یا صاحب الزمان(عج) بیا! به خاطر محرمهایی که میآیند و آتش عشقمان را از زیر خاکستر دنیا کنار میزنند. به خاطر دردهایی که تا مغز استخوان مسلمان پیش رفته است! به خاطر چشمهایی که در اوج تنهایی و غربت بارانی شده است! به خاطر یعقوبهایی بیایید که یوسفشان شمایید.
مولاجان! درد دوری و تنهایی سایهای است که با خورشید وجود شما کنار میرود؛ پس دستی بلند کنید و ابرهای فاصله را کنار بزنید؛ آقا جان! غصه دوری در گوشه گوشه قلبمان لانه کرده است! کجایید؟ «عَزیزٌ عَلَیَّ اَن اَرَی الخَلقَ و لا تُری؟» مگر نگفتهاند که یاور محرومانید پس این چشمها تا کی، از دیدار شما محروم باشند؟
ای مهربانترین! تشنه دیدار را چشمه انتظار سیراب نمیکند! ما شما را میخوانیم همچون یعقوب، یوسف را! نمیخواهی، دل گمشدهام را برگردانی؟! «یا مُقَیِّضَ الرَّکْبِ لِیُوسُفَ فِى الْبَلَدِ الْقَفْرِ وَ مُخْرِجَهُ مِنَ الْجُبِّ وَجاعِلَهُ بَعْدَ الْعُبُودِیَّهِ مَلِکاً یا رادَّهُ عَلى یَعْقُوبَ بَعْدَ اَنِ ابْیَضَّتْ عَیْناهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ کَظیمٌ»؛ اى آمادهكننده كاروان براى نجات يوسف در سرزمين بىآب و گياه، و خارجكنندهاش از چاه و قراردهندهاش بر تخت پادشاهى پس از دوره بندگى. اى برگرداننده يوسف به نزد يعقوب،پس از آنكه دو چشمش از اندوه نابينا شد، و دلش آكنده از غم بود.