سالروز شهادت حضرت امام موسی کاظم(ع) بابالحوائج را بر عموم شیعیان تسلیت می گوییم
دونالد ترامپ که به تازگی به عنوان چهل و هفتمین رئیس جمهور آمریکا وارد کاخ سفید شده است؛ تاکنون مواضع روشن و منسجمی نسبت به مسایل منطقه غرب آسیا از جمله منازعه دیرین رژیم صهیونیستی و فلسطین ابراز نکرده است. این رفتار ترامپ چه تعمدی و چه از سر ناتوانی باشد، موجب طرح سوالات و ابهاماتی نسبت به نگاه و رفتار او در قبال تحولات منطقه غرب آسیا شده است.
ترامپ در دورۀ اول ریاستجمهوری خود تیمی از یهودیان ارتودوکس آمریکا به رهبری «جارد کوشنر» داماد خود را مامور تهیۀ طرحی به نام «معاملۀ قرن» نمود تا به ادعای خود یک بار و برای همیشه به منازعۀ خاورمیانه پایان دهد.
طبق طرح معاملۀ قرن ۷۰ درصد خاک کرانۀ باختری و تمام نوار غزه به نام کشور فلسطینی شناخته میشود و در واقع طرح «دو دولت» اجرایی میشود، هر چند امتیازات ارائه شده به طرف اسرائیلی به مراتب بیش از مزایایی است که قرار است فلسطینیها از آن برخوردار شوند. برای مثال این طرح به طور یک جانبه شهر بیت المقدس را به عنوان پایتخت رژیم صهیونیستی به رسمیت شناخته است؛ حال آنکه فلسطینیها مدعی اصلی این شهر هستند. همچنین این طرح در پروندهای پیچیدهای مانند آوارگان فلسطینی قائل به عدم بازگشت آنان به سرزمین خود یعنی فلسطین میباشد.
از طرفی طیف راست افراطی در داخل اسرائیل به دلیل ادعای مالکیت یهود بر کل سرزمین فلسطین، همواره نسبت به طرح دو دولت موضع مخالف داشته است و لذا تا زمانی که این طیف در اسرائیل حاکم باشد، اجرای طرح مزبور با مانع مواجه خواهد شد.
طرح معامله قرن با پیوستن چند کشور عربی از جمله امارات، بحرین، مراکش و سودان به چرخه صلح با رژیم صهیونیستی به پیش رفت؛ اما با شکست ترامپ در انتخابات ۲۰۲۰ آمریکا متوقف شد. دولت جو بایدن نیز هر چند به دنبال پیشبرد روند عادی سازی در منطقه بود، اما به دلیل اولویتهایی همچون جنگ اوکراین و نیز عملیات طوفان الاقصی در مهر ماه ۱۴۰۲ از این کار بازماند.
اکنون سوال این است که آیا ترامپ در دور جدید ریاست جمهوری، در صدد احیای طرح معامله قرن است یا طرح دیگری در سر دارد؟
واقعیت این است که نمیتوان به این پرسش پاسخ روشنی داد، زیرا ترامپ از یک سو، بر لزوم استقرار صلح در منطقه غرب آسیا و عادی سازی رابطه کشورهای عربی به ویژه عربستان با اسرائیل تأکید میورزد، اما در عین حال، افرادی را به مناصب مهم دیپلماتیک برگمارده است که به طور آشکار حامی طیف افراطی در داخل اسرائیل هستند؛ همان طیفی که فلسطین را بخشی از سرزمین موعود میدانند که قابل تنازل و معامله نیست!
معنای ضمنی این انتصابات آن است که ترامپ عملا طرح دولت را به محاق برده و احتمالا در پی طرحهای جایگزین میباشد. یکی از این افراد «مایک هاکبی» سفیر برگزیدۀ ترامپ در اسرائیل است که کشیشی از جامعۀ مسیحیان انجیلی آمریکا با گرایش شدید صهیونیستی است. مایک هاکبی همان کسی است که صراحتا به نفی حقوق فلسطینیها در کرانۀ باختری پرداخته است. از سوی دیگر، «الیز استفانیک» نمایندۀ دولت ترامپ در سازمان ملل نیز دست کمی از هاکبی ندارد و در جلسۀ استماع سنا از نگاه جناحِ فوق افراطی اسرائیل دفاع کرده است.
به نظر میرسد مواضع تازه ترامپ که تا اینجای کار در انتصاب برخی مقامات تندرو به چشم میخورد ناشی از این تصوراست که شرایط منطقه پس از جنگ ۱۵ ماهه دچار تغییرات زیادی به نفع اسرائیل شده و ویرانیهای گسترده در نوار غزه و ضعف حماس و دولت خودگردان فلسطین، زمینه را برای تحمیل طرح تازهای برای حل مسئله فلسطین پدید آورده و در نتیجه نیازی به دادن امتیاز به فلسطینیها نیست!
ظاهرا طرحی که مد نظر تیم ترامپ و جناح راست اسرائیل است این است که رژیم صهیونیستی حاکمیت امنیتی خود را بر کل کرانۀ باختری و نوار غزه توسعه بدهد و در مقابل، سطحی نازل از خودمختاری مدنی و سیاسی به فلسطینیها داده شود و البته در کنار آن پروژههای بازسازی و توسعه و رفاه نسبی اقتصادی برای فلسطینیها جهت جلب خشنودی آنها دنبال شود.
در واقع میتوان گفت طرح معامله قرن که در دوره پیشین ریاست جمهوری ترامپ آغاز شد، در دوره کنونی لزوما به شکل سابق دنبال نخواهد شد و ترامپ سعی خواهد کرد به قیمت پایمال کردن حقوق فلسطینی ها، از اسرائیل حمایت جانبدارانه بیشتری به عمل آورد. شاید بتوان گفت این امتیازی است که ترامپ وعده آن را به نتانیاهو در مقابل پذیرش آتش بس جنگ غزه داده بود!
اما اشتباه ترامپ و تیم افراطیاش این است که ظاهرا نمیدانند هر گونه حل و فصل مسایل منطقه با محوریت منازعه فلسطین، بدون در نظرگرفتن حقوق فلسطینیها، به مثابه یک رویایی تعبیرناشدنی است، زیرا مقاومت فلسطین به رغم جنگ سخت ۱۵ ماهه، همچنان پابرجاست و رژیم صهیونیستی نهایتا مجبور به امضای توافق آتش بس با دشمن خود یعنی جنبش حماس شد!
در واقع فلسطینیها هر چقدر در اثر جنگ ویرانگر غزه ضعیف شده باشند، اما هرگز با طرحهای یک جانبه که حقوق مسلم آنان را نادیده میگیرد، موافقت نخواهند کرد و گزینه مقاومت همچنان به عنوان اولویت اصلی مردم این سرزمین باقی خواهد ماند. این در حالی است که محور مقاومت و کانون آن یعنی جمهوری اسلامی ایران نیز همانند گذشته در کنار آنان ایستاده است.
با توجه این امور، باید دید واکنش و رویکرد کشورهای عربی از جمله عربستان سعودی که در صف عادی سازی ایستاده اند چه خواهد بود؟ آیا ترامپ با تهدید و تطمیعهای خود موفق به فریب عربستان خواهد شد یا اینکه مقامات ریاض با توجه به تجربه جنگ اخیر منطقه و جنایات رژیم صهیونیستی، همچنان با تکیه بر بر اسنادی مانند طرح صلح عربی سال ۲۰۰۲، از دست دادن با دشمن حداقل در شرایط کنونی پرهیز خواهند کرد؟