شهادت امام حسین(ع) و ماجرای عاشورا این سؤال را به ذهن متبادر میکند که جامعه اسلامی پیامبر دستخوش چه تحولاتی شد و چه جریانهایی در آن نقش بازی میکردند که پس از او جانشینی امام علی(ع) و امام حسن(ع) را نپذیرفتند و در نهایت 50 سال پس از پیامبر اسلام(ص) امام حسین (ع) را به صورت فجیع به شهادت رساندند؟ راز این انحرافات در دنیاگرایی برخی از خواص در زمان ائمه(ع) بود. این گروه پس از رحلت نبی اکرم، اندک اندک سلوک دینی و زندگی ارزشی خود را فراموش کرده، به تسامح دینی و رخوت و سستی در وفاداری به آرمانهای اسلام مبتلا شدند و زمینه قیام و شهادت امام حسین(ع) را رقم زدند. برای واکاوی مسئله قیام امام حسین(ع) و علت چرخش جامعه از آن سنت نبوی و علوی به گفتوگو با «حجتالاسلام محمدعلی لیالی»، عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و معارف اسلامی نشستیم.
ویژگیهای جامعه دوران قیام عاشورا را چگونه ارزیابی میکنید؟ جامعه آن روز مسلمانان چه شرایطی داشت که امام حسین(ع) به قیام دست زدند؟
در تحلیل جامعه اسلامی پس از پیامبر اسلام، یعنی از سال دهم هجری و پس از ماجرای سقیفه تا حوادثی که در حجاز و کوفه و سرحدات جامعه اسلامی رقم خورد و انحرافی که در صدر حاکمیت و حکومت و انتقال جامعه از مدل ولایت و امامت به مدل سلطنت و خلافت به وجود آمد، معاویهها و یزیدها به قدرت رسیدند.
با دقت در قیام عاشورا این سؤال پیش میآید که چه چیزی موجب شد تا پس از نیم قرن از حیات جامعه اسلامی و پس از پیامبر اسلام(ص) و پس از ماجرای غدیر خم به عاشورا برسیم؟ به گونهای که ارزشها به ضدارزشها تبدیل شد و در چنین شرایطی هیچ راهی جز شهادت برای امام حسین(ع) باقی نماند.
در اواخر حیات پیامبر تغییر جدی فرهنگی اتفاق افتاده بود. انحراف و بدعتهای جدی سر باز کرده بود و سنتها در حال از بین رفتن بود؛ به گونهای که شرایط در حال بازگشت به پیش از اسلام بود. تا جایی که امام حسین(ع) در معرفی حاکم اسلامی میگوید: «و یزید رجلُ فاسق، شاربُ الخَمر، قاتل النَفس المُحرّمة، مُعلنُ بالفِسق و مِثْلِی لَا یُبَایِعُ مِثْلَهُ»؛ یزید فاسق و شرابخوار است، قاتل انسانهای محترم است. آشکارا فسق و فجور میکند و حد و مرز الهی را میشکند، و «کسی مثل من با مثل یزید بیعت نمیکند». این مواردی که در این تعریف حاکم اسلامی مطرح شده، نشان میدهد، امام حسین(ع) راهی جز مبارزه و شهادت نداشت.
مردم مدینه و حجاز عملاً بیعت با یزید را پذیرفته بودند. تنها کوفه باقی مانده بود و بیعت نکرده بود. همین موضوع سبب شد تا سایه ظلم شام بر سر مردم کوفه باقی بماند. اهل کوفه میخواستند به قیام دست بزنند؛ اما ثابت قدم نبودند؛ چرا که جامعه آن روز کوفه یک جامعه احساسی بود و در آن تفکر، اندیشه، تعقل و اعتماد به امامت و ولایت وجود نداشت. اگر صحیح باشد، 18 هزار نفر امام را دعوت کرده بودند، اما آنها در دعوت خود باقی نماندند. جامعه پس از پیامبر به رفاهگرایی برگشته بود و در سایه ترس از حاکمیت بنی امیه میگذشت. معاویه در حکومت چهل ساله خود تمام انحرافات را رقم زده بود؛ به گونهای که وقتی یزید به عرصه حکومت پا گذاشت و بر کرسی حاکمیت جلوس کرد، حتی به ظواهر دین هم اعتنایی نکرد. آشکارا شراب میخورد و به صراحت وحی را انکار میکرد؛ از این روست که ابا عبدالله(ع) در وصیتنامه خود مینویسد: «انی لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما و انما خرجت لطلب الاصلاح فی امة جدی رسول الله(ص) ارید ان امر بالمعروف و انهی عن المنكر و اسیر بسیرة جدی و ابی علی ابن ابی طالب(ع)»؛ خروج و قیام من از روى سركشى و خوشگذرانى و فساد و ظلم نیست، تنها براى اصلاح در امت جدم(ص) قیام کردم و میخواهم به معروف امر کنم و از منكر بازدارم و به سیره جدم(ص) و پدرم علىبن ابیطالب عمل کنم. همانطور که در این وصیتنامه میخوانید، باید در مقابل ظلم و فساد و طغیان ایستاد. باید امر به معروف و نهی از منکر را در جامعه پیاده کرد. باید معروفها در جامعه پویا و زنده باشند و نباید منکرات در جامعه حاکم شوند. در حالی که در جامعه آن روز شخص منکری، مانند یزید بر حکومت سوار بود؛ مگر امام میتوانست حرفی را بگوید، ولی خود به آن عمل نکند؟
از آنجایی که هر قیامی یک قیام دینی به شمار نمیآید، به نظر شما یک قیام دینی چه شرایطی باید داشته باشد تا این اسم بر آن صدق کند؟
وقتی جامعه گرفتار سقوط فرهنگی شد و از سنت پیامبر اسلام(ص) و اهل بیت(ع) فاصله گرفت، باید قیام کرد؛ اما این قیام یک سری ویژگیهایی دارد؛ از جمله اینکه باید برای اقامه دین و برای خدا و برای آزادی و آزادگی و مبارزه با ظلم و فساد باشد. بنابراین، هر قیامی قیام برای احیای سنت و دین نیست. ممکن است قیامی صورت بگیرد، اما خود آن قیام طغیانگری و ظلم باشد. آن قیامی رنگ قیامی علوی و نبوی را میگیرد که برای احیای عدالت و دفاع از مظلومان و مقابله با ظالمان صورت بگیرد. در این صورت است که ارزشهای الهی بازگشت پیدا میکند. امام حسین(ع) برای بازگشت سیره و سنت رسول خدا(ص) و امام علی(ع) تلاش میکند که میفرماید: «ان کان دین محمد إلاّ بِقَتْلی یا سُیُوفُ خُذِینی»؛ اگر دین محمد جز با کشتهشدنم پایدار نمیماند، پس ای شمشیرها! مرا دریابید. امام حسین(ع) هنگامی که در مقام افشاء و ظاهر کردن چهره جریان طواغیت برمیآید، خطاب به مردم کوفه و عراق میفرماید: «قد رکز بین اثنتین بین السِلّة و الذّلّة و هَیهات من الذّلّة و ما آخذ بالدنیّة»؛ ای مردم آن امیر و فرمانده شما، مرا بین دو چیز مجبور کرده است؛ بین مرگ و ذلت، اما چه دور است که ما ذلت و خواری را بپذیریم.
همانطور که میدانید واقعه عاشورا ابعاد گستردهای دارد. به نظر شما کدام بعد واقعه عاشورا برای جامعه امروز ما مهم و ضروری است؟
در تحلیل واقعه از ابعاد بسیاری میتوان سخن گفت؛ از بعد سیاسی، تاریخی، فرهنگی تا مسائل اجتماعی و عاطفی؛ چرا که کربلا یک مکتب و مدرسه است و هر کسی به فراخور نیاز خود میتواند به آن رجوع کند و از طریق آن مسئله خود را حل کند. عاشورا از بعد معرفتی، یعنی توجه به شهادت، امر به معروف ونهی از منکر، احیای ارزشهای دینی و احیای سنت نبوی و علوی. به تعبیر حاج قاسم مکتب امام حسین(ع) مکتبی است که همه ابعاد را در بر میگیرد. بنده فکر میکنم تمام ابعاد شخصیتی امام حسین(ع) نیاز جامعه امروز ماست و باید تبیین شود؛ چرا که عالمان دین وظیفه احیای ارزشهای دینی براساس آموزههای اهل بیت(ع) را دارند. از طرفی هم امروز به احیای امر به معروف و نهی از منکر در جامعه نیاز مبرم داریم و یک جامعه اسلامی باید در آن امر به معروف به عنوان یک فرهنگ جا بیفتد. اگر میخواهیم در جامعه ما دین اقامه شود، نیاز داریم تا ارزشهای دینی در آن احیا شود. وظیفه ما در مقابل مظلومانی که در غزه، یمن، عراق و دیگر کشورها هستند همان راه و روشی است که امام حسین(ع) انجام دادند؛ یعنی دفاع از مظلوم.
نقش نخبگان آن روز در انحراف جامعه چه میزان بود؟ در این خصوص توضیح دهید.
در واقعه غدیرخم حداقل دوازده هزار نفر و حداکثر صد و بیست هزار نفر از مهاجرین و انصار و از اصحاب در جریان بیعت با امام علی(ع) حضور داشتند؛ اما این افراد با بازگشت به عصر جاهلیت قریش کاری کردند که امام علی(ع) خانهنشین شدند. همین رفتار را در مقابل امام حسن(ع) و امام حسین(ع) انجام دادند.
عبداللهبن عمر، عبداللهبن عباس، عبیداللهبن عباس و عبداللهبن زبیر را ببینید که هیچ یک امام حسین(ع) را همراهی نکردند؛ علت این همراهی نکردن جامعه نخبگانی آن روز که صاحب ایل و قبیله بودند، حرکت به سمت دنیاطلبی و همنشینی با معاویه بود. هر یک از این نخبگان گرفتار اشرافیتگرایی شده بودند. مسئلهای که هیچ گاه به مذاق اهل بیت(ع) خوش نیامده بود؛ به گونهای که امام علی(ع) میگوید اگر اموال بیتالمال کابین همسرانتان هم باشد، آن را از شما میستانم.
این نخبگان از طرفی نه تنها در تبیین قیام امام حسین(ع) کاری نکردند؛ بلکه پس از شهادت حضرت هم به تحریف دست زدند؛ مسئلهای که نشان میدهد اگر جامعه نخبگانی به انحراف کشیده شود، جامعه نیز به دنبال او خواهد رفت.