طی سالهای اخیر، بارها مقامات آمریکایی از احتمال وقوع جنگ جهانی سوم خبر داده و از این موضوع، به مثابه یک ابزار ترس با هدف کنترل افکار عمومی جهان استفاده کردهاند. به عبارت بهتر، سیاستمداران آمریکایی اعم از دموکرات و جمهوریخواه مدعی هستند آنها، تنها بازیگرانی محسوب میشوند که قدرت جلوگیری از جنگ در نظام بینالملل را دارند، بدون آنکه به نقش مخرب خود در چینش مقدمات جنگ و منازعه در نقاط گوناگون دنیا اشاره کنند. سخنان اخیر ترامپ رئیسجمهور سابق آمریکا در دیدار با نتانیاهو نیز در همین راستا قابل تحلیل و ارزیابی است.
دیدار ترامپ-نتانیاهو
دونالد ترامپ، نامزد جمهوریخواهان در انتخابات ماه نوامبر، در استراحتگاه مارآلاگو در فلوریدا میزبان بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر رژیم اشغالگر و کودککش صهیونیستی بود. نتانیاهو و ترامپ در مقابل دوربین خبرنگاران دست یکدیگر را فشردند و سپس گفتوگوهایشان را در مورد مسائل مختلف ازجمله آنچه در منطقه غرب آسیا در حال وقوع است آغاز کردند. این دو چهره سیاسی تلاش کردند رابطه نزدیک گذشته را بازیابی کنند. رابطهای که در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۲۰ میلادی، به دنبال عدم حمایت نتانیاهو از ترامپ در مناقشات انتخاباتی تیره شد و تا این لحظه نیز ترمیم نشده است. ترامپ در این دیدار، با انتقاد از اظهارات اخیر کامالا هریس درمورد وضعیت وخیم انسانی در غزه، گفت که نمیتواند درک کند که یهودیان چگونه ممکن است در انتخابات پیشرو به نامزد احتمالی حزب دموکرات رای دهند. او تاکید کرد که گفتههای هریس «بیاحترامی به اسرائیل» است.
اما نقطه اوج اظهارات ترامپ، مربوط به وقوع جنگ جهانی سوم است! نامزد جمهوریخواهان در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا مدعی شده است که اگر او در انتخابات آتی پیروز نشود جهان شاهد «جنگهای بزرگ در خاورمیانه و شاید جنگ جهانی سوم» خواهد بود. ترامپ، با انتقاد از جو بایدن، خطاب به نتانیاهو گفت: «شما بیش از هر زمان دیگری به جنگ جهانی سوم نزدیک شدهاید، زیرا افراد ناتوانی کشور ما را اداره میکنند.»
سردرگمی صهیونیستها در غزه
نتانیاهو نیز در این دیدار اظهار امیدواری کرد که سفرش به آمریکا به پیشبرد معامله آزادی اسرای صهیونیست منجر شود. او گفت که بهزودی و «احتمالا در ابتدای هفته» گروه مذاکرهکنندهای را برای گفتگو در این زمینه به رم میفرستد. با این حال گروههای مقاومت تاکید کرده اند که آزادی اسرای صهیونیست، تابعی از توقف دائمی جنگ غزه و عقب نشینی صهیونیستها خواهد بود. به عبارت بهتر، خبری از دادن امتیاز از سوی گروههای مقاومت به صهیونیستها نیست، آن هم در شرایطی که تل آویو در میدان نبرد به هیچ یک از اهداف سه گانه خود شامل اشغال نوار غزه، نابودی حماس و آزادی اسرای صهونیست دست نیافته است.
وبسایت اکسیوس گزارش داد که ویلیام برنز، رییس سیا، نیز قرار است عازم رم شود تا توافق آتشبس گروگانها با حماس را تکمیل کند.
ترامپ در بخش دیگری از گفتوگوهایش با نتانیاهو و در راستای خوش خدمتی مطلق به لابیهای صهیونیستی اظهار داشت: «گروگانها باید فورا بازگردانده شوند، زیرا بدیهی است که با آنها بهدرستی رفتار نمیشود و این وضعیت قابل قبول نیست.» ترامپ کوچکترین اشارهای نسبت به نسل کشی صهیونیستها در غزه و شهادت مظلومانه دهها هزار کودک فلسطینی در این حملات نکرد.
رابطه آمریکا و جنگ جهانی سوم
مقامات آمریکایی به گونهای از جنگ جهانی سوم سخن میگویند که گویا خود در مقدمه سازی آن نقشی ایفا نمیکنند! آنها از جنگ جهانی سوم به مثابه یک خطر خارجی یاد میکنند، نه محصول عملکرد خود در روابط بین الملل! راهبرد خلق گرههای کور راهبردی در نظام بینالملل، تبدیل به یک دستورالعمل کلان در حوزه سیاست خارجی امریکا شده است. در این معادله، اساساً تفاوتی میان دموکراتها و جمهوریخواهان وجود ندارد. با نیمنگاهی به بحرانهای جاری در جهان، درمییابیم که غرب آسیا، شرق آسیا، آسیای مرکزی و امریکای لاتین و حتی آفریقا تبدیل به کانونهای اصلی فتنهانگیزیهای جدید واشینگتن شده و بحرانهای دستساز و مستمر، هر یک به نحوی آشکار در این مناطق ظهور و بروز یافته است. در طول جنگ غزه، آمریکا بارها از صدور قطعنامههایی که متضمن برقراری آتشبس در نوار غزه باشد جلوگیری کرد و از حق ظالمانه وتوی خود در راستای ایجاد نوعی حاشیه امنیت برای استمرار نسلکشی و جنایات صهیونیستها استفاده کرد. در کنار تنشزایی آشکار واشینگتن در غرب آسیا، شاهد ارسال کمکهای نظامی و مالی تحریککننده امریکا به تایوان هستیم. خلق تنشهای مزمن در محیط پیرامونی پکن، با هدف جلوگیری از تحقق هژمونی اقتصادی چین صورت میگیرد. تکلیف جنگ اوکراین و شدت مداخلهگرایی امریکا در تقابل مطلق با مسکو نیز مشخص است. در این معادله، تفاوتی میان آمریکای بایدن و ترامپ وجود ندارد. هر دو حزب سنتی آمریکا یعنی دموکراتها و جمهوریخواهان به راهبرد خلق منازعات دائمی در نظام بینالملل پایبند هستند. از این رو وقوع هر گونه منازعهای در جهان، خصوصا جنگ جهانی جدید، معلول سیاستها و استراتژیهای کلان واشنگتن و مهره هایش خواهد بود.
پاشنه آشیل راهبردی آمریکا
در اینجا سوال مهمی مطرح میشود که باید به آن پاسخ داد: اینکه آیا استراتژی خلق گرههای کور راهبردی، در نهایت به سود آمریکا تمام خواهد شد یا خیر؟! پاسخ این سؤال قطعاً مثبت نیست. کار به جایی رسیده است که بسیاری از استراتژیستهای مطرح امریکایی نسبت به ناتوانی واشینگتن در تسلط بر معادلات جهانی ابراز تردید و نگرانی کرده و قویاً معتقدند این اقدامات تحریکآمیز منتج به توقف و حتی عقبگرد راهبردی این کشور در نظام بینالملل خواهد شد.
نکته مهم دیگر، مربوط به سیاستمداران و بازیگرانی است که استراتژی خلق گرههای کور در نظام بینالملل را در کاخ سفید، پنتاگون و سنتکام مدیریت میکنند. در تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۲۰ میلادی، جو بایدن بارها سیاست خارجی ترامپ را به چالش کشید و وعده داد این سیاست شکست خورده را با حضور خود و دموکراتها در قدرت متوقف سازد. اما خروجی و ثمره حضور سهساله وی در رأس معادلات سیاسی اجرایی امریکا چیزی جز تشدید تنشهای جهانی و متعاقباً، آسیبپذیری واشینگتن در قبال بحرانهای خودساخته نبوده است. بایدن پس از خروج مفتضحانه ناتو از افغانستان، تلاش کرد جنگ اوکراین را تبدیل به نقطه قوت راهبردی کشورش سازد، اما امروز حتی توان حمایت از دولت زلنسکی و ارتش اوکراین را از دست داده است. در جنگ غزه نیز امریکا مدیریت جنگ را در کنار کابینه کودککش نتانیاهو بر عهده گرفت، اما فرجام این جنگ نیز انهدام پازلهای راهبردی واشینگتن-تلآویو در منطقه و جهان بوده است. ترامپ هم دقیقا همین مسیر را دنبال میکند وپیام آور شکست مشترک آمریکا و رژیم اشغالگر قدس خواهد بود.
بحرانسازی در جهان، یکی از بایستههای زیست مسموم آمریکا، متحدان و مهرههای آن در جهان امروز محسوب میشود. از این رو نمیتوان تصور کرد که این بحرانسازی به واسطه تغییرات ظاهری و حزبی در کاخ سفید متوقف شود. در چنین شرایطی مهار توطئههای آمریکا و آمادگی در مواجهه با بحرانسازیهای مزمن آن، باید تبدیل به فرمولی جامع و مشترک از سوی کشورهای آگاه در جهان شود. اتحاد همهجانبهای که غرب از آن هراسان بوده و خواهد بود...