تاریخ انتشار : ۱۵ آذر ۱۴۰۳ - ۱۶:۱۹  ، 
کد خبر : ۳۶۹۴۴۱

«استراگل»؛ طرح قدیم جدید تقسیم سوریه به مناطق نفوذ

تحولات اخیر سوریه را باید در چارچوب طرحی قدیمی ارزیابی کرد که آمریکایی‌ها با هدف تقسیم سوریه آن را پایه‌ریزی کردند، اما موفق به پیاده‌سازی آن نشدند.

هدف قرار دادن موجودیت، هویت و نقش سوریه موضوعی نیست که به امروز در محافل سیاسی آمریکایی - صهیونیستی مورد بحث قرار گرفته باشند، بلکه ریشه در تاریخ و این واقعیت دارد که با توجه به جغرافیای سیاسی، اگر سوریه سقوط کند، مصر نیز تضعیف خواهد شد و کل جهان عرب مصونیت خود را در برابر فروپاشی و حاکمیت بر سرنوشتش از دست خواهد داد و این یکی از بدیهیات نظریه امنیت ملی است.

بعد از جنگ سوئز در سال ۱۹۵۶ و شکست در به زانو درآوردن و مطیع کردن مصر دوران «جمال عبدالناصر»، طرحی از سوی آمریکا به نام «استراگل» طراحی شد که در آن روی سرنگونی سوریه تمرکز و تأکید شد، سقوط سوریه مستقیماً به انزوای مصر و فروپاشی جهان عرب منجر خواهد شد.

اولین هدف در این طرح «وحدت داخلی» سوریه مشخص شد که انسجام و یکپارچگی آن موجب می‌شد، سدی منیع و قوی در برابر فشار‌های اسرائیل، مداخلات ترکیه، توطئه‌های کودتای نظامی و تهاجم خارجی به ویژه از سوی عراق دوران «نوری السعید» باشد، نخست‌وزیری که در آن مقطع تاریخی بیش از سیاستمدار منطقه‌ای دیگری در جهان عرب به دنبال ائتلاف‌ها و هم‌پیمانی‌های نظامی در منطقه بود.

موقعیت جغرافیایی به سوریه این امکان را نمی‌داد که به هیچ بهانه‌ای برای منزوی کردن خود متوسل شود یا خود را از سرنوشت جهان عرب جدا کند. این باعث شد تا سوریه به کانون گرایشات ناسیونالیستی عربی و سدی در برابر «پان ترکسیم» تبدیل شود که از آن زمان سودای بخش‌هایی از سوریه را با شعار «احیای امپراتوری عثمانی» در سر داشت.

این توصیفی مبالغه‌آمیز نیست، اگر گفته شود، «سوریه قلب تپنده» جهان عرب است. این کشور به حکم موقعیت جغرافیایی‌اش مرکز جهان عرب است، به حکم مرزهایش یا فلسطین اشغالی مهم‌ترین طرف رویارویی با اسرائیل است، به حکم برخورداری از سواحل مدیترانه، مرکزی راهبردی و به حکم ارتباطش با شبه جزیره العرب از حیث منابع نفتی همواره در طول تاریخ هدف غرب و منافع آن بوده است؛ بنابراین سرنوشت سوریه، سرنوشت همه کشور‌های عربی و سرنوشت مردم سوریه، سرنوشت همه ملل جهان عرب است. این حقایقی است که با حمله مجدد گروه‌های تروریستی تکفیری مورد حمایت آمریکا، اسرائیل و ترکیه به حلب، پایتخت اقتصادی سوریه و مهم‌ترین شهر این کشور بعد از دمشق بار دیگر مورد تأکید قرار گرفت.

تحولات اخیر سوریه بیش از هر چیز هشدار کودتا‌ها و تغییرات راهبردی است که همه منطقه را تحت تاثیر قرار خواهد داد، اما اعراب در دنیای بی‌خبری خود بسرمی‌برند.

مسئله سوریه، آنقدر که به موجودیت خود سوریه ارتباط پیدا می‌کند با موضوع «بشار اسد» و آینده نظام وی ارتباط پیدا نمی‌کند. اینکه معارضانی در سوریه وجود دارند که به سیاست‌های نظام اعتراض و انتقاد دارند، امری وارد است و در همه نظام‌ها به چشم می‌خورد، اما ابراز خوشحالی از پیشروی‌های گروه‌های تروریستی تکفیری مزدور ترکیه و اسرائیل و آمریکا موضوعی دیگر است.

انتخاب روز اعلام آتش‌بس در جبهه لبنان برای آغاز دور جدید حملات گروه‌های مسلح تروریستی برای اشغال حلب، اقدامی کاملا به عمد و برنامه‌ریزی‌شده برای روشن کردن آتش جنگ در خاورمیانه برای اهداف گسترده‌تر و خطرناک‌تر است.

توافق آتش‌بس در عین‌حال که اجباری بود، شکننده هم بود. همانطور که خود بنیامین نتانیاهو اذعان کرد، توافق آتش‌بس اجباری بود، چراکه ارتش اسرائیل در جبهه لبنان به شدت فرسوده شده بود و نیاز مبرمی به سلاح و مهمات جدید داشت و شکننده بود، چون توافق خلاء‌ها و شکاف‌های بسیاری دارد که باعث می‌شود، مدت طولانی دوام نیاورد.

اسرائیل می‌خواست، آنچه را که با زور سلاح نتوانسته بود، به دست بیاورد، با مذاکره به دست آورد. هدف این سند از بین بردن تسلیحات حزب‌الله و اعمال محدودیت‌های شدید برای جلوگیری از رسیدن تدارکات به آن از مرز سوریه بود.

تفاوت اساسی بین اینکه «مقاومت» سلاح خود را تسلیم دولت کند با تحمیل حاکمیت بر «مقاومت» وجود دارد که در این صورت اسرائیل اجازه می‌یابد، به بهانه دفاع از خود حریم هواییش را نقض کند و مرتکب هر جنایتی شود.

از آنجا که «مقاومت» تن به حالت دوم نخواهد داد، لذا اسرائیل باید قبضه خود را در سوریه و مرزهایش تحکیم کند که تحکیم این قبضه نه تنها ارتباط مقاومت را قطع خواهد کرد، بلکه چهره مشرق عربی بالکل تغییر خواهد داد.

این دقیقا فحوای سخنانی بود که نتانیاهو در مجمع عمومی سازمان ملل ایراد کرد، آنجا که بار‌ها از خاورمیانه جدید سخن گفت که در آن غزه و لبنان هدف اصلی بودند.

به همین دلیل نتانیاهو پیش از آتش‌بس به بشار اسد هشدار داد که از ارسال سلاح به حزب‌الله از خاک سوریه خودداری کند و «با آتش بازی» نکند. چون می‌دانست تا سوریه هست، خاورمیانه جدید مورد نظرش شکل نخواهد گرفت.

ترکیه اجرای مأموریت را برعهده گرفت، اگرچه به ظاهر در اعتراض به جنگ نسل‌کشی در غزه روابط خود را با تل‌آویو قطع کرده بود. این نقطه عطف بزرگی بود.

ترکیه خود را صرف بسیج گروه‌های تروریستی تکفیری از جمله «هیئت تحریر شام»، یا همان «جبهه النصره» سابق، شاخه «القاعده» در سوریه کرد که در فهرست گروه‌های تروریستی بین‌المللی قرار داشت و آن را به جدیدترین پهپاد‌ها و موشک‌ها مجهز کرد تا پرچم‌دار دور جدید حملات باشد؛ بنابراین آنچه حملات ناگهانی علیه حلب عنوان شد، همگی با اطلاع آنکارا و هماهنگی با آمریکا و اسرائیل بود. اینگونه بود که «ائتلاف ضرورت» شامل روسیه و ایران و ترکیه و تفاهمات بدست آمده در آستانه فروپاشید.

اقدام ترکیه در واقع کودتا علیه طرح از سرگیری روابط آنکارا و دمشق با شرایط مورد نظر ترک‌ها بود که اسد از آن پذیرفتن آن امتناع کرده بود. این موضع‌گیری که هم اکنون با پیروزی‌هایی همراه شده، موضعی نیست که غبطه آن را خورد، چون در این بازی روس‌ها، ایرانی‌ها و حزب‌الله نظاره‌گر نخواهد ماند.

آنچه در سوریه شاهد آن هستیم، چیزی جز تلاش برای پیاده‌سازی طرح «استراگل» جهت تقسیم سوریه و مناطق نفوذ نیست، اما آنچه مهم ارزیابی می‌شود، بی‌تفاوت و خواب جهان عرب در برابر تحولاتی است که سرنوشت آینده آنها را نه به سود آنها که به سود آمریکا و اسرائیل رقم خواهد زد.

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات