پیروزی مردم مظلوم غزه و فلسطین قهرمان در برابر رژیم غاصب و کودک کش صهیونی بر ملت های مسلمان و آزاده جهان مبارک باد
«راه سفید» آغاز مسیر رزمندگی جانبازی و در پایان شهادت یک مرد است که اگرچه اصالتی افغانستانی دارد، ولی عاشقانه قلبش برای ایران میتپد و جانش را در سوریه تقدیم بانوی کربلای میکند. کتابی با همین عنوان در ۲۲۰ صفحه کاری از انتشارات «روایت فتح» به زندگی جانباز شهید «محمدجعفر حسینی» از شهدای مدافع حرم فاطمیون میپردازد و زندگی او را از زبان همسرش «فاطمه صفدری» روایت میکند. ابوزینب از ابتدای شکلگیری فاطمیون به سوریه میرود و بعد از سالها در اواخر جنگ سوریه دچار مجروحیت سختی میشود که در نهایت همین مجروحیت موجبات شهادتش را فراهم میکند. او متولد ۱۳۶۵ است، ۲ فرزند دارد و در دیماه سال ۱۳۹۸ شربت شهادت را مینوشد و به همرزمان شهیدش میپیوندد. نوشته زیر حاصل گفتگو با «سیده فاطمه سادات کیایی» نویسنده کتاب است که در ادامه میخوانید.
آغاز راه سفید از کجا بود؟
راه سفید در واقع محصول سالها فعالیت من در خبرگزاری به عنوان خبرنگار مقاومت و ارتباطم با رزمندههای حوزه مقاومت است. از اونجایی که در ابتدای جنگ سوریه تنها گروهی که کمتر خطوط قرمز امنیتی داشتند، فاطمیون بودند و دیگر گروههای نظامی به ویژه ایرانیهایی، چون فاتحین و رزمندگان نیروی قدس با ممانعت صحبت درباره سوریه مواجه بودند، ارتباط خوبی بین خبرنگاران و نیروهای فاطمیون برقرار شد.
سالهای ۱۳۸۳ و ۱۳۹۴ اوج جنگ سوریه با افرادی مانند؛ «مصطفی صدرزاده»، «علی تمامزاده»، «حجت خاوری»، «ابوزینب» و تعدادی دیگر از رزمندههای فاطمیون مصاحبه داشتم. شهید محمدجعفر حسینی (ابوزینب) هم یکی از رزمندههای فاطمیون بود که با او مصاحبهای انجام شد و البته به اصرار خودش، مصاحبه منتشر نشد. بعد هم تقریباً تمامی افرادی که مصاحبه انجام دادند، به شهادت رسیدند و ابوزینب ماند.
ماجرای کتاب هم به همان دوره برمیگردد؟
تقریباً، ابوزینب اجازه انتشار مصاحبه را نداد و قول گرفت انتشار بماند برای زمانی که شهید شد. اواخر جنگ سوریه بود که ایشان در عملیاتی به شدت مجروح شده و به ایران برگشتند و دورادور خبر داشتیم که جانبازی و مجروحیت وضعیت سختی را برایش رقم زده است. تا دهم دیماه سال ۱۳۹۸ و شنبهای که یکی از دوستان خبر شهادت شهید در منزل را به ما دادند. همان روزهای اول شهادت، قول نوشتن کتاب را از همسر ابوزینب گرفتیم و کار خیلی زود آغاز شد.
کار چقدر زمان برد و کمی از سختیهای این مسیر بگویید.
تقریباً ۱۰ جلسه ۲ ساعته مصاحبه از همسر شهید انجام شد. روایتها خیلی روان و شنیدنی بود و این بعدها در نوشتن کتاب کار را خیلی راحت کرد، به خصوص که سعی داشتیم تصویری که از ابوزینب به خواننده منتقل میشود تصویر فانتزی و غیر قابل دسترسی نباشد. در این زمینه همسر شهید هم خیلی خوب همکاری کردند و کار مصاحبه به سرعت انجام شد. در عین حال کنار روایتهای همسر شهید مصاحبههای قبلی از ابوزینب هم به کار آمد و در لابهلای روایت همسر درباره آن صحبت شد. تقریباً یک سالی نوشتن کتاب طول کشید تا اینکه ناشر پیشنهاد داد مکالمات رد و بدل شده بین همسر و شهید به زبان دری ترجمه شود. چون خانواده به زبان دری افغانستانی در منزل گفتگو داشتند. کار ترجمه گفتگوها هم تقریباً یکسال دیگر طول کشید و در نهایت کتاب بعد از سه سال از شهادت، چاپ شد.
چه ویژگیای از ابوزینب سبب میشود این کتاب خواندنی شود؟
ابوزینب شخصیت خاصی بود، افغانستانیای که در ایران بزرگ شده و علاقه بسیار زیادی به رهبر معظم انقلاب دارد و داستان حضور اولیهاش در سوریه هم ماجرای جالبی است. در عین حال هرجا فعالیت فرهنگی جبهه انقلابی باشد، رد پایی از ابوزینب هم میبینیم. با وجود محدودیتهایی که افعانستانیها برای فعالیت در ایران دارند، ایشان خیلی خوب خودش را بین بچههای جبهه انقلاب جا میاندازد. او هم فعال فرهنگی، هم معلم زبان، هم یک نظامی زبده و هم یک سخنور خوب است، ابوزینب به عنوان یک جوان افغانستانی شاید خیلی بیشتر از یک ایرانی نسبت به ایران عرق دارد و همین سبب میشود شخصیت او ویژه شود.
همچنین نوع شهادت ابوزینب که در نتیجه مجروحیتهای جبهه رخ داد و اتفاقات و مشکلاتی که طی سالهای جانبازی با آن دست و پنجه نرم میکرد، از طرفی جذاب است و از طرفی به خوبی آنچه جانبازان جنگ تحمیلی و مدافع حرم با آن دست به گریبانند را بازگو میکند. رنج و دردی که نه فقط خود این جانبازان، بلکه خانوادههایشان را درگیر میکند و نوشتن از آن حکایت دردها و رنجها، توأم با ایمان و استقامتها و صبوریها است.
اتفاق بدی که به تازگی در کشور شاهد آن هستیم، افغانستانی ستیزی و مهاجرستیزی است که سعی دارد باعث و بانی مشکلات کشور را مهاجران، به خصوص افغانستانیها بداند. این نگاه متأسفانه پیش از این همبوده و اتفاق تازهای نیست، با این وجود در ماههای اخیر اوج گرفته است. کتاب به خوبی تصویری از یک مهاجر شیعه را نشان میدهد که اصلاً عزیمت خانوادههایشان از افغانستان به ایران به واسطه انقلاب اسلامی و چتر حمایتیای که انقلاب برای همه مستضعفان پهن کرده است اتفاق میافتد، انسانهایی که ضمن شیعه بودن همزبان ما نیز هستند و خود را جزوی از انقلاب بزرگ حضرت امام (ره) میدانند. بسیاری از رزمندگان فاطمیون که در سوریه به شهادت رسیدند پدران و پدر بزرگها و حتی خودشان به واسطه علاقه به امام خمینی (ره) در دورههای قبل حکومت افغانستان تحت تعقیب بودند و تعدادی از آنان نیز به همین جرم بازداشت و اعدام شدند. در عین حال همین مهاجران وقتی جنگی در سوریه اتفاق میافتد و حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س) به خطر میافتد، درخواست اعزام نیرو به سوریه میکنند و از حاج قاسم خواهش میکنند که شرایطی را فراهم کند تا به سوریه بروند. چنین نگاهی و چنین آرمانخواهیای که مهاجری را به واسطه عقیده خود به کشوری دیگر بکشاند، خیلی مقدس است. در همین کتاب خاطرهای از ابوزینب آمده که برای اجاره خانه با خانواده اتفاقاً مذهبیای روبهرو میشود و قول و قرارها گذاشته میشود، اما وقتی صاحبخانه متوجه میشود، اینها افغانستانی هستند از دادن خانه خودداری میکند و میگوید در خانه ما مدافعان حرم رفت و آمد دارند، ابوزینب هم بدون اینکه عنوان کند خودش از مدافعان حرم است، قرارداد را فسخ میکند. این کتاب و از این قبیل کتابها میتواند نگاههای تبعیضآمیز به مهاجران را بردارد و یک دید وسیعتری به خواننده بدهد، نگاهی که خود را جزوی از یک کشور و محصور در مرزهای جغرافیایی و حرمهای اهل بیت (ع) نبیند.
در جریان نگارش کتاب چالش خاصی هم داشتید؟
چالشی نبود، بخش عمده زمانی که برای نگارش کتاب صرف شد، مربوط به ترجمه مکالمات شهید و همسرش بود. اگرچه زمانبر بود؛ اما در همین حین ساعتها با دوستان افغانستانی گپ و گفت داشتیم و این موجب شدت از نزدیک و به خوبی با فرهنگ افغانستانیها آشنا شوم. من فکر میکنم دو کشور ایران و افغانستانی مشترکات بسیار زیاد فرهنگی و اجتماعی دارند که متأسفانه در این سالها از آن غفلت شده و تولیدات فرهنگی میتواند مردم دو کشور را به هم نزدیک کند.
اسم راه سفید از کجا برای کتاب انتخاب شد؟
راه سَفید یک اصطلاح در زبان دری قدیم است، افغانستانیها هنگامی که مسافری را بدرقه میکردند به او میگفتند راه سفید، یعنی سفرت بخیر. راهت سفید. ابوزینب درست در جایی قدم برداشت که آیندهاش به مقصد سفید و نورانی شهادت ختم شد. اگرچه این مسیر با سختیهایی همراه بود؛ اما مزدش را از حضرت زینب (س) گرفت.