در نظریات ثبات هژمونیک در روابط بینالملل، اصطلاحی وجود دارد به نام سواری مجانی. منظور از سواری مجانی، استفاده کشورها و واحدهای عضو نظام بینالملل از مزایایی است که ابرقدرت هژمون برای آنها به همراه میآورد. از طرفی، میتوان گفت که دادن سواری مجانی به دیگران یکی از ویژگیهای یک ابرقدرت در سطح جهان است. سواری مجانی تقریباً همان اتفاقی بود که پس از جنگ جهانی دوم برای اروپاییها غربی رخ داد. آمریکا که با اروپای جنگزده و تخریبشده روبهرو بود، برای جلوگیری از نفوذ کمونیسم و اتحاد جماهیر شوروی، دست به پرداخت وامهای کلان و انتقال تکنولوژی در قالب برنامه هایی مانند طرح مارشال به اروپا زد. پس از آن، با تشکیل ناتو توانست تا حدود زیادی امنیت نظامی اروپا را نیز تأمین کند. این روند همچنان ادامه داشت تا جایی که، به علت سرمایهگذاریهای عظیم آمریکا در اروپای غربی، کارشناسان در دهه نود پیشبینی میکردند که تمامی بازارهای اروپا بهزودی درون بازار مالی آمریکا تحلیل خواهد رفت اما پس از پیمان ماستریخت و تشکیل اتحادیه اروپا، اوضاع تا حدودی، هرچند اندک، متفاوت شد و اروپا توانست استقلال نسبی در تصمیمگیریهای خود از آمریکا داشته باشد؛ با این حال، اروپای غربی همچنان زیر چتر حمایتهای آمریکا باقی ماند.
امروز اما به نظر میرسد که دونالد ترامپ از این سواری مجانی خسته شده است. او معتقد است که از ابتدا، تشکیل اتحادیه اروپا یک دهنکجی به ایالات متحده بود. ترامپ میگوید که آمریکا سالیان سال هزینههای اروپا را تأمین کرده است، اما اکنون آنها حتی اجازه ورود خودروهای آمریکایی به کشورهایشان را نمیدهند. ترامپ میخواهد به این وضعیت پایان دهد. حالا که جنگ اوکراین تمام شده است و روسیه و آمریکا نیز به نظر میرسد که به زودی با یکدیگر به توافق برسند، ترامپ در تلاش است روند تغییر استراتژی آمریکا_یعنی خروج از خاورمیانه و اروپا و تمرکز بر شرق و جنوب شرق آسیا_را تسریع کند.
ترامپ از اروپا میخواهد که دیگر روی پای خود بایستد و هزینههای امنیتی خود را تأمین کند. واشنگتن از اروپا خواسته است که بودجه دفاعی کشورها باید حداقل به ۵ درصد از تولید ناخالص داخلی برسد. این در حالی است که اروپاییها حتی به تعهد ۲ درصدی که در پیمان ناتو ۲۰۱۴ پذیرفته بودند، نیز عمل نکردهاند. در کنار این افزایش بودجه، آمریکا از اروپا خواسته است که در ناتو نیز فعالیت بیشتری داشته باشند و مسئولیتهای بزرگتری را به عهده بگیرند. هرچند سیاست ترامپ را نمیتوان کاملاً قابل پیشبینی دانست، اما حداقل در دور دوم ریاستجمهوریاش بسیار شفاف عمل کرده است. او وعده افزایش تعرفهها را، همانطور که برای کانادا و مکزیک انجام داد، به اروپا نیز داده است و سعی دارد از این طریق آنها را تحت فشار قرار دهد. البته ترامپ در این رویکرد، بهصورت رسمی هنوز آنچنان تند نرفته است. او یکبار درباره اوکراین گفته بود که مسئله این کشور باید برای اروپاییها مهمتر از آمریکا باشد، زیرا بین ما یک اقیانوس فاصله است. این اظهارات شاید بازتابی از ذهنیت ترامپ باشد، اما از طرف دیگر، او میداند که شرکای اروپایی از این میترسند که روزی ترامپ آنها را به ولادیمیر پوتین بفروشد. به همین دلیل، برای اطمینانبخشی، تعهد آمریکا به چتر حمایتی نظامی را همچنان حفظ کرده است. با این حال، این اقدامات هنوز کافی به نظر نمیرسند. به همین دلیل، بسیاری از کارشناسان پیشنهاد دادهاند که برای تسهیل خروج آمریکا از اروپا، بهتر است ایالات متحده تسلیحات هستهای بیشتری را در خاک اروپا مستقر کند. البته، این مسئله خود میتواند مشکلات زیادی به همراه داشته باشد، زیرا بعید به نظر میرسد که کرملین نسبت به چنین اقدامی واکنش مثبتی نشان دهد.
در نهایت، این تغییر رفتار آمریکا_بهویژه پایان دادن به سواری مجانی_را میتوان یک استراتژی جدید در پی تغییرات موازنه قدرت به سود چین و یا نشانهای از افول هژمونیک آمریکا در پی ناتوانی از دادن سواری مجانی متحدانش دانست. تفاوت چندانی میان این دو برداشت وجود ندارد، زیرا در هر صورت، این سیاست جدید به استقلال بیشتر اروپا از آمریکا منجر میشود و به قدرت رسیدن احزاب راست مانند اتفاقی که در آلمان الفتاد میتواند این روند را سرعت ببخشد. البته، این تحول تنها در چارچوب اتحادیه اروپا رخ خواهد داد، زیرا کشورهای اروپایی بهصورت منفرد توانایی عرضاندام در سیاست بینالملل را ندارند، حداقل جنگ اوکراین این نکته را بهخوبی نشان داد.