل دمد بستان
روز بسیار و عید خواهد بود
تیر ماه و بهار و تابستان
تا که در منزل حیات بُوَد
سال دیگر، که در غریبستان...
یارب آن دم که دم فرو بندد
ملک الموت واقف شیطان
کار جان پیش اهل دل سهلست
تو نگه دار جوهر ایمان
نمونهای دیگر شعری است از رضی الدین آرتیمانی که در مثنوی ساقی نامه خود، اینگونه دعا میکند:
الهی به مستان میخانهات
به عقل آفرینان دیوانهات
به دردی کش لجه کبریا
که آمد به شأنش فرود انّما
به دُرّی که عرش است او را صدف
به ساقی کوثر، به شاه نجف
به نور دل صبح خیزان عشق
ز شادی به انده گریزان عشق
به شام غریبان، به جام صبوح
کز ای شانست شام و سحر را فتوح
به میخانه وحدتم راه ده
دل زنده و جان آگاه ده…
همیشه چو خور گیتی افروز باد
همه روز او عید نوروز باد
رضی روز محشر علی ساقی است
مکن ترک می تا نفس باقی است
در سراسر ادبیات فارسی، نوروز روزی مبارک و نماد زایش و رویش و حیات دوباره است، و آئینهای آن -بنا بر فرمایش امیرالمؤمنین علی علیه السلام در پیشانی همین مطلب- مصداق آئینهای پسندیدهای است که و مردم به آن خاطر به هم پیوسته و با یکدیگر به مهر ساختهاند. همه روزتان عید نوروز باد!