مدینه نور باران میشود
غنچه ای دیگر عیان شد در گلستان ولا
شد مدینه نور باران و زمین شد با صفا
جشن میلاد نقی آن مظهر پاکی و صدق
هم ولی الله هستی هم امام و مقتدا
کوکب حق و حقیقت سر زند از کوی او
ماه رخشان را سزد در وصف او گوید ثنا
گاه گاه شادی و جشن و سرور اهل بیت
هم غدیرخم رسد هم زاده شد ابن الرضا(ع)
نام نیکویش علی(ع) و کنیه اش چون مرتضی(ع)
چون یداله دست حق و چون علی(ع) مشکل گشا
قلب ما ای حضرت هادی روان شد سوی تو
تا که از لطف عمیم ات قلب ما یابد شفا
شهر بطها یافت دُری دیگر از آل رسول(ع)
سایه گستر گشته مهر کودکی نعمت فزا
هم جواد و هم عروس فاطمه شادمان از او
هم برای اهل ایمان گشته میر و رهنما
حوریان پیوسته بر لب نغمه خوان او شدند
جمع گشته گرد مهد هادی نورالهدا(ع)
اوست نوری دیگر از دامان زهرای بتول(س)
جد مهدی باشد و بر ما ولی و پیشوا
یادگار جانفزایش شد دعای جامعه
از دعای اوست تا روح دعا دارد صفا
با نگاهی پر شود جام تهی ما دگر
صاحب جود است مردم هادی ابن الرضا(ع)
قبر زیبایش بود در بارگاه عسگری
کربلا خواهم ز حق و کاظمین و سامرا
جواد کلهر
پایبند مهر تو
خدا جلال دگر داد، ای امیر، تو را
که داد از خم کوثر، می غدیر، تو را
امیر! دست تو را دست عشق بالا برد
که اهل کوفه نبینند سربهزیر تو را
جهان به سجده در افتاد و عرشیان خدای
به احترام نشاندند بر سریر تو را
کلید سلطنت و گنج عافیت با توست
که هست در دو جهان مسندی خطیر تو را
ز جور خلق، پیمبر ز پای میافتاد
اگر نداشت به هر عرصه دستگیر تو را
پناه پیری و نانآور یتیمانی
چگونه دوست ندارد جوان و پیر تو را؟
تو کیستی؟ که تو را عرش، خاک راه امّا
به خوابگاه، یکی بافۀ حصیر تو را
تو کیستی؟ که نمازت دمی شکسته نشد
اگرچه بود به پا، زهرخورده تیر تو را
یقین که تا به ابد پایبند مهر تو شد
چگونه بود مگر رحم بر اسیر تو را؟
ز ابر رحمت تو بادها چه دانستند
که خواندهاند همه در تب کویر تو را
به جز تو هیچ ولی در همه جهان نشناخت
کسی که دید در آیینه غدیر تو را
محمدسعید میرزایی