تأمین منافع ملی کشورها در گرو هماهنگی عملکردها در میدان با رویکردهای ساحت دیپلماسی است. اگر بین این دو متغیر، دوگانهای حاکم شود، قطعاً تأمین منافع ملی به مقصد مطلوب نمیرسد و در این زمینه با کاستی و نقصان مواجه خواهیم شد. اساساً، ارزیابی میزان موفقیت کشورها در حوزه سیاست خارجی، به میزان تأمین منافع ملی کشورها درحوزه اقتصادی، سیاسی، امنیتی و نفوذ نرم برمیگردد. بر این مبنا، انتظار میرود دولتها در حوزه سیاست خارجی قدرتمند و با برنامه ظاهر شوند.
بررسی تجارب کشورهای مختلف نشان میدهد هرگاه دوگانه میدان و دیپلماسی در بین مسئولان کشوری شکل گرفته است، علاوهبر اینکه هیچکدام از این دو متغیر موفق نشدهاند، بعضاً محصول این دوگانه به فتنه یا اعتراضی اجتماعی هم تبدیل شده و زمینه را برای بهرهبرداری دشمنان یا کشورهای رقیب فراهم کرده است. در چنین وضعیتی، تعرض به منافع کشور در دستور کار بیرونیها قرار گرفته و در داخل نیز انسجام و وحدت ملی خدشهدار شده است. مطالعه در مورد تحولات یک دهه اخیر سوریه با تمرکز بر تحولات تعیینکننده سال ۲۰۱۱ این کشور عربی پرده از این واقعیت برمیدارد که چگونه محور عبری- غربی- عربی تلاش کردند ابتدا در داخل این کشور ناامنی ایجاد و سپس زمینه را برای سیاست مداخلهجویانه خود در این کشور فراهم کردند. این گزاره نشان میدهد ما در سیاست با عرصهای پیچیده و چندلایه مواجهیم که در آن بازیگران مختلف با اهداف و منافع متضاد در تعامل با یکدیگر قرار میگیرند و واحدی در این عرصه موفق خواهد بود که بیشترین هماهنگی را میان میدان و دیپلماسی ایجاد کند و با تکوین وحدت ملی و همگرایی در داخل، حوزههای مختلف اقتصادی، سیاسی و امنیتی را برای تأمین بیشترین منافع ملی بسیج و هماهنگ کند. از اینرو، دیپلماسی و میدان بهعنوان دو ابزار مهم در پیشبرد سیاست خارجی کشورها مطرح میشوند. این دو در عین تفاوتهای ظاهری، در عمل مکمل یکدیگر بوده و در این صورت اثربخشی سیاست خارجی را به حداکثرممکن میرساند.
آرمان مشترک
رئیسجمهور منتحب کشورمان در نخستین کنشورزی سیاست خارجی خود طی مکاتبهای با «شهید سیدحسن نصرالله»، دبیرکل حزبالله لبنان بر تداوم حمایتهای دولت جدید کشورمان از مقاومت تأکید کرد. این پیام نشان داد که ورای اعلام رویکرد دولت آینده در حوزه سیاست خارجی و مسئله مهم نحوه تعامل و پیوند آنچه رابطه دیپلماسی و میدان خوانده میشود، شرایط مساعدی را برای افزایش وفاق و همدلی در عرصه داخلی فراهم میکند.
«دیپلماسی» مهمترین ابزار برای ایجاد اعتماد بین کشورها، کنترل و کاهش تنشها در منطقه و حوزه بینالمللی مورد استفاده قرار میگیرد. تجربه عملیات «وعده صادق» نشان داد برخلاف آنچه بعضی از سیاستمداران و روشنفکران ما تصور میکنند که دیپلماسی و میدان دو عرصه کاملاً مجزا از یکدیگر هستند، هر کدام از آنها باید فارغ از دیگری درنظر گرفته شوند و ممکن است دیپلماسی بر میدان مقدم باشد. میدان به دیپلماسی نشان داد که هدف مشترک و آرمان مشترک است که میتواند بین دیپلماسی و میدان همافزایی ایجاد کند.
اقدامات سنجیده و خردمندانه و توضیحات اقناعی که بیانیههای وزارت امورخارجه در ایام «عملیات وعده صادق» صادر کرد و هماهنگی و همافزایی آن با اقدامات، بیانها و بیانیهها و اطلاعیههای ستاد کل نیروهای مسلح و سپاه پاسداران نشان داد که ما اگر بخواهیم بهواقع به موضوع دیپلماسی به درستی نگاه کنیم، مانند بسیاری از مناطق دنیا نباید این را دوگانه در نظر بگیریم؛ بلکه میشود گفت که در حقیقت خود دیپلماسی هم یک میدان است.
از سوی دیگر در حوزه نظامی و در حوزه استراتژیهای میدانهای عملیات هم طبیعتاً باید اقدامات بهگونهای باشد که از طرف ملتها و بهویژه ملت دارای آن قدرت نظامی، قابل اقناع و قابل درک و قابل توجیه و قابل برانگیزانندگی باشد؛ بنابراین در عرصه نظامی هم میشود یک دیپلماسی فعال نظامی و هم یک عملکرد تبیینکننده از اقدامات نظامی داشت که همراهی و همافزایی افکار عمومی را داشته باشد. برای نمونه، بعد از «عملیات وعده صادق ۲» شاهد این هستیم که موجهایی از همراهی نخبگان و اساتید دانشگاه و فرهیختگانی که ممکن است حتی با جمهوری اسلامی در خیلی مسائل اختلافنظر داشته باشند، شکل گرفته است. این فرصت را باید مغتنم دانست و در تقویت و گسترش آن تلاش کرد.
تعامل هوشمند
واضح است که وجهه دیگر دیپلماسی درحقیقت عملیات نظامی است که میتواند در یک اقدام به موقع، هوشمندانه، هماهنگ با فضای افکار عمومی، همراهی فضای جامعه و افکار عمومی را چه در داخل ایران و چه در خارج با خود داشته باشد. در شرایط کنونی برخی تلاش میکنند دیپلماسی و میدان را بهعنوان دو مقوله متضاد و مقابل هم معرفی کنند. درحالیکه رابطه این دو ازجنبههای ذیر قابل ذکر است:
۱- میدان بهعنوان پیشنیاز دیپلماسی: در برخی موارد، میدان میتواند بهعنوان پیشنیاز دیپلماسی عمل کند. به عبارتی، کشورها با نشاندادن قدرت و توانایی خود در میدان، تلاش میکنند در میزمذاکره دست بالا را داشته باشند.
۲- میدان بهعنوان پشتوانه دیپلماسی: در تحقق آنچه که دیپلماسی در میزه مذاکره بهدست آورده، میدان میتواند برای تحقق آن وارد عمل شود. بهعبارتی، میدان تضمینکننده آن چیزی است که در میز مذاکره بهدست آورده باشد. بهعنوان مثال، وقتی در میز مذاکره راجع به تحقق صلح و آتشبس در جایی سخن میگویند، میدان برای تحقق آن وارد میشود.
درنتیجه میدان میتواند بهعنوان پشتوانه دیپلماسی عمل کند. نمایش قدرت و توانایی در میدان، میتواند در مذاکرات دیپلماتیک دست بالا را به کشورها بدهد و آنها را در موقعیت بهتری برای چانهزنی قرار دهد. از این رو، استفاده هوشمندانه و همزمان از این دو ابزار، میتواند به هر کشوری در دستیابی به اهداف خود در عرصه بینالمللی کمک کند.
سخن آخر
مزایا و منافع پیوند و هماهنگی میدان و دیپلماسی به قدری زیاد و ضرورت آن تا حدی روشن و قطعی است که غیر آن را نمیتوان تصور کرد. اساساً، جز در سایه این هماهنگی و پیوند موفقیتی بهدست نمیآید. فهم این موضوع و ضرورت آن اهمیت ویژهای دارد، اما گاهی در کشوقوس سیاسی و کنش گری جناحی این موضوع ملی قربانی منافع فردی و گروهی میشود و آنچه در این میان متضرر میشود، منافع ملی است. اما برعکس، اگر در کشوری میان این دو عرصه پیوند و هماهنگی و انسجام برقرار باشد، بیش از پیش زمینه تفاهم و همکاری بین نهادی، بهمنظور بیشینهسازی تأمین منافع ملی در سطح منطقهای و فرامنطقهای فراهم خواهد شد. در دنیای پیچیده و پویای امروز و بنابر تجربیات جهانی، کشورهایی که بتوانند تعادل مناسبی بین دیپلماسی و میدان برقرار کنند، در پیشبرد منافع ملی خود موفقتر خواهند بود.